عمق نگرانی های یک مادر ...

تازه ها

عمق نگرانی های یک مادر ...

نظرات ()

خسته میشوم گاهی هیچی به ذهنم نمیرسد احساس میکنم از یه الف بچه 90 سانتی 11 کیلویی شکست خرده ام بس که اهل فیلم و سیانس است روزها عملا بدون صبحانه میگذرد و ناهار با غر و لند  و شام هم اگر داستان جدیدی در نیاورد و "کیمیا " پخش شود !! یکی دو لقمه ما را خوشحال میکند !!

شیر و گوشت دوست ندارد به هیچ شکل و نوعی و این ها یعنی اصلی ترین مواد غذایی در رشد کودک و من هیچ کاری نبوده که نکرده باشم جهت علاقه مند کردنش...

حالا قد و وزنش نه اینکه خیلی کم باشد هر وقت میرویم مرکز بهداشت بنا به نمودار رشدش همش میگن خوبه و طبیعیه ولی یک چیزی ته دل من شور میزند و نمیگذارد خوشحال باشم از این روزهای مادری اصلا راستش مادری در خانه ما همش شده نگرانی برای خورد و خوراک بچه روزهای شادش میشوند روزهایی که بچه دو لقمه بیشتر بخورد و روزهای تیره و تارش روزهایی هستند که بچه روی دنده چپ افتاده و از صبح تا شب فقط دو لقمه نون پنیر خورده...

و من مدام با خودم تکرار میکنم که رسیدگی به بچه اگر چه مهم است اما نباید حساسیت ایجاد کند برای خودم و نباید هر روز قد و بالایش را برانداز کنم و چه خوب است ما در خانه وزنه نداریم و الا بچه طفلک روزی چند بار باید روی وزنه میرفت و من روزی چندین بار بیشتر حرص می خوردم که چرا مدت هاست وزنش 11 مانده و بالا نمیرود...

من مدام سلامتی اش را به خودم گوشزد میکنم اینکه میلیون ها پدر و مادر آرزوی این چنین بچه سالمی را دارند و باید شکر نعمت را فراوان به جا آورد حالا صبحانه نخورد که نخورد شیر و گوشت نمیخورد که نمیخورد شاید یک روز که بزرگ شد و عاقل شد خودش بفهمد که این چیزها را برای خودش میگفتم برای حفظ سلامتی اش روزی که اینجا را بخواند و به عمق نگرانی های یک مادر پی ببرد...

.

.

.

اگر نکته و پیشنهاد یا خاطره ای دارید منو مستفیض کنید لطفا...