جمشيدي واقعاً صداقت نژاد

تازه ها

جمشيدي واقعاً صداقت نژاد

نظرات ()


  http://www.banifilm.ir/Modules/News/NewsDetail.aspx?Ser_Id=1&News_Id=6109

با صفا و صميمي بود. صميمي‌تر از آنچه به فكر مي‌آمد. پاي صحبتاش كه مي‌شستي سير نمي‌شدي... بس كه با صفا بود... آخه بچه تهرون بود... از اون درست و حسابي‌هاش... به همين خاطر كاسب‌مسلك نبود و براي پول نمي‌نوشت. كل عمرش هر چي درآورده بود بذل و بخشش كرده بود... جامعه كنوني مطبوعات و نسل امروز اورا كمتر مي‌شناخت... تو لاك خودش بود و زياد علاقه‌اي به «بودن به هر قيمتي» نداشت بزرگترين مشخصه جمشيد صداقت‌نژاد روحيه و شخصيت مستقل وي بود كه او را در ميان هم‌سن و سالان مطبوعاتي خويش سرآمد مي‌ساخت... كسي به ياد ندارد كه هرگز سفارشي نوشته باشد... بسياري از فيلمنامه‌هاي فيلم‌هاي قبل و بعد از انقلاب را او نوشته بود اما اسم كسان ديگري پاي آن بود. اين هم از فروتني‌اش بود. در كار قصه‌نويسي يد طولايي داشت به خصوص قصه‌هاي كوتاه. كتاب‌هاي زيادي به قلم وي به چاپ رسيده است. در دهه‌هاي پنجاه، شصت و هفتاد خورشيدي نقد  زياد مي‌نوشت و نقدهايش هماره براي فيلمسازان راهگشا بود، چرا كه بلد نبود غرض و مرض‌دار بنويسد. از موقعي كه يكي از رفيقان صميمي‌اش چند سال پيش بدجوري مُرد... صداقت‌نژاد افسرده شد... آخه بچه تهرون با رفيقاش زنده است... او رفت اما يادش هست. اين آخري‌ها يه روز تو مجله خانواده كه كار مي‌كرد رفته بود آبدارخونه يك چايي بريزه آب جوش ريخته بود رو يكي از انگشتاش نيم سانت گوشت‌اش رفته بود... كلي دوا درمون كرد تا التيام گرفت...
عيد قرار بود با يكي از رفقا بريم خونش، اما از همان موقع، بيماري‌هاي زيادي به سراغش آمده بود و دائم با دخترش ليلا در رفت و آمد خانه و بيمارستان بود. شنيدم سرطان روده گرفته بود اين آخري‌ها... آن رفيق سفر كرده به ينگه دنيا هر از چندي احوالش را از من مي‌گرفت و گاهي بهش زنگ مي‌زد. او رفت... غريبانه رفت... روحش شاد