از مجموعه ي در دست انتشار

تازه ها

از مجموعه ي در دست انتشار

نظرات ()

 

چشم دیدنت را گریه ها دزدیده اند        حتا توی خواب

با اینهمه

خوابها را قرصها می بینند  

 با حکایت هفت گاو لاغر               کنار رود نیل

که تعبیرش قحطی ی هر چیزی ست

مثل همینکه تو را از خوابهایم گرفته اند

و من فکر می کنم

شاید در جزیره ای متروک

                                         رهایت کرده باشند

یا در جغرافیای مرموز اهرام ثلاثه

 تا به تعبیر خواب عزیزی

 در مصر زنده شوی !

 

دلواپسی هایم را خلاصه کرده ام

در لورازپام های بی خاصیت

که خواب را شرطی کرده اند

اما تو را نه!

 

فکرکردن به بوی پیراهنی

که مدتهاست درماشین لباسشویی چرخ می زند

فکر احمقانه ای ست

به طرز فجیعی گیج شده ام!

حواس پرتی ام بوی تو را پس نخواهد داد

و من

 در وسعت جغرافیای خوابهایم

 باید منتظر موسایی باشم             که رودها می آورند