برای انیسا سمیعیان ، استاد موسیقی مهیار

تازه ها

برای انیسا سمیعیان ، استاد موسیقی مهیار

نظرات ()

چند سال پیش ، به گمانم تابستان 92 ، بعد از دو مقطع شکست ، در آموزش موسیقی به مهیار ، اصرارم به ادامه ی یادیگیریش بود . بار دیگر آموزشگاه چاوش و اینبار پیشنهاد جناب جمشیدی مدیر این آموزشگاه ، خانم جوان ِخوش برخوردِ موقر، با رفتاری متین  و صدائی آرام . حالا شده بود سومین معلم موسیقی مهیار طی چند سال گذشته . مضطرب و نگران از خدای ناکرده ، تکرار ، تکرار شکستی دیگر ،  که میتوانست پایان همه ی امیدهایم باشد . قرار ما یکشنبه ها عصر در آموزشگاه و مهیار که پس از جند جلسه حالا دیگر بی تابی میکرد برای دیدنش و درخواست های مکرر از من برای کمک به منظور رضایت هر چه بیشتر استادش . چیزی از موسیقی و پیانو نمیدانستم و خواهشم برای یادگیری 5 دقیقه ائیم در پایان هر کلاس .  منِ پر مشغله ی گرفتار ، تنها جائی که میتوانستم کمک باشم مهیارم را ، عصرها بود در مغازه مان با تمرکزی که نداشتم .

مهیار با معلم جوانش ، که فاطمه میگفت کتی پری را میماند ، داشت به من و همه ثابت میکرد که میتواند . چند ماه تابستان گذشت و مهیار و من و مادرش با محوریت استادش همچنان ادامه میدادیم و صحبت های 5 دقیقه ائی آخر کلاس های مان حالا دیگر رنگ و بوی مهیارها را به خود گرفته بود . از گروه موسیقی کانون تهران برایش میگفتم و فیلم هایشان را گاه... مرور میکردیم . پسرم ، حالا به عنوان یک عضو از کلاس پیانو آموزشگاه ، حتی در جشنواره های داخلی نیز شرکت میکرد ، با نگاهی از جنس توانستن و اراده ،  ارزشمند و فاخر ، چه از سوی مسئولین آموزشگاه و چه از سمت خانواده های دیگر و خانواده ی استادش که از رشت برای شرکت در همایش ها می آمدند، و مهیار دربین این همه، اجراء میکرد .

پیانیست فرشته ی ما حالا پیشرفتش سریع شده بود و درسها سنگین تر و تمرین و تکرار ، حالا دیگر به مانند اوایلش در توان من خسته تر از گذشته نبود . ارشد بچه های کلاس به پیشنهادش شد معلم دوم مهیار ، آن هم در هفته سه بار . تمرین و تکرار و درس و پیشرفت و نتیجه . چقدر خوشحال بودیم ما و او نیز. بعدها رفتنش از جمع اساتید موسیقی لاهیجان جزو سخترین چالش های مان بود ، اما معلمی که او معلمش بود همان مسیری را رفت که او میخواست و توقعی که هر روز در من بالا میرفت و همچنان نیز ...

به مانند همه ی گذشته ام با مهیار از سال 79 ، حالا به یادگیری بچه های دیگر میاندیشیدم چه اینکه همیشه معتقدم برای تغییر نگاه جامعه به این قشر پاک و معصوم و باور توانمندیهای آنها ، باید همه ی آنها را با هم پیشرفت داد با این ایده که  با یک گل نمیشود بهار را آورد . آرزویم داشتن گروهی به مانند گروه موسیقی بچه های سندروم داون تهران بود .  حالا نوبت معرفی بچه های دیگر بود و بزرگواری همیشگی اش و اینگونه پایا ی کوچیک ما  شد دومین دانش آموز سندروم داونیش .

اندیشه ی تشکیل کانون را با خانواده محترم قلی زاده و جمعی دیگر از خانواده های آشنا در سر داشتیم و از همان زمان محور صحبت های آخر کلاسی مان ، دیگر شده بود همه ی فرشتگان سندروم داون استان و بقیه ی داستان که همه ی خانواده های سندروم داون گیلان در آن نقش داشتند . تشکیل کانون و کلاس های مرتب موسیقی و حضور باانگیزه و چشم گیر بچه ها و از همه مهمتر خانواده ها...... و نتیجه اش شد برنامه ی دیروز . اجراء گروه موسیقی کانون سندروم داون گیلان در نخستین جشنواره ی موسیقی معلولین گیلان . گروهی که قویا اعتقاد دارم بهتر و بهتر خواهند شد و فرشتگان ما در قالب این گروه در تمام استان که نه ، در کشور خواهند درخشید .

دیروز در سالن همایش های کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان گیلان در رشت ، از هنگامی که بچه های ما بر روی سن رفتند و من در لحظه ائی فرصت ، یادی کردم از او و همراهان جدیدش و در ادامه آن هنگام که فرشتگان ما به زیبائی هر چه تمام تر سرود " میهن ما ایران " را خواندند تا امروز که مقام های بچه ها را اعلام کردند و موفقیت شان پهنای صورتم را چند بار خیس اشک کرد ، مدام در این اندیشه ام و با خود مکرر میگویم ، ای میهن ما ، ای  ایران ، بیش از این باید قدردان  فرزندان هنرمند و پاک سرشتت باشیم.

انیسا سمیعیان را میگویم کسی که بزرگوارانه برای مهیار معلم بود و برایمان خواهر ، کسی که موسیقی را در کانون سندروم داون گیلان نهادینه نمود. دختر نجیب لاهیجان را میگویم ریحانه خانم نیاکان ، که با عشق بسیار همچنان با مهیار ادامه میدهد . منیژه خانم صفری را مد نظر دارم که عاشقانه برای فرشته های شرق زحمت میکشد و بزرگ بانوی یاور بچه های ما خانم شیوا کاشانی که اینگونه آواز عشق و افتخار به بچه ها می آموزد .. به نمایندگی از همه ی جامعه ی سندروم داون گیلان به احترام شما ، تمام قد و ایستاده میگویم ، ممنونیم از شماها ، دست مریزاد.