به یاد چارلی

تازه ها

به یاد چارلی

نظرات ()

در طی 10 روز گذشته 5 شب کشیک بودم و فلاش بک می زنم به دو سال قبل و به یاد دخترک شیرازی که می گفت: له شدم، با تمام حس له شدگی به حمام پناه میبرم . انگار دارم تمام حرفها و آدمها و حوادث را می شورم. آب، شلاقی، صورتم رو نوازش می کنه که یاد چای گرم کنار گرمای بخاری می افتم. دلم بخاری هیزمی شیرگاه می خواد خیلی. فکر کنم که هنوز چای دم نکرده بودم که صدای زنگ آپارتمان رو شنیدم. شاید خانم همسایه یا خدمات ساختمان بود با بی حوصلگی کامل از بهم خوردن این بزم چای صدایش می کنم. صدای زنانه اش مجابم کرد با موهای خیس و حوله صورتی ام در به رویش باز کنم. دختر 25 -26 ساله یی با مانتو کوتاه مشکی و مقنعه با کتونی کثیف و انبوهی کتاب در دست. کتابهای جیبی . تند و تند شروع به حرف زدن می کنه بدون معرفی خودش میگه: از انتشاراتی ... اومده و کتابهارو هل میده به طرفم و شرحی از کتابها میده. عنوانشون پیرامون مسایل زناشویی و ماه تولد و گروه خونی و اسامی دختر و پسر و چند تا کتاب نقاشی کودک و اینکه پسر میخواهید یا دختر و... میگم حالا چیکار باید کنم ؟ میگه هر کدوم رو خواستید بخیرید. اوه پس شانس انتخاب رو هم دارم! خیلی مودبانه میگم متاسفم خیلی به موضوعات کتاباتون علاقمند نیستم. کتابها رو هل میدم به طرفش و حوله ام رو محکمتر دور خورم می پیچم. یاد کتاب گلهایی به یاد الجرنون می افتم و شخصیت چارلی گوردون که مورد علاقه هلندی سرگردان بوده و یادم میاید که اون کتب جیبی رو سالها پیش در ایستگاهی در تهران ، هلندی خریده بود. شاید 20-22 سالی بشه. چه حسن سلیقه یی داشته هلندی . قیافه طلبکارانه دخترک اما دوباره به اینجا می کشاندم ." خانم لازم نیست همه رو بخرید یک کتاب همینطوری بخرید". این بار صاف نگاه می کنم  و نه محکمی میگم. میگه "همین شماها هستید که فرهنگ کتابخوانی رو از بین بردید" و من رد پای کتونی اش رو رو قالیچه مورد علاقه مادرم نگاه می کنم. 

قیمت کتابهارو ندیدم اما مطمئنا ارزانتر از خرید تفریحانه در سوپر مارکت بود. اینروزها که بدجوری درگیر چراها هستم بعد 24 ساعت دلم می خواهد با حوصله تر با دخترک حرف میزدم. حرکت قشنگی در فروش خانه به خانه کتاب هست ولی چه میشد دخترک کمی کتابخوان و یا مودب تر بود و اصلا چه میشد که مثلا پشت درنماینده نشر چشمه ایستاده بود.