لکاته

تازه ها

لکاته

نظرات ()

درون دل رگی از خشم داری


هزاران دردوغم درچشم....


عقده ها را دور میریزی به یک شیرین تلخ


خانه ات غرق تعفن میشود.


دست هایت پرتردد شب به مهمانی تن ها میرود


بوی سیگار کنار گردنت طعم فاسق های شهر ما شده


تو شدی لکاته و من شازده


مهر خوردی و منم جوهر زدم


خیس آفتابه شد مردانگی جنس من این دردها راخواسته


حاصل عمرت هزاران درد بود در دلت عشق من نامرد بود


برتنت مردانگی ها آب شد


پول هایت چسب زخمی مزد حراجیه وجدان من است...


روسپی من بودم و دستان تو درفکرنان


از همان جا که خدایم خواب شد.....!

 

"پویا فرجی"