نیم نقد و نگاهی به فیلم جدایی نادر از سیمین (A Separation)

تازه ها

نیم نقد و نگاهی به فیلم جدایی نادر از سیمین (A Separation)

نظرات ()

فیلم جدایی نادر از سیمین احتیاجی به اسکار نداشت؛ نه این که فیلم خوبی نباشه؛ نه؛ اتفاقا تو سینمای سفارشی، آبکی و بی بخار ایران الماسی بود برای خودش و خدارو شکر که کسایی مثل اصغر فرهادی هستند که به وز وز های حکومتی توجهی ندارند، به شکل مستقل کار می کنند و درد مردمو میشناسن؛ این فیلم بدون جایزه اسکار در قلب ما بود و هست؛ میخواستم بگم که اهدای جایزه (بخصوص اسکار) به این فیلم، اونم از جانب کشورهای غربی که با سیاست هاشون نشون دادن حاضرن تمام کشورهای دیگه رو در راه رسیدن به هدفشون لگدمال کنن، واسه من که به شخصه خوشایند نیست؛ از دوستان و آشنایان وصف کسایی رو که برای بار اول از اروپا یا آمریکا میخوان بیان ایران و چه تفکر بدی درباره ایران دارن رو زیاد شنیدم؛ شاید به مرور این تفکر اصلاح بشه ولی در کل کاشکی غربی ها دلشون به حال زندگی مردم کشور های دیگه میسوخت و از اهدای جایزه منظوری نداشتن؛ مثلا ما در فیلم می بینیم که سیمین قصد داره که بچه ش رو از ایران خارج کنه، چون به نظرش ایران شرایط زمخت و بدآموزی داره ولی برعکس نادر اعتقاد داره که این بچه باید بتونه تو همین شرایط گلیمش رو از آب بکشه بیرون و دغدغه پدرش رو هم داره که البته به دلیلی که گفتم مشخصه که پدرش بهونه ست و کلا با مهاجرت مخالفه؛ فیلمساز قضاوتی نمیکنه که کدوم از اینا درست میگن؛ قضاوت با مخاطبه که باید اینجا موند و و یا رفت و از این وضعیت خلاص شد؛ ولی هر آدم حقیقت جویی متوجه میشه که غربی ها به خوبی میتونن اینجا از آب گل آلود ماهی بگیرن و به عامه مردمشون بگن که دیدید که ما راست میگفتیم و ایران جای خوبی نیست...؛ در مجموع، فیلم مسائل زیادی از جمله قانون، مذهب و اخلاق رو در قالب فرهنگ زندگی قشر ضعیف و متوسط جامعه به لحاظ اقتصادی، مطرح میکنه؛ قضاوت راجع به اینکه خانواده فقیر مذهبی و یا خانواده متوسط با برچسب روشنفکر، کدومشون رستگار میشن، باز هم به عهده مخاطب هست؛ ولی به نظرم نمیشه اصالت و انسجام خانواده فقیر بدهکار رو دست کم گرفت؛ با وجود اینکه که وضعیت بحرانی ای دارن و دستشون هم به هیچ جا بند نیست. و اما برجسته ترین مساله به زعم کارگردان لابد جدایی نادر از سیمین بوده که عنوان فیلم هم انتخاب شده؛ جدایی ای که با این همه غرور به اضافه مشکلات دیگه نمیتونه از بین بره و همونطور که تو سکانس زیبا و البته تلخ پایانی فیلم می بینیم، به قربانی شدن فرزند ختم میشه؛ بر سر دو راهی قرار گرفتن یه نوجوون اون هم به اون شکل دل هر انسانی رو به درد میاره و از ته قلب آرزو میکنیم که آینده روشنی در پیش روی امثال این نوجوون باشه.قسمت بسیار جالب توجهی که در لحظات پایانی فیلم موجود هست، مربوط میشه به فعل بدی به نام "دروغ گفتن" که البته این فعل در فیلم های اصغر فرهادی معمولا محوریت محسوب میشه؛  به قسمتی که نادر دخترش رو میفرسته پیش قاضی و هیچ چیزی درباره سوالی که قاضی ازش داره، بهش نمیگه توجه کنیم؛ با این کار در واقع نادر مجازات شدن یا نشدنش در این پرونده رو به دست دخترش میسپاره و دخترش که این همه به پدر میگفت که دروغ نگو و راستش رو بگو، وقتی در شرایط سخت قرار میگیره، خودش هم دروغ میگه؛ این به این معنا نیست که دروغ گفتن رو از پدرش یاد گرفته؛ بلکه اینجا یک بار دیگه میبینیم که معمولا تا جای کسی نباشی نمیتونی درک کنی که اون چرا دروغ میگه و چه محاسباتی تو ذهنش کرده. در این فیلم به نظرم کلکسیونی از بازی های خوب رو شاهد بودیم؛ بازی شهاب حسینی به عنوان یه آدمی که به قول خودش، زندگیش رو باخته فوق العاده بود؛ بابک کریمی در نقش قاضی خیلی به چشم میومد؛ پیمان معادی هم خوب بود، خصوصا توی سکانسی که به همراه پدرش و تمام دردهاشون در حمام سر به ناله برداشت...و دیالوگ بسیار عالی ی که در رابطه با هواداری فرزند از یه پدر پیر که حتی بچه ش رو هم نمیشناسه، ادا میشه و فکر میکنم که معرف حضور همه دوستداران این فیلم باشه.

سیمین: " اون میفهمه که تو پسرشی؟ "
نادر: "من که میفهمم اون پدرمه..."

جدایی نادر از سیمین (1389)