و بعد از مدتها یک غزل

تازه ها

و بعد از مدتها یک غزل

نظرات ()

 

  

خالي شدم از وسعت تصوير يك گلدان

كوبيده خواهم شد ميان طاق ، آويزان

اين روزها دارم مدام از عشق مي ترسم

پيچيده ام از يك خيابان، دور يك ميدان

سرگيجه مي گيرم از اين راه كج و معوج

فرصت نخواهد داد حتا دور برگردان

حسي شبيه ني لبك دارم بدم در من

با گريه خالي مي شوم اي درد بي درمان!

تلخم نكن با رعد و برق نابهنگامت

مي ترسم از ديوار ،از سقفي كه در باران...

ساكن نخواهد شد درون چارديواري

اين عشق غمگين را به بي سقفي برش گردان !