خز شدن و یه سری چیز دیگه!

تازه ها

خز شدن و یه سری چیز دیگه!

نظرات ()

- همه چی قبل این که ما بریم سراغش، یا وقتی ما داخلش هستیم، یا به محض اینکه تمومش می کنیم شرو می کنه به خز شدن!

(خز شدن در فرهنگ دهخدا به معنی از جذابیت افتادن است و معادل آن یعنی معادلش قبل از اینکه خز شدن مد شود "جواد" بوده است! اینو گفتم که بگم من یه آدمیم که معنی کلماتو سرچ می کنم)

ما که دکتر شدیم همه والا شدن ارشد و دکتر! همه دانشگاهای پیام نور و بین المللی و علمی کاربردی شرو کردن به دانشجو گرفتن با ظرفیت در حد کامیون! (واین در حالیست که تو هنوز بچه های داروی دانشگاه آزاد رو درست حسابی نتونستی هضم کنی!!!) دانشگاهای  گرجستان و تاجیکستان و ارمنستان و ... هم که به این قاعده کمک کردن! داروسازی رو لیسانسم می دن که طرف دیگه راحت بشه مسئول فنی داروخونه با لیسانس!

من که نمی خوام از ایران برم، فقط چون بهش فک کردم یه دوره ، در همین دسته قرار می گیره! اما هرکی رو می بینی داره می ره! یا رفته! خب اینم خز شد رفت! طرف تو دانشگاه دماغشم بقیه بالا می کشیدن دقیقا از بعد فارغ التحصیلی، شدن خرخون و اپلای کردن یا نه اصن با سرمایه گذاری و اینا رفتن!

الان دارم به PHD فکر می کنم. یه زمانی بالینی برام خیلی بزرگ بود. شاید برای این بود که اندک بالینی هایی که دیده بودم آدمهای باسوادی بودن. هنوزم آدم بخواد بگه بالینی باید دهنشو پر کنه بگه! کورسهای سخت دارن و هزار تا چیز دیگه...اما بعد بالینی هایی دیدی که حتی زورشون میاد مقاله بدن یا حتی یه سرچ درست کنن و جوابتو بدن! بالینی هایی دیدی که با این حال به نظر خودت بی سوادی که هستی، سوادت بیشتر از اوناس! انقد PHD هم زیاد شد که دیگه واقعا نباید به این فک کنی آدم خاصی با تخصص خاصی خیلی حالیشه! نباید یسریا رو بخاطر رشته الکی گنده کنی! علاقه مهمه! ولی علاقه همیشه حرف درست نمی زنه! همه PHDهای دارو آینده شغلی ندارن! وقتی هم فقط به خاطر پول بری تو یه رشته باز یه جور دیگه گند زدی!

- بعد یهو تو اوصافی که فک می کنی بیشتر مشکلاتتو با خودت حل کردی، وقتی که توی DPIC نشستی و وقتایی که تماس نداری داری این متنو مینویسی یهو استادت و رییست میاد بالاسرت و میگه سلام دکاتیر!!!

برق می گیردت و پا میشی وامیستی و از کم پیداییت میپرسه و از بیخبر گذاشتنش از پروژه ای که کلی دنبالش بودی می گی و اینکه افسرده شدی... میگه تقصیر منه... کلی درگیر بودم و ... بیا یه روز با هم حرف بزنیم!

ازش می پرسی نظرت در مورد ادامه تحصیل چیه؟! میگه اگه میتونی بری برو!!! برو آمریکا کلی فرق میکنی برگردی...برو یه رشته جدید بخون و بیارش تو ایران! برو ولی برگرد!

میره و ذهنت اونوری مونده!

- بعد بین بچه های شیفت بحث میفته که هیشکی از این که دارو خونده راضی نیس! و می بینی فقط خودتی که با این که این همه هم غر می زنی ولی واقعا از اینجایی که هستی خوشحالی... از داروساز بودنت با همه جای خالی های موجود...

- توی شبکه ای که به همه چیش غر می زنی یه سری کار می کنی... به قول یه استاد دیگمون که غول اقتصاد مدیریت داروس فعلا، شما نمی تونین همه دنیا رو اصلاح کنین! اما تو زورتو می زنی! به هر جایی که می تونی سرک می کشی برای اصلاح! خیلی وقتاش نمی شه! خیلی وقتا جواب تلاشات یه حرف گندس! اما بعضی وقتا آدم الکی از تلاشاش راضیه! از خودش از همه چیزایی که خیلی خیلی زیاد هم غر برانگیزند! الان حس رضایت ندارم اما مثه بقیم نیستم که اگه به گذشته برگردم همین مسیرو انتخاب نکنم! متاسفانه یا خوشبختانه پول برا من تعیین کننده حس و حال خوبم نیس!

- به هیچ درخواستی برای کار علمی و ... نه نمی گم! بعد عین احمقا توش می مونم و به قول منیره که میگه به قول تو...(ینی در واقه قول منه اما منیره بیشتر از خود من از این نقل قول استفاده میکنه ) چقد پیچیییییده! سنگ بزرگی نیس در واقه اما شست تا سنگ کوچیکه و نمی فهمم که معادل همون سنگ بزرگه و علامت نزدن!

(امروز فهمیدم به جز منو دوستام دو تا دیگه از دوستان سال پایین تر هم امسال میخان همین رشترو امتحان بدن! ظرفیتش 4 نفره! الان ما شدیم 5تا! اگه فرض بگیریم که هیچکس دیگه ای بجز اینا که من می شناسم نمیخان کنکور بدن امسال و یا اگرم بدن اصن شانس قبولی ندارن مجدانه از دانشگاه تهران می تقاضایم که ظرفیت پذیرششو برا امسال بکنه 5 نفر! ورودی جالبی می شه اگه هممون قبول شیم! اما چقد بده اگه یکیمون قبول نشیم...!)