اینم دومیش

تازه ها

اینم دومیش

نظرات ()

خاطره ای از مهرزاد امیرخانی
زمستون بود.سعادت آباد جایی 
بود که چسبیده به کوه بود.
جوری برف اومد که هیچ ماشینی 
از پارکینگ نمی تونست بیرون بیاد.
به خاطر یخ زدگی و شیب غیر 
استاندارد رمپ.
قرار بود بریم خرید که برف 
اومد.
زنگ میزدیم به دوستامون برامون 
خرید میکردن میاوردن سر خیابون می رفتیم میگرفتیم ازشون.
داشتیم آب انار میگرفتیم 
و حرف می زدیم.البته مرتضی داشت آروم گیتار می زد و بعید می دونم حواسش به حرفای من 
بوده باشه.
یه دفعه رفت گوشیشو آورد 
و یه ملودیو خوند و رکورد کرد.
گوش دادم.
همون دفعه اول حسه ترانش 
اومد.
کل خونه رو گشتم خودکار نبود.
کارتون یخچال تو تراس بود.گوشیشو 
برداشتم رفتم اونجا و با یه تیکه ذغال شروع کردم کل ترانرو رو اون نوشتم.
کارتنو برداشتم آوردم تو.کل 
خونه کثیف شد.مرتضی هاج و واج نگام می کرد.
گفتم اوکی شد.برو بخونش.
رفت تو استودیو از رو کارتون 
دو متری خوندش و شد دقیقه های آخر...



من مهربان 
ندارم،نامهربان من کوووووو!!!!؟؟؟؟