آتش پنهان

تازه ها

آتش پنهان

نظرات ()

با عرض سلام و ادب و احترام به همه دوستان ارجمند و اهل دل و فرهیخته.

غزلی را که ملاحظه میفرمائید برای دوست بسیار نازنینی است که تعدد و تنوع کلاسها مانند کلاسهای گلشن راز و

تفسیر قران کریم و چند کلاس درس دیگر در مشهد باعث شده که بنده را فراموش نماید. امیدوارم با خوندن این

غزل ، یاد ی هم از بنده بنمایند.

 

آتش پنهان

 

بی تو نخواهم ای گل یک لحظه این جهان را

شوق تو بر دل من ، زد آتش نهان را

 

مهرت نشسته بر دل ، ای بوستان پر گل

کی آوَرَد نسیم از ، عطری ز بوستان را

 

از فاصله نترسم ، کاین عشق جاودانی

نزدیک مینماید ، بر دوست ، هرمکان را

 

سرتاسر وجودت ، دریای مهر بانی

از من مگیر هرگز ، آن قلب مهربان را

 

در لحظه های عمرم ، نام تو بر زبانم

از یاد برده عشقت ، بگذشتن زمان را

 

غیراز تو با که گویم، حال دل پریشان

باز آی تا ببینی ، این حال ناتوان را

 

در حسرت نگاهت ، شد زرد رنگ و رویم

کی مینوازد ای جان ، عطرت مشام جان را

 

آخر چگونه گویم ، (محمود) سوخت از غم

کان آتش نهانی ، بسته ره بیان را

 

قم.  ۱۳۹۴/۱۰/۲۱.                باتشکر