از گرفتاری های نوشیدن چای با خدا

تازه ها

از گرفتاری های نوشیدن چای با خدا

نظرات ()

دریکی از نظرسنجی های برنامه سالی تاک که در میان دوستداران ابی در صفحه ی فیس بوک مطرح شده است، هفده هزار نفر شرکت کرده اند و بیشتر از ده هزار نفر، آهنگ "خدا با ماست" را به عنوان ضعیف ترین آهنگ در کارنامه چهل سال خوانندگی ایشان انتخاب کرده اند. چگونه ممکن است ترانه ای که اسلوب و سیاق تازه ای دارد و با چنین جهان بینی شاعرانه ای سروده می شود، تا این حد در میان شنودگانش مهجور بماند؟

این آهنگ را بشنوید

آهنگساز: شوبرت آواکیان | ترانه سرا: افشین مقدم | خواننده : ابی

شناخت ساختارهای هنری، ارتباطی با سلیقه های شخصی ندارد و تنها با قوه ی ادراک و تحلیل قابل ارزیابی است. هر چقدر یک هنر پیچیده تر عرضه شود، به آگاهی بیشتری برای باز کردن گره ها و رمزهای آن نیاز خواهد بود. اما جالب آن است که "خدا با ماست" کلام خیلی پیچیده ای هم ندارد، آن هم برای هوادارانی که به لطف صدای ابی، با زبان پر استعاره و رمزگونه ی جنتی عطایی و اردلان سرافراز آشنا هستند.

ترانه اینگونه شروع می شود: "من این روزا یه حال دیگه ای دارم؛ همیشه، هیچ وقت، اینطور نبودم/ همیشه نیمه ی خالی رو می دیدم، به فکر نیمه های پر نبودم".

یک ذهن کلاسیک، از حشو بودن عبارت "یه حال دیگه ای" یا کنار هم بودن دو قید متناقض"همیشه، هیچ وقت" ایراد می گیرد. اما زیبایی این شعر همین جاست که با شکستن شالوده ی کلاسیک، به دنبال نزدیک کردن زبان ترانه، به محاوره بوده است. شما می توانید این تکرر و تعدد استفاده از این اصطلاحات را در گفتارهای روزانه ی خودتان بشمارید.

در ادامه، شعر بین همین نیمه های خالی و پر تقسیم می شود. نیمه های خالی از نگاه شاعر، دور نگاه داشتن خدا از زندگی و جستجوی او سوی قبله است. در نیمه ی خالی زندگی، آفت به مزرعه می زند و آدم ها بیکار و بی پول می شوند.

مزرعه می تواند نشانی از یک سرزمین باشد، که با هجوم بیگانه و بلاهای جورواجور اشغال شده است. بدبیاری ها دست از سر مزرعه بر نمی دارند. در همان روزهاست که باران ها هم سیل می شوند و آسیاب از پایه ویران می شود.

اما در همین احوال که انگار تکیه گاهی برای احساس امنیت وجود ندارد، کیفیت شیرین و جذاب نیمه های پر زندگی آشکار می شود. نیمه هایی که با جاری کردن خدا در زندگی شکل می بندند. درک "نحن اقرب اليه من حبل الوريد" خیلی هم سخت نیست. همین نزدیکی ها، خیلی درها هستند که می توان زد و جواب شنید. می شود لباس عصر معراج پولاد را تازه کرد. می توان به جای آنکه به دنبال خانه ی خدا بود، خدا را به خانه آورد. آن وقت بی آنکه هراسی از بادهای پاییزی وجود داشته باشد؛ می توان به مزرعه رونق تازه ای بخشید و آسیاب را از نو، آباد کرد.

می دانید که در قالب ترانه ها و اشعار، این گوش است که تکلیف شعر را تعیین می کند. در واقع سالهاست که ما به عادت شنیداری، آلوده ی ضربآهنگ و قافیه، برای ساختار اشعار و از روی عادت به مضامین عاشقانه، دربند وصال و فراق برای محتوای آن هستیم. این اتفاق که هزار سال است در شعر فارسی تکرار می شود، با آنکه سبب آفرینش شاهکارهای ادبیات فارسی گشته ، اما شعر دیروز را ملقب و متهم به تک مضمونی کرده است. شاعر امروز اما، باید مضامین تازه تری بیابد، دربند قافیه نباشد و با مکاشفه ی چشم هایش که می توانند زیباترین قاب ها را بسازند، بسراید.

در این ترانه، دو تصویر چشم نواز را می شود دید. یکی نوشیدن چای با خدا. که البته در شعر فارسی سابقه دارد. در یکی از آفرینش های کم نظیر حسین پناهی، چای نوشیدن با خدا، جایگاهی تا حد رسالت دارد: و رسالت من این خواهد بود تا دو استکان چای داغ را از میان دویست جنگ خونین به سلامت بگذرانم تا انجا چشم در چشم خدای خویش نوش جان کنیم.

و تصویر دیگر، روزهای بد مزرعه است. شاید ندیده باشیند که وقتی ملخ ها به مزرعه ای هجوم می برند، چاره ی دفع آنها، آتش زدن مزرعه است. و تصور کنید که در این ماتم سرا، چطور می شود عشق را از یاد نبرد و شانه بر موهای آن "تو" کشید.

می بینید که عشق همچنان در ساختار ترانه جاری ست، اما کوشش شده تا با میل به تغییر در بیان، از زبانی غیر مرسوم و تا حدی به دور از ساختارهای شعر کلاسیک استفاده شود.

اما راستش، حالا که به پشت سر نگاه میکنم، می بینم که هزار سال شعر فارسی، در سرزمینی که گرفتار تعدد شاعران و حجم فراوان کتاب های نظم بوده، هیچ تاثیری بر بالا بردن قوه ادراک عمومی نداشته است و سالهای سال ترانه سازی با مضمون سرراست و آشکار عاشقانه، شنوندگان را به اعتیاد کشانده است.

"خدا با ماست" در هیچ حالتی، ترانه ی ضعیفی نیست. گوش هایی که نمی توانند آن را از دیگر ترانه هایی که با صدای خواننده ی محبوبشان شنیده اند، ممتازش کنند؛ ناشنوا هستند. شنیده اید که یک مسافر، به راننده ی اتوبوس می گفت که برای کی رانندگی میکنی؟! اینها همه خوابند. آقای ابی عزیز، برای کی میخوانی، اینها که کرند.

 

پی نوشت:

·         برای درک ویرانی حمله ملخ ها به مزرعه، فیلم روزهای بهشت از ترنس مالیک را ببینید.

·         صورت بغرنج قضیه آنجاست که انتخاب های ناآگاهانه و از سر هیجان همراه با نگرش کوتاه بین، و بدون استفاده از استعدادهای قوه ادراک، البته در نظرسنجی سالیتاک، بی خطرست، اما همین قوه ی انتخاب در جهت گیری های کلان سیاسی ویرانگر خواهد بود.