ملک الهیچ و آل ابوسفیان!

تازه ها

ملک الهیچ و آل ابوسفیان!

نظرات ()

در خیال خود، گذر عمر را در پیج و خم ریش های خویش نظاره گر بودم که نجوائی مرا به خود آورد؛ و ناگه خود را روی سنگ مستراح متفکر و ملول یافتم!

-         ای هیــــــــــــــــــــــــــچ! در را بگشا!

مادر مُرده عوض دق الباب، گلو پاره می کند.

هنوز درب را تمام و کمال نگشوده بودم که یک قشون سرباز ریشوی قرمزپوش به حیاط منزل سرازیر شد.

-         ملک الهیچ توئی؟

بلی، هم اکنون شما با چنین جسارتی وارد منزل ختم الکلام، دانای هر چیز، عالم به علوم ماوراء، ملک ال.......

-   ببند دهانت را تا ندادم گِل بگیرندش! فی الفور عبا بر دوش، گیوه بر پا کن! امیر ما تو را طلب کرده!

من که اوضاع را قاراشمیش یافتم، بی حرف و حدیث همراهشان راهی شدم تا به دارالحکومه رسیدیم.

آنچه در دارالحکومه مقابل دیدگان من بود، به قدری محیرالعقول می نمود که هوش از سرم بر باد داد!

آنجا مردی سیه چُرده دیدم که یزید ابن معاویه اش می نامیدند و وی بر بالین بوزینه ای تیره تر از خودش همچو طفلی که ساعت ها از نوبت شیر خوردنش گذشته است، زار زار می گریست!

آنچه بر من و وی گذشت قابل کتابت نیست، همانقدر بدانید که در خاتمه ی این دیدار، پی نوشتی را بر تک تک دیوارهای حجاز و شام بنوشتم!

پی نوشت:

هر حیوانی را نمی توان پت یا حیوان خانگی نامید! حیوان خانگی ویژگی ها و شرایطی دارد که میمون فاقد آن می باشد! قبل از انتخاب حیوان خانگی حتما" با دامپزشک مشورت کنید.