تقارن سطوح منحنی

تازه ها

تقارن سطوح منحنی

نظرات ()

مثل خیلی از بچه های هم سن و سالم در تب المپیاد، اسم مریم میرزاخانی را زیاد شنیده بودم و گاهی در رویاهایم دوستی با او را متصور میشدم . راهمان آن روزها فاصله تهران تا شمال اما امروز نه فقط بعد مکانی که فاصله مان  بعد شغلی و فکری را هم در بر می گیرد. رویای من پرینستون بود جایی که فقط مثل مدینه فاضله اسمش را شنیده بودم. این روزها من از مریم خیلی دورم. تو اتاق عمل یک دانشگاه کوچک در ایران بدون آنکه ستاره باشم و مریم در استنفورد با سطح هذلولی ستاره میشود و من البته گاهی که شبها زمان جابجای مریض سودوکو دشوار حل می کنم و خانم ع تکنسین بیهوشی می گوید خانم دکتر ریاضی تون خیلی خوبه ها...

فاصله من و مریم خیلی زیاد شده . البته زندگی ما وابسته به متغییرهای زیادی ست که محدوده جودهای گمنام تا مریم ها را در برمیگیرد. چقدر خوشحال شدم که مریم مادر دختری هست. این آدمهای قوی باید مادر شوند باید معلم شوند. دلم می خواهد جای آناهیتا باشم. دوست ندارم دخترم دوست شدن با آناهیتا، فقط برایش رویا باشد. دلم می خواهد مادری باشم که دخترم مثل مریم بداند از زندگی چه می خواهد و این یعنی خوشبختی هر موجودی. 

فاصله ام این روزها از مریم زیاد است اما دلم می خواهد مثل قدیم ها نزدیکش شوم. از مسیری که دارم طی می کنم ولی ستاره ام نمی کند نگران نیستم. حس نجات دادن رو سالها پیش به شیرینی رویای رفتن به پرینستون ترجیح دادم. گاهی فک می کنم اگر آنروز مثل قصه ها برگه ثبت نام کنکور تجربی رو بخاطر نیکون واژدان پر نمی کردم حتما فیزیک خوانده بودم و الان تو این بیمارستان مشغول وبلاگ نویسی نبودم اما امان از متغیر های زندگی. امان از سرکشی ها و خواستن های تکانه یی و امان از آدمهایی که بخواهند یه جور دیگر ببینند.

مریم عزیز جایزه  فیلدز مبارکت باشد. داشتن زندگی رو به رشدت همیشه برقرار و خانواده ات همیشه شاد  "دخترک با اراده پارسی".