درباره زبان و ادبیات

تازه ها

درباره زبان و ادبیات

نظرات ()

چرا ادبیات را در آموزش زبان وارد میکنیم؟

لیو بو ، این لی / ترجمه ی ایمان عظیمی

 

ادبیات قطعا ساخته شده از زبان است ولی فرم ویژه ای از زبان که هدفش ارتباطی خاص است. شکل ادبی را میتوان به عنوان یک «زبان» در نظر گرفت که اصول خاص خود را در مورد چیدمان نشانه ها  و تولید «معانی» دارد. بواسطه ی ادبیات، زبانی را یاد میگیریم  وبه تمدنی نزدیک می شویم ، اما به ویژه به یک مطالعه و یک ارزیابی دوباره ی مفهوم فراگرفته شده از قبل درباره «زبان» و «ارتباط» فرا خوانده میشویم. میتوان گفت که برای آموزش زبان هرآموزشی که این نوع خاص ارتباط را به این دلیل که ادبیات کامل نیست نادیده میگیرد و هرنوع روش شناسی که ادبیات را در نظر نمیگیرد به نوعی ناقص العضو است.

مقدمه

تاریخچه روش شناسی دوره هایی را نشان می دهد که در آنها آیین ادبیات یاددهی-یادگیری زبان را تحت نفوذ خود داشت.اما  زمانهایی هم بوده است که موجه بودن ادبیات در آموزش مورد تردید بود. بسیاری از روش شناسی ها بویژه رویکرد ارتباطی ادبیات را  به منظور جا دادن  کنش های زبانی در شرایط ارتباطی واقعی به طور کامل خارج کرده بودند. با این وجود مشاهده میشود که به درستی این رویکرد ارتباطی است که امروزه الحاق ادبیات را بین دیگر پشتوانه های آموزشی زبان و فرهنگ های خارجی مجاز میشمرد.این پدیده جدید توجه ما را به سوی خود جلب می کند نه تنها به این علت که به بواسطه ی ادبیات می توان زبانی را فرا گرفت و به تمدنی نزدیک شد ،به خصوص به این علت که این وارونگی جهت گیری، ما را به سمت به یک مطالعه و یک ارزیابی دوباره ی مفهوم فراگرفته شده از قبل درباره «زبان» و «ارتباط» فرا می خواند.

٭ادبیات : یک روش خاص ارتباط

برای آموزش یک زبان میتوان ازانواع متن ها کمک گرفت: مقالات مطبوعات، متون اداری، دستورالعمل های فنی، تبلیغات و غیره. در اینجا یک سوال مطرح میشود : «با این همه، برای یاددهی/یادگیری زبان چرا باید به سراغ ادبیات رفت؟»

برای پاسخ به این سوال میبایست به سوال دیگری جواب داد : «چرا زبان یاد میگیریم؟ » که میتوان بسیار سریع پاسخ داد: « برای اینکه ارتباط (یا مبادله اطلاعات) انجام شود.» مطمئنا زبان وسیله ای برای برای برقراری ارتباط است. با این وجود شاید میبایست که کلمه «ابزار» را با صفت «اصلی» توصیف کرد، چرا که میدانیم ارتباط بین افراد بشردر معنای محدود آن یعنی زبان شفاهی ، به یک زبان تنها محدود نمیشود. در زندگی ارتباطی واقعی وجود دارد  که شفاهی نیست: عمل،حرکات سر و دست، نشانه های به جا آوردن ادب، رنگها، صداهای موسیقی، تصاویر، فرم ها و... . تعریف ذیل از توانش ارتباطی در سه عنصر تشکیل دهنده آن پیچیدگی ارتباط را نشان میدهد:

  • عنصر زبانشناختی:دانستن و توانایی به کارگیری مربوط به واژگان، آواشناسی، معناشناسی و صرف- نحو؛ شناخت سیستم نشانه های زبانی و قوانین ترکیب این نشانه ها بین خودشان.
  • عنصر جامعه شناختی زبان (اجتماعی- زبانی) : که به شرایط اجتماعی- فرهنگی استاده از زبان برمیگردد و به گونه ای ارائه میشود که زبان آموز بتواند واقعیت یک فرهنگ را درک کند. این جزء همچنین رویکردی بینا فرهنگی را مورد بررسی قرار میدهد.
  • عنصرعمل گرایانه : پاره ای جنبه های گفتمانی و کارکردی ، کاربردهای غیرشفاهی، کاربردهای حرکات سر ودست، ایما و اشاره و غیره. این عنصرهای غیر زبانی نقش مهمی را در انتقال مفهوم در تعاملات بازی میکند.

بدین طریق میبینیم که تنها آموزشزبان موفقیت در ارتباط را تضمین نمیکند. اگر بخواهیم ارتباط را به عنوان هدف یاددهی/یادگیری زبان درنظر بگیریم، جا دارد که «آموزش زبان» را با «آموزش هنر (یا سیستم) ارتباط برقرار کردن» جایگزین کنیم. و یا اینکه حوزه معنایی واژه «زبان» را گسترش داده و زبان را به عنوان «هر سیستم نشانه های زبانشناسی و غیر زبانشناسی » در نظر بگیریم.گذر از رویکرد زبانشناختی [مطالعه علمی زبان شفاهی] به رویکرد نشانه شناختی [مطالعه علمی سیستمهای نشانه ها ] که از بیش ازبیست سال پیش در آموزش FLE (فرانسه زبان خارجی) در دانشگاهها اعمال شده است این ملاحظه را به خوبی به تصئیر میکشد.

ادبیات بیش از آنکه موضوع مطالعه زبانشناسی باشد، مورد مطالعه نشانه شناسی است.

به طور مرسوم جوابها به سوال «چرا ادبیات ؟» تقریبا همگی پیرامون ویژگی زبانشناسی و ویژگی فرهنگی متون ادبی است. هنگامیکه یک متن ادبی را مطالعه میکنیم خواه برای بدست آوردن اطلاعات زبانشناسی،بهبود بخشیدن املاء، گسترش دادن دایره لغات، کامل کردن سبک باشد،خواه برای کسب اطلاعات فرهنگی، اشتراک گذاری دانسته ها، تجربیات، یک سبک زندگی یا یک جهان بینی باشد، مسأله اینجاست که آیا دیگر انواع ادبی ازعهده ی انجام همین اهداف بر نمیایند؟  ویژگی خاص متن ادبی نسبت به این انواع دیگر ادبی چیست؟ مطمئنا ادبیات ساخته شده از زبان است با این تفاوت که شکلی بخصوص از زبان است که هدفش کمک کردن به روش خاصی از ارتباط است. ادبیات نقشش را به ویژه با یاری گرفتن از «کارکرد شاعرانه » زبان به عهده میگیرد. و در متن ادبی است که میتوانیم این کارکرد ویژه زبان را بفهمیم. و باور داریم که این واقعیت به ادازه کافی در آموزش سنتی زبان مورد توجه قرار نگرفته است.

٭٭ متن ادبی و متن غیر ادبی

یک متن ادبی از زبان به همانگونه که یک متن غیر ادبی آن را به کار میگیرد استفاده نمیکند.ما نیز نباید یک متن ادبی را ،جایی که اصول این به کارگیری ها نه تنها کاملا متفاوت بلکه کاملا متضاد هستند همانند یک متن غیر ادبی به کار ببریم. برای توجیه این مطلب ساده ترین روش بیان کاربرد خاصی است که ادبیات در استفاده از زبان آن را به کار میگیرد. زبان ماده اولیه ادبیات است، کاملا همانطور که سنگ یا برنز برای مجسمه سازی، رنگها ماده اولیه نقاشی و صداها ماده اولیه برای موسیقی هستند. اما باید توجه داشت که زبان همانند سنگ، برنز، رنگها و صداها یک ماده ی طبیعی ساده نیست ،چرا که زبان قبلا یک اختراع بشری بوده، که یک میراث فرهنگی است. در اینجا لازم است میان کارکردهای گوناگون زبان تمایز قائل شویم: زبان رایج، زبان علمی، زبان ادبی. در تفاوت با دیگر هنرها ادبیات برای « بیان » ابزار خاص خودش را در اختیار ندارد. چگونه باید زبان ادبی را از زبان علمی متمایز ساخت؟ اینکه تنها «احساسات» یا «عواطف» را در برابر «تفکر» قرار دهیم کافی نیست. ادبیات هم میتواند به بیان «تفکر» بپردازد و زبان عاطفی تنها به ادبیات محدود نمیشود. تفاوت میان زبان ادبی و زبان علمی در نحوه ی استفاده از زبان خلاصه میشود. بنابراین مسأله پرهیز از اشتباه بین زبان ادبی زبان رایج (عادی،معمولی) ارتباط است.

یک متن ادبی با یک متن مقاله های تخصصی تفاوت دارد.برای مثال در نمونه ی اخیر آنچه اهمیت دارد انتقال پیام و یا دریافت یک اطلاعات به گونه ای هرچه دقیق تر است. در عبارتی مانند «آب در کتری میجوشد» پیام بیش از شکل و فرم انتقال اهمیت دارد. کلمات آبگینه ای شفاف هستند که به ما اجازه میدهند موضوعات را آنگونه که هستند ببینیم. در این مفهوم است که میگوییم زبان علمی ایده آل منحصرا وجهی صریح است: هدف این زبان برقرار کردن یک ارتباط مستقیم بین دال و مدلول، کلمات و مرجعهایشان است. «دال» واضح و شفاف است بدین معنی که ما را بدون هیچ ابهامی به سوی مدلولش راهنمایی میکند. بدین سان زبان علمی به سمت یک سیستم «دال» ها از نوع ریاضی یا منطق نمادین تمایل دارد. ویژگی این زبان در تک معنایی بودن آن است. 

در کنار این زبان شفاف، زبان ادبی پراست از ابهامات. ادبیات با فاصله ای که از زبان رایج دارد یا اینکه مشابهت ها و تضادهای درونی که به آن یک ساختار شکلی و نظری میدهد و یا اینکه تداعی های نامتداول را به وجود می آورد مشخص میشود. برای ژان کوإنو بسیاری منتقدین ساختارگرای مدرن دیگر خصوصیت زبان شعری «یک روش متفاوت بر حسب سطح زبانی، برای تخطی کردن از قوانین زبان عادی است.» بدینگونه تئوری فاصله عجیب بودن زبان شعری را بیان میکند. در عبارتی چون «خون در رگهایش به جوش می آید» پیام یا اطلاعات، دیگر به طرز بیان مستقیم، طبیعی یا منطقی کارکرد صریح زبانی نیست.در اینجا دال ها دیگر ما را به سمت مدلول هایشان راهنمایی نمیکنند.در غیر اینصورت با یک امر واقعا بی معنی و نامعقول روبرو خواهیم بود. کلمات دیگر پشتوانه اطلاعات نیستند،بلکه بیشتر عناصر تشکیل دهنده ی یک فرم هستند.آنچه که در اینجا معنا را میسازد دیگر کلمات نیستند بلکه فرم شکل گرفته ی آنهاست. آنچه این عبارت را معنی میکند دیگر یک امر فیزیکی نیست بلکه بیشتر تأثیرات احساسی یا فیزیکی هستند: عصبانیت، غضب، جهش احساس، خشم. به همان دلیل هم، مفهوم عبارت کوتاهی چون «این یک سگ است» به شیوه ای تعجب برانگیز متناسب با نیت کسی که آن را بیان میکند و رفتار کسی که آن را دریافت میکند،بر طبق آنچه که این «سگ» را به عنوان  یک حیوان چهارپا یا یک استعاره در نظر بگیریم، میتواند متفاوت باشد.

در ادبیات بر خلاف زبان علمی، درک مطلب تنها از خلال یک فرم امکان پذیر است.زبان ادبی از اینکه تنها یک زبان ارجاعی باشد به دور است. ادبیات نه از کارکرد ارجاعی زبان، بلکه از به ظهور رساندن و به اثر رسانی یک کارکرد خاص زبان، کاکرد شعری یا زیبایی شناختی زبان است که موضوعی را نشان میدهد. زبان ادبی به شدت وجه ضمنی و القایی آن است. همانطور که معنای ضمنی یک واقعیت «متغیر(شناور)» است، مفهوم بالقوه آن بر حسب موقعیت، بافت و حالت ذهنی فرد (فرستنده یا گیرنده یک گفتمان ) تفاوت میکند، زبان ضمنی طبق این تعریف چندمعنایی است و این اصل و منشأ گفتمان ادبی است. و چند معنایی بودن یک بعد زبانشناسی را – که حتی میتوان آن را « بنیادی » توصیف کنیم – تشکیل میدهد که آموزش زبان نمیتواند آن را  نادیده بگیرد.

خلق کردن زبان، از زبان، ادبیات یک «زبان در زبان » است، یعنی استفاده ای از زبان در سطح دوم آن (درجه دوم آن) یک به اثر رسانی کارکرد شعری زبان، به بیان دیگر یک زبان دوم در درون زبان اصلی. در متن های ادبی، مدلول( مفهوم،معنای صریح مستقیم) خود به یک دال چند معنایی ، یک زبان جدید نمادین و ادبی(درجه دوم) تبدیل میشود. معنی تحت الفظی و مو به مو، جایش را به معنی سمبولیک که از فرم و شکل آشکار میشود، که یک «زبان» غیر زبانشناسی است میدهد. ضروری است که دانشجویان را نه تنها با دانستن «خواندن» سیستم نشانه ها  که این «زبان» است آشنا کرد، بلکه آنها را با دانستن «خواندن» این سیستم دیگر بوجود آمده ی نشانه ها که فرم ادبی است، که زبانی است که قواعد خاص خودش را در مورد آرایش و تنظیم نشانه ها و تولید «معنی» دارد نیز آشنا کرد.               

اگر نقش و کارکرد زبان عادی وجه صریح است، کارکرد شعرو زبان ادبی وجه ضمنی است.زبان شاعرانه بیشتر از آنکه انتقال واقعیت داشته باشد تولید احساس میکند. کارکرد شاعرانه یا زیباشناختی زبان هنگامی به کار میرود که پیام زبان شفاهی در خود فرمش به عنوان هدف تعمق و تامل لحاظ میشود. با گذر از معنای صریح به معنای ضمنی ، زبان قوانین و اصول را تغییر میدهد.قوانین زبان عادی بر روی تجربه بیرونی تکیه میکند؛ اصول زبان ادبی بر روی تجربه بیرونی بنا میشود. مسأله ، یک تغییر ساده ی معنی نیست بلکه تغییر نوع یا ذات معنی است، به زبان دیگر این تغییر عبور از معنی مفهومی به معنی احساسی، از ارجاع (موضوع واقعی) به مرجع (المان وابسته ذهنی،پدیده ذهنی که از طریق آن موضوع فهمیده میشود، « گوشه ای از طبیعت دیده شده از میان یک خلق و خو» ، تعریف اثر هنری توسط زولا) از معنی به سینیفیانس است.

زبان ادبی ایجاب میکند که به دال برای خود آن علاقمند شویم . با زبان ادبی، فرم معنی را میسازد، این خود،معنی است. فرم بوجود آمده توسط شاعر یک کارکرد معنی شناختی را به کار میگیرد. همانطور که  س. لانگردر اثر احساس وفرم  مینویسد: « زیبایی مقصود فرم است.» فرم ومعنی به طور پایداری به یکدیگر مرتبط هستند، یکی بدون دیگری نمیتواند مورد مطالعه قرار گیرد. فرم های ناب جدا از معنی وجود ندارد. معنی مستقل از اسلوبی  که درباره آن صحبت میکند هم وجود ندارد. این یک فرم زبانی کاملا خاص خلق شده توسط زبان است که دانشجویان زبان قطعا نباید آن را نادیده بگیرند. ما میگوییم که برای آموزش زبان هر آموزشی که ادبیات را به این عنوان که این وسیله خاص ارتباط ناقص است و هر متدلوژی که گفتمان ادبی را در نظر نمیگیرد، ناقص العضو است.

٭٭٭ اهداف کلاس ادبیات

برای وارد کردن ادبیات در چهارچوب آموزش زبان، باور داریم که ادبیات باید کمتربه عنوان مجموعه دانستنی های کسب شدنی ( که هدف کلاسهای تمدن عمومی است) در نظرگرفته شود،بلکه بیش از هر چیز به عنوان یک شکل خاص ارتباط مطرح شود. پس شناخت واقعیتها (برشمردن جنبشهای ادبی، مرور کردن زندگینامه نویسندگان و ...) نسبت به همگون سازی اصول فرم هنری که یک شیوه ی بیان خاص به همان اصالت کاربرد روزمره زبانی است، اهمیت کمتری پیدا میکتد. پس در اینجا باید شروع به تفکر بر روی اهداف کلاس ادبیات در چهارچوب آموزش زبان کنیم، زیرا که متون انتخابی بزای استفاده ی دانشجویان با این مفهوم ادبیات که به تازگی مطرحشده است باید در ارتباط باشد..

 

١غنی سازی زبان به عنوان یک هدف

یک متن ازماده کلامی ساخته شده است. بیش از هر نوع دیگر متن ،در ادبیات است که پتانسیل های نامحدود زبان بروز میکند. محتوا و زبان در آنجا به صورت ویژه ای فشرده، پرمحتوا و اغوا کننده هستند. با خواندن یک متن ادبی بر روی تفاوتهای سطوح اجتماعی زبان و گوناگونی سبکها تأمل میکنیم.

یک متن پیش از هر چیزیک عمل زبانی است. بنابراین طبیعی است که دانشجویان زبان با مقدمه ای برمطالعه زبان آشنا شوند : مفهوم نشانه ها،مفهوم قواعد،ساختار بنیادی زبان و غیره . اولین مرحله خواندن، رمزگشایی کردن کلمه به کلمه یک متن با با لغات کافی در دسترس و ساختارهای دستوری لازم است. انتهای این مرحله از خواندن ، آماده شدن برای فهمیدن انبوهی مدلول هاست. مطالعه ی کلمات همچون یک کلاس زبان انجام میشود اما این بررسی بویژه به سمت تأثیر ادبی متن هدایت میشود(شاعرانه – زیبا شناختی). قابل تذکر است که نباید به تمرین های گرامر یا لغت تنزل پیدا کرد و ادبیات موقعیتی برای این نوع کار کردن نیست.چرا؟ زیرا که معیار دستوری گاهی اوقات برای بیان یک تفکر(یا یک احساس) ناکافی است: نویسنده معمولا بر روی فاصله ها نسبت به الگوها بازی میکند.

٢ آموختن اطلاعات ادبی و اجتماعی – فرهنگی

مسأله رجوع کردن به بعد تاریخی برای فهم تغییر یک نوع ادبی یا یک موضوع ادبی تحت تأثیر عوامل گوناگون زبانشناختی، زیبایی شناسی، اجتماعی – فرهنگی و... است. زمینه ادبی در زمینه فرهنگی جا میگیرد که خود آن در زمینه ساختارهای اجتماعی – اقتصادی و اجتماعی سیاسی جای دارد. درحالیکه ادبیات در اتصال با محیط و زمان است، متن برای خواندن همراه با یک ارائه ی خاص است که کارکرد آن قرار دادن متن درزندگی و اثر نویسنده اش،آنچنان که در دوره تاریخی و در دگرگونی نوع و موضوع است، میباشد.عناصر فرهنگی که موضوعشان در متن ادبی مورد سوال است خود را به آنچه که به سادگی خبری یا حکایت گونه است محدود نمی کنند. یک متن ادبی هرچند هم که واقع گرا (رئالیست) باشد واقعیت را به ما بازگو نخواهد کرد، بلکه نگاهی بر واقعیت و واکنشی از انسان در مقابل واقعیت را توسط نمایش یا جابجایی واقعیت بیان خواهد کرد. این نمایش یا جابجایی که توسط یک برش (یا سر هم کردن) واقعیت و بر حسب منطق ذهنیت بشر ایجاد میشود،حقیقت کمتری را نسبت به ایده ها به ارمغان می آورد.این ایده های نمادین شده توسط برش های زندگی درمتن ادبی به جنبه سطحی فرهنگ کمتر از هسته مرکزی آن یعنی جنبه انسانی تمدن میپردازد.

٣بسط توانایی های خوانشی دانشجویان در زمینه ادبیات

این هدف  شکل دهی آنچه را که آنگلوساکسون ها «خواننده درست» مینامند در بر میگیرد. یک «خواننده درست» کسی است که نه تنها اطلاعات خوب بلکه ادراکی زیبا شناختی از زبان دارد.اگر شعری را خوب درک نمی کنیم، این خطای شعر نیست، همانطور که اگر یک متن علمی بسیار غیز قابل فهم باقی می ماند تقصیری متوجه آن متن علمی نیست. این به علت فقدان «هوش شاعرانه» است که بیشتر به قلب ( ظرفیت پاسخ احساسی) ما بستگی دارد تا به اطلاعات ما. دانشجویان باید قوانین، محدودیت ها و روش های کارکردی یک متن ادبی ، ارتباطش با زبان وجامعه را تشخیص دهند. هدف تنها فهماندن این یا آن اثر ادبی خاص نیست، بلکه هدف فهماندن آنچه که یک اثر ادبی است میباشد. در حالیکه کاملا نسبت به این فاصله اختیاری منطق یا زبان حساس باقی میمانیم باید بدانیم چگونه احساس کنیم و برای رمزگشایی کردن چندمعنایی بودن متن چگونه جستجو کنیم. یک متن پیش پا افتاده اگر به عنوان استعاره ی رخ داده شده در نظر گرفته شود، می شود یک متن ادبی. به همین ترتیب یک هدف معمولی جابجا شده از استفاده ی کارکردی اش دیدن، فکر کردن و خیال پردازی کردن را به دست میدهد. اگر علم یک نظم تفکرها را تعیین میکند،هنر درباره ی خودش یک نظم فهمیدن ظواهر دیدنی،ملموس و شنیدنی را مشخص میکند. در هنر، دردنیای ترکیبها و تناسبات هستیم.

یکی از برتری های بزرگ هنر و یکی ازعمیقترین جذابیت هایش آشکار کردن خاصیت نامحدود و ارتباطات بیشمار جنبه های موضوعات است. یک واقعیت ذهنی که از طریق شناخت قوانین، دلائل و اصول کلی موضوعات وجود دارد. همچنین واقعیتی درونی و شمّی که توسط تعمق و درک فرم ها و موضوعات بدست آمده است، وجود دارد. هنر می تواند تمام حوزه ی تجربه ی انسان را در بر گرفته و آن را هدایت کند.

٤کمک به رویارویی نظرات و سلیقه ها

ادبیات چهاراهی بینا فرهنگی است: این چها راه خواننده را با ارزشها و عقایدی که همیشه برایش آشنا نیستند روبرو میکند. نظرات متضادی که در آن مطرح میشوند به ما کمک می کنند تا ازاحاطه ی یک بینش انحصاری نسبت به جهان بگریزیم. امروزه لفظ «ادبیات» به طور کلی یک فرم خاص شناخت، حتی یک بعد وجود را شامل میشود.

ادبیات میتواند شیوه های جدید نگرش به دنیا، فهمیدن زبان و حتی خود انسان را به ما الهام کند.تفاوت حقیقی بین زبان عادی و زبان شعری تفاوت در صداها و نشانه ها نیست، بلکه اختلاف «دورنماهای جهان» است. این بدین معنی است که «فاصله» ی زبانی جستجو شده توسط ادبیات برای خود آن مورد جستجو قرار نگرفته است، به این دلیل است که ابزار ضروری یک روشنی (عقل گرایی) جدید است. کلاس ادبیات ما فرصت یاگیری یک امتحان آزاد و یک تفکر آزاد را برای دانشجو پیش از داشتن اطلاعات می خواهد.

٥کار کردن بر روی استدلال ،توجیه، توضیح و در انتها نگارش

آخرین مرحله از خواندن یک متن ادبی از دسترسی به یک تجربه زیبایی شناختی  کلی ، توسط تفسیر این تجربه  تشکیل شده است.آن، توصیف آنچه که احساس کرده ایم،بیان کردن آنچه که آزموده ایم و آوردن تفسیرهایی بر روی متن مطالعه شده است.

هنگامی که یک متن ادبی را به دانشجویان میدهیم،در اکثر مواقع آماده سازی را  توسط  سوالات مطرح شده آغاز میکنیم. این سوالات توجه دانشجویان را به سمت مهمترین نکات و ویژگیهای منحصر به فرد متن معطوف میکند. بیش از سوالات،                این پیشنهادات مطالعه  یا راهنمایی های خواندن هستند که پیشنهاد میشوند. باید دانست که در مقابل یک متن ، سوالاتی که به صورت  اصولی  و با مهارت آورده میشوند مهم تر از پاسخ ها هستند.پس از آماده سازی انفرادی یا گروهی ، به کار دسته جمعی در کلاس میرسیم: ارائه، تفسیر،مباحثه. در کلاس بازتاب های دانشجویان را  از پیش برمی انگیزیم. این امر میتواند کارگروهی را تسهیل کرده و آن را غنی کند. کارکرد بحث دسته جمعی در کلاس ، و بیشتر « قوه درک ادبی» ، گسترش دادن ذهن الهامی ، دقت در در جمع آوری و  تفسیر اوراق ، مهارت در تجزیه و تحلیل و ترکیب کردن،کنجکاوی عقلانی ، ذهن امتحان آزاد، مفهوم ابداع شخصی و...است . این موضوع  همچنین رابطه جدیدی را بین دانشجو و استاد که گرداننده جلسه ، استاد جستجو و روش، عامل گردش ادراک ، و نه  نکهبان ادراک تنهاست به وجود میاورد. استاد می بایست که تفسیرهای دانشجویان را بدون ارزیابی منفی آنها و حتی اگر به آنچه که مورد انتظار است مربوط نباشند بپذیرد. مهم ، برتر شمردن فهم،پرسش و تامل  کاملا با فعال کردن دانشجویان در مقابل متن است. دانشجویان انتظار ندارند که معنی داده شود (یا که آموزگار آن را به آنها القا کند) آنها آن را با جستجوی راه حل آماده میکنند. این یک درک کامل مورد نظر نیست، ولی یک ادراک باز پیشنهاد شده ، راهنمایی شده توسط حساسیت به فواصل نسبت به استاندارد، به جنبشهای استدلالی یا بازیهای شاعرانه ازمتن است. با این روند گذاری انجام میدهیم ازیک آموزش متمرکز بر روی محتوا به یک آموزش متمرکز بر روی استراتژی های یادگیری. از حساسیت ذاتیبه دقت زیبایی ادبی یا زیبایی شناختی  وجود ندارد. فرهنگ متعالی  توسط   آموزش به دست می آید. در ادامه پس از بحث، به نگارش میرسیم. این یک روش برای تقویت و فراگیری تکنیک ها و راه بردهای ضروری برای بکارگیری زبان بر روی یک نکته مورد علاقه ی خاص است که دانشجویان را برای پایان نامه ی آینده ی تحصیلات دانشگاهیشان آماده می کند.

نتیجه گیری

برای بهتر بهره بردن از خواندن یک متن ادبی ما یک خواندن آهسته و متنوع را پیشنهاد میکنیم ( از نقطه نظر سبک شناسی ساختارگرا، سبک شناسی فاصله یا یا سبک شناسی معنای ضمنی). توجه شما را به مشکل گذر کردن از یک خواندن خطی، صاف، تک بعدی، به مفهوم بعدها، روابط، الگوهای گوناگون که کارکرد شاعرانه یک گفته(گزاره) را تشکیل میدهند جلب میکنیم.

اهدافی که ما تعیین میکنیم کاملا منطبق با ایده ی اساسی تمام روش شناسی های فعلی یادگیری / یاددهی زبان هاست، که قصد دارد یک فرهنگ واقعی را بیاورد، هنر یاد گرفتن مفهوم شرایط را بیاموزد، فرم های زبانشناختی و زیبایی شناختی  را بررسی و مطالعه کند، توجه و خلاقیت زبان آموزان را بر انگیزد، ابزار تامل و بازتاب  وروندهای غنی شده برای بررسی و فهمیدن دنیا (طبیعی و انسانی)را فراهم کند.

انسان در زنگی بدون ارتباط برقرار کردن نمیتواند زندگی کند.روش های مختلف ارتباط مکمل یکدیگرند.مطالعه ی ادبیات پرداختن همزمان به مفهوم نوشتار و یک جهان بینی است.با ادبیات افق جدیدی به سوی ما باز میشود، انسانیت تحت جنبه های متعددش که به ما نشان داده میشود.