یک غزل تازه به وقت پاییز

تازه ها

یک غزل تازه به وقت پاییز

نظرات ()

 

شهري كه در نگاه تو ويران و خالي است

طرحي است خاك خورده كه در تار قالي است

اين شهر سالهاست كه متروكه مانده است

دنياي پشت پنجره هايش خيالي است

با ماهي و پرنده گره مي زني مرا ؟

قلابهاي دار هميشه سوالي است !

پلكي بزن كه تازه شوم در هواي تو

اينجا حكومتي ست كه در خشكسالي است

با ارزش است كهنه شدن پشت پلكهات

چون هر چقدر پا بخورد فرش ، عالي است !

 

طرحي كه در نگاه تو حالا نشسته است

تصوير ناتمام من و دار قالي است .

5 آبان 92