سایه (بخش سوم)

تازه ها

سایه (بخش سوم)

نظرات ()

جهان درون ماست

 

 ما در جهان نیستیم ، جهان درون ماست ! این یعنی آنچه در واقع  درون من وجود دارد، هزاران ویژگی و خصلتی ست که هر انسان را شکل می دهد. در هر انسان نقش کل بشریت ترسیم شده است. دیدگاه کل نگرانه کیهان به ما می آموزد که هر یک از ما نمونه کوچکی از کل عالم هستیم و هر یک از ما تمامی دانش کل عالم را دارا هستیم.

 

اگر تصویر تمام نگار (Hologram) کارت اعتباری را قطعه قطعه کنید و به یکی از این قطعه ها اشعه لیزر بتابانید ، نمایی از تصویر کامل را مشاهده خواهید کرد. به همین ترتیب با مطالعه یک انسان ، تصویر کامل هستی را در خواهید یافت. نقش هستی در DNA  ما قرار دارد.

 

اکثر ما آموخته ایم که با سایرین تفاوت داریم . برخی از ما خود را بهتر از دیگران می پنداریم و بعضی از ما خود را بی کفایت می دانیم. این داوری ها زندگی ما را شکل می دهند. این داوری ها به آن منجر میشود که بگوییم :« من مثل تو نیستم» . یهودی ها معتقدند که با کاتولیک ها فرق دارند. فرهنگ ما به ما یاد می دهد که تفاوتی بنیادی با دیگران داریم.  از دوستان و بستگان خود تعصب هایی کسب می کنیم : « من و شما با هم فرق داریم چون من لاغرم شما چاقی ، من باهوشم شما کم هوشی ، من ترسو هستم  و شما شجاع .» این اعتقادات توهم جدا بودن  ما را پابرجا نگه می دارند. با ایجاد موانع درونی و بیرونی ما را از در اغوش کشیدن کل وجودمان باز می دارد. این اعتقادات باعث می شود که ما پیوسته یکدیگر را نشانه رویم.

 

جان ولوود در کتاب «عشق و بیداری» جهان درون ما را به کاخی تشبیه می کند. کاخی بسیار با شکوه را با هزاران اتاق و سرسراهای بزرگ مجسم کنید که یکایک اتاق های آن در حد کمال است و هر کدام هدیه خاصی را در بردارد. هر اتاق نشانه یکی از جنبه های شما و یکی از اجزای تشکیل دهنده کاخ کامل است.


در کودکی وجب به وجب کاخ خود را بدون خجالت و هیچ قضاوتی و شجاعانه تک تک  اتاق های کاخ را جستجو کردید. آن دوران همه اتاق ها و جای جا های کاخ را عاشقانه پذیرفتید. تا آنکه روزی کسی به کاخ شما آمد و گفت فلان اتاق شایسته این کاخ نیست. اگر کاخ بی نقص می خواهی این اتاق را نادیده بگیر و شما که احتیاج به عشق و قبول دیگران داشتید به سرعت آن اتاق را بستید و به مرور افراد بیشتری وارد کاخ شدند و بسیاری از ما در اتاق های بسیاری را بسته ایم و نادیده گرفته ایم که روزگاری کاخی  با شکوهی بودیم.. کم کم قبول کردیم که ما فقط یک خانه کوچک دو اتاقه و مخروبه داریم. اکنون تجسم کنید کاخ شما مکانی ست که تمامی وجودتان را چه خوب چه بد در خود جای می دهد و همه ویژگی های موجود در این سیاره در شما یافت می شود. کاخ استعاره ای ست تا به کمک آن بتوانید عظمت وچود خود را دریابید. هر یک از ما این مکان مقدس را درون خود داریم . اگر کمی مشتاق باشیم می توانیم به سادگی به این مکان مقدس دست یابیم.

 

اما بیشتر ما از آنچه که پشت این درهای بسته خواهیم یافت  می ترسیم و بنابراین به جای پرداختن به سفر پر ماجرای کشف جنبه های پنهان وجود وانمود می کنیم که ای اتاق ها وجود ندارند. و بدین ترتیب چرخه ادامه می یابد. تک تک جنبه های وجود ما به درک و مهربانی نیاز دارد. اگر ما مایل نباشیم که این محبت را نسبت به خود روا داریم چگونه می توانیم این انتظار را داشته باشیم که جهان آن را نثار ما کند؟

 

هستی همان گونه است که ما هستیم. عشق نسبت به خود باید در وجودمان رسوخ کند و تمامی آنرا در بر گیرد. برخی وجود درونی خود را دوست دارند اما  نمی توانند بیش از 1دقیقه سر و وضع خود را در آینه ببینند و برخی دیگر همه پول و وقتشان را صرف ظاهر می کنند و از آنچه در درون دارند بیزار هستند. اکنون زمان آن رسیده که به وجود خودمان توجه کنیم تا بتوانیم هر بخش درونی یا بیرونی را که مایل باشیم آگاهانه دگرگون کنیم. عاشق وجود خود باشیم . با دوست داشتن و در آغوش کشیدن تمامی وجودمان می توانیم حقیقتا ً همه افراد را دوست بداریم و در آغوش بگیریم.

 

فرافکنی پدیده جالبی است که متاسفانه درباره آن آموزشی در مدرسه به ما نداده اند. فرافکنی نسبت دادن غیرارادی رفتار ناآگاهانه خود به دیگران است. چنان که به ما القا می شود این ویژگی ها واقعا ً در دیگری وجود دارد نه ما!

هنگامی که درباره احساسات  یا بخش های غیر قابل قبول شخصیت خود مضطرب هستیم مکانیسم دفاعی وارد عمل می شود و ما این ویژگی ها را به عوامل بیرونی و یا افراد دیگر نسبت می دهیم. برای نمونه اگر تحمل سایرین را نداریم بسیار احتمال دارد که حس حقارت خود را به آنها نسبت دهیم. البته همیشه عاملی وجود دارد که باعث برانگیخته شدن فرافکنی در ما می شود. برخی ویژگی های ناکامل دیگران ،آن ویژگی های ما را که نیاز به توجه دارند تحریک می کنند و در نتیجه آنچه در خود طرد کرده ایم به دیگران نسبت می دهیم.

ما به طور غریزی خود را از بازتاب های منفی مان کنار می کشیم. بررسی آنچه برایمان جذاب است ساده تر از بررسی مواردی است که ما را دفع می کنند. اگر از تکبر شما رنج می برم به آن دلیل است که تکبر وجود خود را نمی پذیرم. این می تواند تکبری باشد ک در زندگی کنونی از خود نشان می دهم و وجود آن را انکار می کنم.اگر از تکبر ناراحت می شوم باید به دقت تمامی زمینه های زندگی خود را بررسی کنم و این پرسش ها را با خود مطرح کنم:

 

·       در گذشته چه هنگام متکبر بودم ؟

·       آیا اکنون متکبر هستم؟

·       آیا ممکن است در آینده متکبر شوم؟

 

مسلما ً نمی توان بدون بررسی دقیق خودم و نظرخواهی دیگران به این سوالات پاسخ منفی بدهم !!!

کن ویلبر در کتاب « رویارویی با سایه » تفاوت مهمی را شرح می دهد :

 

« فرافکنی در سطح منیت به سادگی قابل شناسایی است. اگر شخص یا چیزی در پیرامونمان به ما اطلاعات بدهد به احتمال زیاد فرافکنی نکرده ایم، اما اگر بر ما تاثیر بگذارد احتمال فراوانی  وجود دارد که قربانی  فرافکنی های خود شده  باشیم. »

 

روزی حکیمی با ملانصرالدین قراری داشت تا با هم به مناظره بنشینند. زمانی که حکیم به منزل ملا رسید ، او را در خانه نیافت و بسیار خشمگین شد. تکه گچی برداشت و بر در خانه ملا نوشت : « نادان ِ ابله !» ملانصرالدین به خانه آمد و این نوشته را دید و با شتاب به منزل حکیم رفت و به او گفت : « قرارمان را فراموش کرده بودم ، مرا ببخشید. تا به منزل آمدم و اسم شما را بر در منزل مشاهده کردم ، به یاد قرارمان افتادم ! »

 

معمولا ً رنجش ما از رفتار دیگران به دلیل جنبه حل نشده ای در درون ماست. حکیم با غیبت ملانصرالدین عبارت « نادان ِ ابله » به ذهنش رسید. هنگامی که خصلتی را داریم که برایمان حل نشده است، رویدادهایی را به زندگی خود جلب می کنیم تا در تملک و در آ غوش کشیدن آن وجه مطرود ما یاری کنند. آن حکیم از غیبت ملا ناراحت شد  و ویژگی مطرود خود را که نادان ِ ابله بود ، فرافکنی کرد.

 

بیشتر سایه های ما چنان ماهرانه از دید ما مخفی شده اند که یافتن آنه تقریبا ً غیر ممکن است و اگر پدیده فرافکنی وجود نداشت شاید همه عمر از نگاه ما پنهان می ماندند.  برخی از ما در 3-4 سالگی این ویژگی ها را مخفی کرده ایم . مجسم کنید در کودکی یک روز سکه ای را حین بازی در منزل پنهان کرده باشید  تقریبا ً غیرممکن است که پس از گذشت 30-40 سال این واقعه را به یاد بیاورید چه رسد به آن که بدانید سکه را در کجا پنهان کرده اید. فرافکنی نسبت به سایرین این امکان را فراهم می آورد  تا بتوانیم آن سکه پنهان را پیدا کنیم.


آزادی یعنی اینکه انسان بخواهد در هر لحظه از زندگی هر چه بخواهد باشد. اگرمجبور هستیم به شیوه خاصی رفتار کنید تا آنچه دوست ندارید نباشید ، در دام افتاده اید.شما آزادی تان رامحدود کرده اید و تمامیتتان را از خود گرفته اید.  اگر نمی توانید تنبل باشید نمی توانید آزاد باشید . اگر نمی توانید در برابر رویدادناراحت کننده ای خشمگین شوید ، نمی توانید رها باشید. اگر واکنش شما نسبت به رفتار دیگران این است که بر عکس آنها عمل  نمائید  ، از خود سوال کنید.

 

تا زمانی که وجود برخی جنبه ها را در خود انکار کنیم  به این افسانه تداوم می بخشیم که سایرین ویژگی هایی دارن که ما نداریم. زمانی کسی را تحسین می کنیم ، این فرصت پیش می آید یکی دیگر از جنبه های خود را پیدا کنیم. علاوه بر فرافکنی های منفی ، باید فرافکنی های مثبتمان را نیز باز پس گیریم. باید آنچه را به دیگران متصل کرده ایم برگیریم و به خودمان وصل کنیم. تا زمانی که نتوانیم همه فرافکنی ها را پس بگیریم ، امکان ندارد بتوانیم توان کامل خود را ببینیم و تمامیت وجودمان را تجربه کنیم. اگر عظمتی مشاهده می کنید ، در واقع عظمت خودتان را می بینید. چشمانتان را ببندید و به این نکته بیندیشید.

اگر عظمت فرد دیگری را تحسین می کنید آنچه می بینید عظمت خودتان است. شاید شما به شیوه ای متفاوت این بزرگی را نشان می دهید اما اگر جنبه عظمت را در خود نداشتید نمی توانستید این ویژگی را در دیگری تشخیص دهید. هر کس مردم را به گونه ای متفاوت می بیند. زیرا هر کس ویژگی های خود را به آنها تعمیم می دهد. وظیفه ماست آنچه در وجود دیگران الهام بخش خود می بینیم شناسایی کنیم و آنگاه ویژگی هایی را که از خود دور کرده ایم باز پس گیریم.