مؤذن ( زلالی از طلای کرمانی)

تازه ها

مؤذن ( زلالی از طلای کرمانی)

نظرات ()

 


ای مؤذن بر خیز

شور ِ عشقی به شب ِ عالم ریز

چشم ِ دلها همه در خواب ِ جهالت بسته

بی پناهی شده همچون عطشی مانده بجا از پاییز

آسمان در پی تکرار ِ رسالت خسته

سینه از آیه ی مردن لبریز

زرد ِ زرد این جالیز