نشر توسط:admin Views 31 تاریخ : 5 ارديبهشت 1395 نظرات ()
بیا منو یاری بکن
گونه هام خشکیده شد کاری بکن
غیرگریه مگه کاری میشه کرد
کاری از ما نیاد زاری بکن
اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد
تا قیامت دل من گریه میخوات
هرچی دریا رو زمین داره خدا
با تموم ابر های اسمونا
کاش می داد همه رو به چشم من
تا چشام به حال من گریه کنن
اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیات
قصه ی گذشته های خوب من
خیلی زود مثل یه خواب تموم شدن
حالا باید سر رو زانوم بزارم
تا قیامت اشک حصرت ببارم
دل هیشکی مثل من غم نداره
مثل من غربت و ماتم نداره
حالکه گریه دوای دردمه
چرا چشمام اشکشو کم میاره
خورشید روشن ما رو دزدیدن
زیر اون ابرای سنگین کشیدن
همه جا رنگ سیاه ماتمه
فرصت موندنمون خیلی کمه
سرنوشت چشاش کوره نمیبینه
زخم خنجرش میمونه تو سنه
لب بسته سینه ی غرق به خون
قصه ی موندن ادم همینه