یادداشتی بر مستند «من ناصر حجازی هستم» حسام الدین مهدوی

تازه ها

یادداشتی بر مستند «من ناصر حجازی هستم» حسام الدین مهدوی

نظرات ()

یادداشتی بر مستند «من ناصر حجازی هستم» حسام الدین مهدوی


  • یادداشتی بر مستند «من ناصر حجازی هستم» حسام الدین مهدوی

    تعداد نقد های مثبت : . 

    تعداد نقد های متعادل : 1 

    تعداد نقد های منفی : .

    شما نیز نقدی ارسال کنید

    به نام دادار دادگر

    نویسنده : حسام الدین مهدوی
    ………………………………….………………………………….………………..

    یادداشتی بر مستند «من ناصر حجازی هستم»
    من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم زبی آبی ولی با ذلت و خواری پی شبنم نمی گردم
    مستند «ناصر حجازی»اگر چه می توانست با پرداختن به امور ناشناخته و زوایای پنهان یک اسطوره(آیا او اسطوره بود؟)فیلمی متفاوت باشد اما به دور از هر شیفتگی و با احترام و خداقوت به کارگردان جوان فیلم(نیما طباطبایی)این نام و بزرگی ناصر حجازی است که بر فیلم تسلط دارد تا خود«حجازی»مثل همیشه همچنان متفاوت و البته عامل تفاوت باشد ؛با این حال این مستند حاوی نکاتی است که می توان از منظر روانکاوی به آن پرداخت.مستند «من ناصر حجازی هستم»در 5فصل (من رویایی دارم،آخرین مرد مقاوم،سهراب کشی،استقلال تا استقلال و پرواز عقاب)در واقع روایتی از ابعاد زندگی ورزشی و تا حدودی شخصی ناصر حجازی به شمار می آید که رویا تیموریان،مسعود رایگان،مهران مدیری،شهاب حسینی ،بهرام رادان و پرویز پرستویی راویان آن به شمار می آیند.بحث من در این مورد بیشتر به اپیزود «دوران کودکی»حجازی اشاره دارد که چگونه تجربه ها و دریافت های این دوران بر تمامی زوایای زندگی او سایه انداخته است.
    اریک فروم با طرح چند پرسش مهم به مبحث تربیت کودک در نظام خانواده و نظام های آموزشی می پردازد ؛1.آیا اجازه می دهیم کودکانمان «تجربه »کنند،2.چه قدر رابطه ی ما با کودک براساس«راه حل»است،3.چه قدر کمک می کنیم که کودکانمان «خلاقانه»رفتارکنند،4.چه قدر کمک می کنیم تا کودکانمان «رویا »داشته باشند،5.چه قدر کمک می کنیم تا«آگاهی»ترویج کنیم و6.چه قدر تلاش می کنیم که رابطه مان با کودکان در فضای «سلطه و اسارت »نباشد.مبحث اصلی دوران کودکی حجازی در این پرسش ریشه دارد که چه قدر کمک می کنیم تا کودکانمان رویا داشته باشند؟انسان ها به خاطر رویاهایشان به کشف دنیاهای دیگر ،جغرافیاهای دیگر و… پرداختند ؛رویا داشتن اصولا در برابر فضای بسته ،فضای محدود کننده و استبدادی قرار می گیرد اما معمولا نظام های تربیتی به «رویا داشتن»آن چنان اهمیت نمی دهند.حال به فیلم بر می گردیم جایی که ناصر حجازی روایتگر استبداد گاه پدرانه آن روزهای جامعه مردسالار و پدرسالار ماست؛پدر بین ناصر و دیگر پسرش، تبعیض فاحشی قائل است؛او را به مسافرت نمی برد ،ناصر نومید در پی ماشین پدر می دود و فریاد می زند :«روزی با پاهای خودم دنیا را می گردم».«من »به عنوان مرکزی ترین هسته شخصیت ،هرگونه بی توجهی را بر نمی تابد چه آنکه با هر بی توجهی کل شخصیت فرد مورد تهاجم قرار می گیرد ؛پس برای محافظت از من در برابر هر نوع فروپاشی یا تحقیر ،مکانیسم های دفاعی گوناگونی به وجودآمده تا هنگامی که ارزش و انسانیت فرد مورد تهدید قرار گرفت آشکار شود وبدین ترتیب میان انگیزه و کشمکش های متعارض یک سازگاری ایجاد کند و موجب تعدیل استرس شود. فضای تبعیض به ناصر هم فشار می آورد اما تیپ شخصیتی اش او را نه به پرخاشگری و…بلکه به مکانیسم جبران و البته تصعید(تصعید یعنی تجربه لذت بخش در نمایش چیزی که می تواند در واقعیت دردناک یا وحشتزا باشد ؛تصعید بیشتر در هنر و ورزش روی می دهد)وا می دارد و بدین ترتیب او در دنیای استبدادی برای خودش «رویایی»می سازد.اکثر کودکان به احتمال نسبت به اشخاص، دارای یک عاطفه دوسوگرایی(مهراکین )هستند ؛آدمی از اوان کودکی این عاطفه دو گانه را نسبت به افراد مهم زندگی اش داراست چراکه پدر و مادر گاهی نیازهای کودک را برطرف می کنند و گاه خود مانعی بر سر آرزوهای او می شوند بنابراین کودک عواطفی از مهر و کین را نسبت به افراد مهم زندگی اش کسب می کند .مهراکین در واقع ترکیبی از عشق و نفرت نسبت به فردی واحد است؛این قانون به تعبیر فروید ،حاکم بر روابط ما با افرادی است که بیش از همه دوستشان داریم که البته درباره پدر و مادر به اوج شدت خود می رسد ؛فروید می گوید مهراکین خاص رابطه ای است که هر آدمی با پدر دارد و همین امر موجب اهمیت چهره پدر در زندگی کودکان و البته فرزندان مذکر می شود ؛هرگاه کودکان به شکل طبیعی رشد کنند در مسیر رشد در کنار مراقبین و… می توانند در زمان مناسب با نیازهای خود آشنا شوند و آن گاه در مسیر رشد گام بردارند ؛برآورده نشدن نیازهای دوران کودکی همواره انسان را نیازمند نگه می دارد ؛نیازمندی در کنار حس «مهراکین»،نا امنی به بار می آورد .گروهی ناامنی را تجربه کرده و درآن گرفتار می شوند اما گروهی آن را تجربه می کنند و نه تنها در آن گرفتار نمی شوند بلکه از آن رویایی می سازند ؛ناصر حجازی مثل بیشتر ما انسان ها از کسانی است که ناامنی را تجربه می کند اما از آن «رویا»می سازد ؛رویایی از کوچه پس کوچه های آریانا تا تیم تاج ،تا تیم ملی فوتبال ایران تا جام جهانی تا منچستر یونایتد ،تا افول در هندوستان و اوج در بنگلادش تا…او از ارضا نشدن خواسته اش دچار استرس روانی(اضطراب)شده تنش را تجربه می کند پس دنبال تعادلی می گردد تا بهبود یابد و از آنجا که مسئولیت فردی و بی مهری ها را می پذیرد پس در پی تلاش برای تغییر اجتماعی خود است تا زندگی بهتر و عالی تری داشته باشد این همان چیزی است که انسان به آن زنده است؛امید.
    در مستند ناصر حجازی ثانیه های از فیلمی که درباره آتیلا(رهبر قوم هون)است به نمایش در می آید ؛آتیلا مخوف ترین دشمن امپراطوری روم به شمار می آمد؛اگرچه در کشورهای اروپای غربی آتیلا را نماد بیرحمی و تجاوزگری می دانند برعکس برخی تاریخ نگاران وی را پادشاهی بزرگ و شریف دانسته اند چه آنکه حتی رومیان به او لقب«تازیانه خداوند»داده بودند؛حجازی با تیپ درونگرایش اگرچه در پی ارضا سائق هایش برآمده اما از طرف دیگر آگاهانه با انتخاب اسم«آتیلا»برای فرزند بزرگش در واقع واکنشی عجیب ،معنا دار و نمادین به تمام ناملایمات های زندگی اش نشان می دهد .ناصر حجازی پله های موفقیت را یکی پس از دیگری با همراهی همسرش طی می کند تا پس از دور افتخارات عصر جوانی کم کم به سال های آخر بازی اش برسد؛بحران بازنشستگی از فوتبال دست در دست بحران میانسالی می گذارد تا فصل تلخ دیگری برای حجازی رقم بخورد ؛بحران میانسالی در واقع وضعیت و حتی توصیفی از احساس شک و اضطراب در شخص است که درآن فرد به خاطر درک برخی امور و ناکامی در امور دیگر ناآرام می گردد اینجاست که شخص در این حالت نسبت به زندگی یا پیشه یا شریک زندگی خود یا…احساس ملامت می نماید و برای ایجاد تغییر در این موارد میل قوی و سرشاری را حس می کند ؛اینجا آغاز فردیت و خودشکوفایی (تحقق نفس)است.حجازی در پی ناکامی و البته در پی نامهربانی هایی که در حقش می شود با بحران میانسالی دست و پنجه نرم می کند تا سر از جایی در بیاورد که به قول خودش هیچ کس نمی توانست یک ساعت آن زندگی را تحمل کند.او تنها بود اما درایت همسرش و البته مهربانی و محبت بنگلادشی ها ،حجازی را از بحران میانسالی به سلامت عبور می دهد ؛حال اولیدر بزرگی است،پاتریک و لوکی هنگامی که ازهفت ویژگی لیدر سخن می گویند ابتدا به سائق بلندپروازی اشاره داشته و در ادامه از شرافت و…حرف می زنند؛سائق بلند پروازی موجب انگیزه پیشرفت است و کسانی که دارای انگیزه پیشرفت هستند تکالیف دشوار را جستجو می کنند ؛بلند پروازی حجازی در رویاهای خودساخته اش ریشه داشت؛او با همین بلند پروازی در مقام سرمربی تیم محمدان بنگلاش ،پرسپولیس را شکست می دهد و برای اولین بار تیمی از بنگلادش به یک چهارم نهایی باشگا ه های آسیا صعود می کند اما او ناراحت است که چه بر سر فوتبال ایران آمده که از بنگلادش شکست می خورد و این در شرافت حجازی ریشه داشت ،شرافتی که با خردمندی همراه بود.
    مستند ناصر حجازی فیلمی بی طرف نیست ،نگاهی جانبدارانه دارد و در روایتش عصبیت خفیفی موج می زند ؛خیلی از پدر ها ازجمله پدران قدرتمند و البته پادشاهان ،همواره در طول تاریخ دچار عقده کرونوس(عقده جانشینی)بوده اند ؛اسطوره کرونوس در واقع برای حفظ خویش فرزندانش را می بلعید (این بلعیدن نمادین بوده و منظوراز آن قربانی کردن ابعاد روانی فرزندان است که در فرهنگ اساطیری ما در داستان رستم و سهراب اتفاق می افتد)؛کرونوس فرصت استقلال را از فرزندانش می گرفت .حجازی در مقام کودک تبعات سنگین عقده کرونوس را به همراه تبعیض تجربه می کند اما سربلند بیرون می آید . با این حال در دوران مربی گری در استقلال ،فرزند خوانده هایش نسبت به او بر سر موضوعی مطلوب(مربی گری استقلال)دچار عقده ادیپ(رقابت فرزند پسر با پدر بر سر تصاحب مادر)می شوند و این چنین پایه های یک خانواده دچار تزلزل می شود.
    آیا ناصر حجازی اسطوره است؟اسطوره به تعبیر روانکاوان ،الگویی برای رفتارهای انسانی در طول زمان فراهم آورده که به نوعی آن را می توان یک کهن الگوی جمعی قلمداد کرد ؛اسطوره پیام فرهنگی یک ملت است که آن را رویاها و گاه تجربه های یک فرهنگ   تشکیل می دهند .اسطوره تفکرات انسان را شکل می دهد اما مهم ترین کاری که اسطوره می تواند انجام دهد نشان دادن راهکارهایی برای زندگی است چرا که اساطیر در زندگی انسان ها و نحوه زیستن آنها تأثیر شگرفی دارند؛اسطوره یک مبحث جمعی است اما از آنجا که ریشه در عصر شفاهی دارد پس برای ماندگاری باید در روایت فردی خلاصه شود ؛با توجه به مطالب و تعاریف بالا پیرامون اسطوره می توان گفت که ناصر حجازی اسطوره نیست اما او از آنجا که اهل غوغا نیست،غوغا سالار نیست و در مناسبات خود همواره از مردم سخن می گوید در واقع ضد روایتی در مقابل روایت است از آنجا که ساختار شکن است و موضع دارد از آنجا که به عنوان یک انسان اشتباه هم می کند پس اسطوره است.
    حال به مبحث اریک فروم بر می گردیم و به سوال اول :آیا اجازه می دهیم کودکانمان تجربه کنند؟در واقع من این پرسش را از کارگردان فیلم دارم ،او تجربه ی جدیدی را پیش روی مخاطبان و علاقمندان ورزش و سینما قرار داده اما در این تجربه جدید یک ترس وجود دارد ؛ترسی که پشت روایت عزیزانی چون رایگان ،پرستویی و…خود را پنهان کرده است .
    در پایان می توان گفت به طور سنتی سه مرحله بالقوه برای رشد روان شناختی فرد از کمال ناهوشیار کودکی تا هوشیار ناکامل میانسالی و از آنجا به کمال هوشیار پیری وجود دارد که برای ناصر حجازی تحت تأثیر اتفاقات ویژه ای از جمله تبعیض تربیتی پدر،ادیپ وارها و بالاخره بیماری قرار می گیرد.
    روحش شاد و یادش گرامی

    تاریخ انتشار : 94.11.12