گفتگو با سعید روستایی کارگردان ابد و یک روز

تازه ها

گفتگو با سعید روستایی کارگردان ابد و یک روز

نظرات ()

 

 

 

اگر می‌خواستم درباره سیاست، فیلم بسازم آشکارا می‌ساختم و از ابعاد سیاسی‌اش هم استفاده احمقانه می‌کردم اما دیگر مرا به عنوان یک فیلمساز نمی‌شناختند بلکه به عنوان کسی می‌شناختند که سینما برایش دستمایه حرف و ژست سیاسی است.

 

 فیلم «ابد و یک روز» نخستین ساخته سعید روستایی از روز بیست و ششم اسفندماه در سینماهای سراسر کشور اکران می‌شود. بحث برانگیر‌ترین فیلم سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر که با نقدهای متفاوتی مواجه شد. مستقل از اینکه طیف‌های مختلف فرهنگی چه نقطه نظراتی در مورد فیلم ابدویک روز دارند،بر اساس گفتمانی مبتنی بر دیالوگ، در  اتخاذ رویکردی فرهنگی، باید نقطه نظرات سازنده را شنید. شالوده هنر هفتم، خود مبتنی بر دیالوگ است و گفتگو یا سعید روستایی نویسنده و کارگردان فیلم ابد و یک روز سرآغاز دیالوگ مفصلی است که با این گفتگو  آغاز می‌شود.


*جناب روستایی! کسانی که فیلم «ابدو یک روز» را تماشا کرده اند متفق القول‌اند که درک عمیق فضاها و طبقه‌ای که شما در فیلمتان نشان دادند صرفا یک فرآیند دراماتیزه نمایشی نیست. درک عمیق جمیع موقعیت‌هایی است که شما در فیلمتان به نمایش گذاشتید تا چه اندازه به واقعیت موجود نزدیک است، ضمن اینکه خاستگاه طبقاتی شما چقدر به ابد و یک روزی ها نزدیک است؟


خدا را شکر ما هیچ‌وقت خانواده فقیری نداشتیم، منزل ما نزدیک میدان جمهوری است. امادغدغه من به اعتیاد از زمانی پر رنگ تر شد که این جمله را در سنین بسیار پایین جوانی می‌شنیدم. اگر یادتان باشد از قدیم الایام بزرگترهای ما می‌گفتند "اگر معتاد شوی می افتی کنار جوب!" این جملات را یادتان هست؟ اما ناگهان همه چیز خیلی عادی شد و همه آمدند لابه‌لای شمشادها!

*متوجه منظورتان نشدم.

اگر الان شما از بزرگراه چمران جنوب عبور کنید، اگر از سرعت خود بکاهید و  از سرعت 60  کیلومتر در ساعت کمتر حرکت کنید، اگر شب هنگام باشد و نوربالا را هم بزنی و سرعتت را بیاوری زیر 20 کیلومتر در ساعت، افرادی مبتلا به مصرف مواد مخدر هستند که دائما دارند این‌طرف و آنطرف می دوند، می توانید آنها را ببیند. البته این وضعیت فقط در چمران نیست همه جا این‌طور است. یعنی هرجا که شمشاد است، معتادی زیر آن شمشاد خوابیده است. با توجه اینکه الان به فصل تابستان هم نزدیک می شویم افراد معتاد آنجا هستند، می‌روند زیر شمشادها را می‌بُرند و زیر آن می‌ خوابند. با دیدن این لحظات همه چیز برای من شروع شد. من خیلی کم سن و سال بودم که این صحنه ها را می‌دیدم. یعنی زمانی که به هنرستان می‌رفتم. از همان زمان هر فکر و ایده ای در مورد اعتیاد، به ذهنم می‌رسید را یکی یکی یادداشت می کردم  و برخی از آن ایده ها ناگهان برای من برجسته می‌شدند، برخی از آن ایده هایی که نوشته‌ام را می‌بینم که در حال حاضر وقت ساختن‌شان نیست. فیلمنامه آماده ای دارم که بهرام دهقان خیلی بیشتر از «ابد و یک روز» آن را دوست دارد ولی خودم حس می کنم الان زمان مناسبی برای ساخت آن نیست.

«ابد و یک روز» و پرسوناژهایش استعاره از هیچ وضعیت سیاسی نیست/ ژست روشنفکری ندارم/ فیلم نمادین نساخته و نخواهم ساخت


*می‌خواهیم مصداق تجربه شده عینی را در این گفتگو جستجو کنیم؟


 اگر ریشه همه این مسائل را در من بخواهید پیدا کنید ازهمین نقطه ای بدان اشاره کردم همه چیز آغاز شد. یک سری اتفاقات عجیب و غریب در  شرق و غرب تهران رخ می دهد که من به آنها توجه ویژه دارم. مثلا یکی از اتفاقاتی که رخ می دهد این است که در مدرسه ناگهان می‌دیدی که یکی از بچه‌ها نیست مثلا در دوران دبیرستان یا پیش دانشگاهی ناگهان می‌دیدی یکی از بچه ها دیگر به مدرسه نمی‌آید وقتی پیگیر می شدیم می‌فهمیدیم که از او مواد گرفته‌اند و اعدامش کرده‌اند، یعنی ایده‌ مرکزی اعتیاد خیلی ساده و راحت جلوی چشم ماست.

پارکی بود که ما همیشه آنجا والیبال بازی می کردیم. یک دختر و پسری را در آنجا می‌شناختیم که در خیابان می‌خوابیدند و هر دو معتاد بودند، البته گروه های معتاد دیگری هم در آن پارک حضور داشتند.

خودم را در هیچ دارو دسته ای نمی‌بینم /دعای مادران و خواهرانی که معتاد در خانه دارند پشت فیلم است/ می‌توانم تا سال آینده  «ابد و دو روز و سه روز و چهار روز و پنج روز را هم بسازم/  من به هیچ وجه فیلم نمادین نساخته ام و نخواهم ساخت/ابد و یک روز، روایتش و پرسوناژهایش سمبل و استعاره از هیچ وضعیت سیاسی نیست/تا کی می خواهند در طبقه پنجاهم یک برج یا در خانه 4000 متری در زغفرانیه بنشینند و در مورد منطقه ای که من در آن زندگی می کنم فیلم بسازند؟/معضل اعتیاد از گوشه خیابان آمده در مرکز خانواده ها

بعد از مدتی دخترک باردار شده بود، در ابتدا هیچ کس گردن نمی‌گرفت. بعد، یکی از پسرها پا پیش گذاشت. ناگهان اشتیاق غیرعادی پیدا شد و دعوایی راه افتاد که چه کسی گردن بگیرد! این داستان برای من خیلی جذاب شد. می دانید چرا سر آن بچه دعوا شد؟ چون در مورد قضیه بچه بحث پول وجود داشت. کسانی که ادعای پدری برای آن بچه می‌کردند به دنبال کسی بودند که بچه را بخرد. من هم می خواستم مستند این ماجرا را بسازم. رفتم با آنها صحبت کردم و گفتم من به شما پول می‌دهم و این بچه را هم نمی‌خواهم فقط بیایم و از همه این کارهایی که شما می‌کنید مستند تهیه کنم تا بفهمم آخر و عاقبت این بچه چه می شود و شما او را به چه کسی می‌فروشید؟

«ابد و یک روز» و پرسوناژهایش استعاره از هیچ وضعیت سیاسی نیست/ ژست روشنفکری ندارم/ فیلم نمادین نساخته و نخواهم ساخت
 
اتفاقا یک پولی هم به آنها دادم اما ناگهان غیب شدند یعنی تا من بخواهم بروم و عده‌ای از بچه ها را جمع کنم و یک گروهی بچینم و برگردم آنها غیب شده بودند. نکته جالب اینجاست که دخترک پس از مدتی غیب شد. بعدا فهمیدم مادر او آمده و او را به خانه برده بود. از طرفی اگر پدر و برادر دختر از این ماجرا مطلع می شدند او را می‌کشتند بنابراین مادرش او را به زیر زمین برده و آنقدر او را نگه داشته بود  تا بچه به دنیا بیاید. حتی خود مادر برای دخترش مواد تهیه می کرد فقط برای اینکه بیرون نرود. وقتی بچه به دنیا آمد مادرش بچه را از او گرفت و دختر باز هم فرار کرد و رفت بیرون. از طرفی هم آن پسری که گردن گرفته بود گم شده بود یعنی او را گرفته و به کمپ فرستاده بودند. من برای پیدا کردن این پسر به همه کمپ ها سر زدم یعنی هیچ  کمپی در تهران نمانده بود که نرفته باشم خیلی ها هم فکر می کردند ما از برنامه های تلویزیونی آمده‌ایم ناگهان می دیدید ملت می آمدند و مشکلات محل زندگی خودشان را می‌گفتند که مثلا آقا آب ما قطع است و فلان! واقعا دلمان می سوخت ولی کاری از دست ما ساخته نبود.

*داستانک‌های شما از جهان واقعی وارد فیلم شده‌اند، مثلا صحنه‌ای که محسن (نوید محمدزاده) دستگیر می‌شود و جملاتی که مرتضی (پیمان معادی) بر زبان می آورد احتمالا از تجربه واقعی می‌آید. این تجربه چگونه کسب و به متن نماشی بدل شد؟

در همین گشت و گذارهای من در کمپ‌های مختلف ترک اعتیاد من داشتم مصاحبه می‌کردم و حرف می‌زدیم. یکی از مصاحبه شوندگان می‌گفت "من داشتم در منزل کلی مواد بسته‌بندی می کردم ناگهان از منزل همسایه بغلی صدایی آمد. بچه های من (یک جفت پسر  دوقلوی 11 ساله ) و خانمم گفتند که آنها آمده اند دنبال تو، اما اشتباها رفتند منزل همسایه. چون صدای همسایه می آمد که می گفتند مواد چیه؟ اشتباه گرفته اید! خلاصه زن و بچه ام به من هشدار دادندُ اما من تازه مواد کشیده بودم و نشئه بودم و گفتم این‌طوری نیست و باز هم مشغول بسته بندی مواد شدم (او به من یاد داد که بسته بندی مواد چگونه است!) خلاصه وقتی زن و بچه من دیدند سر و صداها دارد نزدیک می شود و من هیچ کاری نمی کنم خودشان همه موادها را برداشتند و رفتند روی پشت بام پرت کردند بیرون و بخشی دیگر را ریختند در چاه فاضلاب و سیفون کشیدند، نهایتا مأمور آمد داخل."

خودم را در هیچ دارو دسته ای نمی‌بینم /دعای مادران و خواهرانی که معتاد در خانه دارند پشت فیلم است/ می‌توانم تا سال آینده  «ابد و دو روز و سه روز و چهار روز و پنج روز را هم بسازم/  من به هیچ وجه فیلم نمادین نساخته ام و نخواهم ساخت/ابد و یک روز، روایتش و پرسوناژهایش سمبل و استعاره از هیچ وضعیت سیاسی نیست/تا کی می خواهند در طبقه پنجاهم یک برج یا در خانه 4000 متری در زغفرانیه بنشینند و در مورد منطقه ای که من در آن زندگی می کنم فیلم بسازند؟/معضل اعتیاد از گوشه خیابان آمده در مرکز خانواده ها

آن قدر این بنده خدا خوب و درست ماجرا را تعریف می کرد که من کلی نکته های به‌درد بخور یاد گرفتم و همه چیز را هم یادداشت کردم. اصلا برای اولین بار بود که فهمیدم مأمور سه مرتبه منزل را می گردد. مثلا اول می آیند و یک جستجوی سطحی در منزل می‌کند و می‌روند. دفعه دوم  می‌آیند و داخل کمدها و همه جا را می گردد و اگر باز هم  چیزی پیدا نکنند مثلا زیر کاشی ها را هم می گردند یا مثلا اگر به زن خانه شک کنند او را می‌گردند. ببینید چقدر دردناک است!

خلاصه همان بنده خدا ادامه داد که ابتدا مأمورها آمدند و سطحی همه جا را گشتند و رفتند و چیزی پیدا نکردند من هم به زن و بچه‌ام گفتم دستتان درد نکند چیزی پیدا نکردند و رفتند. و ناگهان دوباره زنگ منزل را زدند و آمدند داخل و یکی از مأمورها دستش را در چاه توالت فرو کرد و یک بسته یک گرمی شیشه پیدا کرد و بخاطر همان من یک سال زندان بودم. حالا فکر کن اگر آن حجم زیاد شیشه را از او می‌گرفتند حتما اعدامش می کردند.

«ابد و یک روز» و پرسوناژهایش استعاره از هیچ وضعیت سیاسی نیست/ ژست روشنفکری ندارم/ فیلم نمادین نساخته و نخواهم ساخت

*با درک صریح چنین واقعیت‌هایی، اتهام سیاه نمایی را چگونه تحلیل و ارزیابی می‌کنی؟

در همان ایام جشنواره فیلم فجر بنده خدایی به من می‌گفت همه این مسائل زاییده ذهن خودتان است و مشتی دروغ  هستند و سیاه نمایی کرده اید. من در جواب گفتم آنقدر این اتفاقات زیاد است و من همه آنها را آنقدر مرتب به نگارش درآورده‌ام که می‌توانم تا سال آینده جشنواره فیلم فجر، «ابد و دو روز و سه روز و چهار روز و پنج روز» را هم بسازم.

*در نگارش اولیه فیلمنامه نحوه دستگیری به همین صورت نبود؟

بله، دقیقا همین طور است. چون کاراکتر نوید (بازیگر نوجوان فیلم) در فیلمنامه بدین صورت کنش‌مند نبود. یعنی خط اصلی روایت بدین صورت بود که محسن (نوید محمدزاده) برادرش نوید (بازیگر نوجوان فیلم) را می‌زند و بعد از خروج از خانه دستگیر می‌شود. واقعا وقتی بیرون می رفت دیگر به نوید برنمی خورد. یعنی در ورسیون اولیه اینطور بود که او به منزل می رود و می پرسد مواد من کجاست بعد موادش را برمی دارد و می رود و نهایتا او را می گرفتند. بعد از اینکه کاراکتر نوید را تصمیم گرفتم بدین صورت به فیلمنامه اضافه کنم این قسمت به من الهام شد که او بچه را می زند و می رود بیرون و همه آن اتفاقاتی که در فیلم دیدید رخ می دهد.

*پس این جزئی نگری حاصل پرس و جوی میدانی و الهامات شخصی شماست؟

دقیقا، ببینید فیلم کلیتی دارد با یک ظریف کاری‌های دراماتیک و یک مفهوم.

*آقای روستایی! درباره مفاهیم فرامتنی فیلم چه می‌شود گفت؟ مثلا  نگاه شووینستی در نسبت با پرسوناژ افغانی محترمی مثل نظیر؛ یا مثلا این‌که داستان فیلم تو شبیه ساختار کشور هم هست که دو جناح سیاسی در آن وجود دارند و کشمکشها و ... چقدر این برداشت را درست می‌دانید و چقدر این موارد تعمدی بوده است؟

خیر. به هیچ وجه! اصلا کلمه تعمد محلی از اعراب ندارد. من به هیچ وجه فیلم نمادین نساخته ام و نخواهم ساخت. این را با صدای بلند اعلام می کنم.

خودم را در هیچ دارو دسته ای نمی‌بینم /دعای مادران و خواهرانی که معتاد در خانه دارند پشت فیلم است/ می‌توانم تا سال آینده  «ابد و دو روز و سه روز و چهار روز و پنج روز را هم بسازم/  من به هیچ وجه فیلم نمادین نساخته ام و نخواهم ساخت/ابد و یک روز، روایتش و پرسوناژهایش سمبل و استعاره از هیچ وضعیت سیاسی نیست/تا کی می خواهند در طبقه پنجاهم یک برج یا در خانه 4000 متری در زغفرانیه بنشینند و در مورد منطقه ای که من در آن زندگی می کنم فیلم بسازند؟/معضل اعتیاد از گوشه خیابان آمده در مرکز خانواده ها
اگر می خواستم در مورد سیاست فیلم بسازم آشکارا در موردش می ساختم و حتی از ابعاد سیاسی‌اش هم استفاده احمقانه ای می کردم.اما آن وقت دیگر مرا به عنوان یک فیلمساز نمی شناختند بلکه به عنوان کسی می شناختند که سینما برایش دستمایه‌ای است که فقط می خواهد حرف سیاسی بزند و ژست سیاسی بگیرند. من در قدم اول می خواهم سعید روستایی را به عنوان فیلمساز بشناسند.

*چرا؟


من دارم فیلم اجتماعی می‌سازم که بخش اعظمی از جامعه ایرانی درگیر آن مشکلات هستند که وضعیت ملتهبی است. من در منطقه‌ای از تهران زندگی کرده‌ام که تمام این اتفاقاتی که برایتان تعریف می‌کنم را یا در خانه بغلی یا چهارتا کوچه بالاتر یا پایین تر دیده‌ام. حالا اگر می خواهند معضل اعتیاد را در سینما و در جامعه نبینند، نمادگذاری کنند و  مثلا بگویید این نماد فلان چیز است و آن یکی نماد بهمان چیز.

 ابد و یک روز، روایتش و پرسوناژهایش سمبل و استعاره از هیچ وضعیت سیاسی نیست،  الا شبیه افراد معتادی که من در زندگی واقعی آنها را درک کرده ام و ساعتهای متمادی از وقت و زندگی‌ام را با آنها صرف کرده‌ام. «ابدو یک روز» اصلا نمی تواند نماد یک مملکت یا وضعیت سیاسی باشد. اگر می خواستم در مورد سیاست فیلم بسازم آشکارا در موردش می ساختم و حتی از ابعاد سیاسی‌اش هم استفاده احمقانه ای می کردم. اما آن وقت دیگر مرا به عنوان یک فیلمساز نمی‌شناختند بلکه به عنوان کسی می‌شناختند که سینما برایش دستمایه‌ای است که فقط می خواهد حرف سیاسی بزند و ژست سیاسی بگیرند. من در قدم اول می خواهم سعید روستایی را به عنوان فیلمساز بشناسند.

«ابد و یک روز» و پرسوناژهایش استعاره از هیچ وضعیت سیاسی نیست/ ژست روشنفکری ندارم/ فیلم نمادین نساخته و نخواهم ساخت
من برای مردم سرزمین خودم در قدم اول فیلم ساخته ام و به همان مردمی که دوستشان دارم صادقانه می گویم که نشانه های سیاسی که در مورد فیلم من در مورد آن این همه بحث و جدل شده وجود ندارد.


*واقعا به سیاست و سیاست ورزی هم ذره‌ای علاقه نداری؟

به هیچ عنوان، من صرفا یک فیلمساز هستم و دوست دارم فیلم بسازم. دفعه بعدی ممکن است که فیلم کمدی دلم بخواهد بسازم و بعد از آن یک فیلم علمی تخیلی یا پلیسی و بعد از آن یک فیلم جنگی بسازم. همه این کارها را هم خواهم کرد. البته اگر الان علمی تخیلی نمی‌سازم چون امکاناتش وجود ندارد. اگر امکانش باشد بیش از هر چیز به ساختن این فیلمها علاقه دارم. این کدهایی که می‌گذارند و این نشانه شناسی هایی مبتذلی که در طی این مدت در مورد فیلم من صورت پذیرفته، مصداق ابتذال در فهم و برداشت سینمایی است. من برای مردم سرزمین خودم در قدم اول فیلم ساخته ام و به همان مردمی که دوستشان دارم صادقانه می گویم که نشانه های سیاسی که در مورد فیلم من در مورد آن این همه بحث و جدل شده وجود ندارد.

خودم را در هیچ دارو دسته ای نمی‌بینم /دعای مادران و خواهرانی که معتاد در خانه دارند پشت فیلم است/ می‌توانم تا سال آینده  «ابد و دو روز و سه روز و چهار روز و پنج روز را هم بسازم/  من به هیچ وجه فیلم نمادین نساخته ام و نخواهم ساخت/ابد و یک روز، روایتش و پرسوناژهایش سمبل و استعاره از هیچ وضعیت سیاسی نیست/تا کی می خواهند در طبقه پنجاهم یک برج یا در خانه 4000 متری در زغفرانیه بنشینند و در مورد منطقه ای که من در آن زندگی می کنم فیلم بسازند؟/معضل اعتیاد از گوشه خیابان آمده در مرکز خانواده ها
اتفاقا فیلم من واجد هیچ نشانه‌ای دال بر سیاه‌نمایی نیست. دارند به ضرب و زور و آژان کشی رسانه‌ای سیاه نمایی را به فیلم من تزریق و  الصاق می‌کنند. اما نه در یک شوی مطبوعاتی و رسانه ای، بلکه در یک محفل دوستانه، عرض می کنم، من یک تعهد اجتماعی دارم نسبت به طبقه ای که در دل آن دارم زندگی می کنم.

*سیاه نمایی چطور ؟

اتفاقا فیلم من واجد هیچ نشانه‌ای دال بر سیاه‌نمایی نیست. دارند به ضرب و زور و آژان کشی رسانه‌ای سیاه نمایی را به فیلم من تزریق و  الصاق می‌کنند. اما نه در یک شوی مطبوعاتی و رسانه ای، بلکه در یک محفل دوستانه، عرض می کنم، من یک تعهد اجتماعی دارم نسبت به طبقه ای که در دل آن دارم زندگی می کنم.

«ابد و یک روز» و پرسوناژهایش استعاره از هیچ وضعیت سیاسی نیست/ ژست روشنفکری ندارم/ فیلم نمادین نساخته و نخواهم ساخت
مگر بین مرد ایرانی و افغان تفاوتی هست؟ مگر در این سالها مدام از پیوند دو ملت نگفته‌اند و نشنیده‌ایم؟ قطعا این سوال شما نیست اما بحث نژاد پرستانه‌ وکاملا غلطی است. دوباره باید نمادشناسی نه چندان معتبر باب شده را بررسی کنیم.آیا یک شهروند محترم افعان در هر فیلمی نماینده ملت افغانستان است؟ اصلا نظیر «ابدویک روز» مگر نماینده کشور افغانستان است؟

*شاید این نقدها می خواهند کاری کنند که اتفاقا آن طبقه‌ای خاستگاه من و توست دیده نشود.اما برای رسیدن به پاسخ های اقناعی، اگر سعید روستایی نباشی و خودت را به جای منتقدانت بگذار. الان این حرفها را می‌زنی چون کارگردان فیلم هستی اما برای یک لحظه کارگردان بودنت را کنار بگذار و از بیرون به فیلم نگاه کن به عنوان یک اثر مستقل. آیا حق نمی دهی به آنها که می گویند چرا مردافغان می خواهد ناموس ما را با خود ببرد؟

شما الان سئوالی به شدت نژاد پرستانه‌ای از من پرسیدی!‌ مگر بین مرد ایرانی و افغان تفاوتی هست؟ مگر در این سالها مدام از پیوند دو ملت نگفته‌اند و نشنیده‌ایم؟ قطعا این سوال شما نیست اما بحث نژاد پرستانه‌ وکاملا غلطی است. دوباره باید نمادشناسی نه چندان معتبر باب شده را بررسی کنیم.آیا یک شهروند محترم افعان در هر فیلمی نماینده ملت افغانستان است؟ اصلا نظیر «ابدویک روز» مگر نماینده کشور افغانستان است؟ اتفاقا سر و وضع مناسب و وضع مالی خوبی هم دارد وشما هم می دانید که چنین افغان هایی هم در ایران وجود دارند.

خودم را در هیچ دارو دسته ای نمی‌بینم /دعای مادران و خواهرانی که معتاد در خانه دارند پشت فیلم است/ می‌توانم تا سال آینده  «ابد و دو روز و سه روز و چهار روز و پنج روز را هم بسازم/  من به هیچ وجه فیلم نمادین نساخته ام و نخواهم ساخت/ابد و یک روز، روایتش و پرسوناژهایش سمبل و استعاره از هیچ وضعیت سیاسی نیست/تا کی می خواهند در طبقه پنجاهم یک برج یا در خانه 4000 متری در زغفرانیه بنشینند و در مورد منطقه ای که من در آن زندگی می کنم فیلم بسازند؟/معضل اعتیاد از گوشه خیابان آمده در مرکز خانواده ها

مثلا من افغانی محترمی را می شناسم که 90 کارگر دارد یعنی در ماه باید بیش از 100 میلیون حقوق بدهد حالا تصور کنید که او خودش چقدر درآمد دارد که 100 میلیون هم حقوق می دهد. اتفاقا ما سعی کردیم که به افغان ها کوچکترین بی احترامی نشود. بحث فروش هم که مطرح می شود جای بحث دارد. نظیر تصورش این است که دارد شیربها می‌دهد، اصلا بحث فروش مطرح نیست. اکثر افغان ها دو رسم دارند اول اینکه جهاز نمی‌گیرند دوم اینکه پول می‌دهند، یعنی شیربها می‌دهند. بخش اعظمی از شهروندان محترم و عزیز افغان این رسم را دارند که البته این رسم و رسوم، شکل های مختلفی دارد ولی اینکه کسی می گوید او خواهرش را می فروشد استنباط غلطی است. این حرف هایی که افغان دارد ناموس ایرانی را می‌برد کاملا غلط است. مرتضی( پیمان معادی) دارد از این موقعیت سوء استفاده می‌کند در صورتی‌که نظیر تصور می‌کند رسم و رسوم را دارد به جا می‌آورد.

خب همین عزیزان افغان همراه حق دارند همسر ایرانی داشته باشند؟ فقط می توانند در معادلات استراتژیک همراه ما باشند؟ ضمن اینکه از منظر دراماتیک اغلب شهروندان غیر ایرانی که با ما و در کنار ما زندگی می‌کنند همین دوستان افغان ما هستند که می‌توانستیم به شکل عقلانی در فیلم استفاده کنیم.

*برگردیم به همان بحث نماد شناسی. این‌که مثلا شخصیت سمیه (پریناز ایزدیار) که با نظیر ازدواج می کند مصداق توهین به مام میهن است چطور؟ قبول دارید؟

فیلم من، فیلم جزئیات است تمام جزئیات کوچکی که در آن می‌بینید در بزنگاه‌‌ها و عطف های دراماتیک، کمکی به روایت فیلم می‌کند و هیچ چیز نماد نیست. زمانی که  مادر پول را می‌گیرد، آن مادر نماد چیزی نیست، آن پول نماد چیزی نیست. اصلا چرا مادر کمتر از بقیه درگیر مسائل آنهاست؟ اول اینکه چون گوشش سنگین است دوم اینکه مریض است و به دلیل داروهایی که می خورد دائما خواب است و بیشتر از آن نمی‌تواند در قصه باشد. مرتضی، خواهرش را نفروخته است و او را مجبور نکرده که برود. این موضوع زمانی تأیید می شود که دختر بازمی‌گردد.

«ابد و یک روز» و پرسوناژهایش استعاره از هیچ وضعیت سیاسی نیست/ ژست روشنفکری ندارم/ فیلم نمادین نساخته و نخواهم ساخت
تا کی می خواهند در طبقه پنجاهم یک برج یا در خانه 4000 متری در زغفرانیه بنشینند و در مورد منطقه ای که من در آن زندگی می کنم فیلم بسازند؟ من هم هرگز نمی روم در مورد کسی که در طبقه چهلم یک برج زندگی می کند فیلم بسازم

برادر کمترین فشار و زوری به او نمی آورد و او را می‌پذیرد یعنی او خواهرش را مجبور نمی‌کند که با نظیر ازدواج کند و برود. همانطور که به او می‌گوید اگر نمی‌خواهی زودتر بگو تا بیش از این آنها را معطل نکنیم. پس چرا این بخش ها را نمی‌بینید؟ بخاطر همین جزئیات بهم پیوسته است که می گویم اصلا نمادین نیست. من اصلا نمی توانم نمادین کار کنم آن قدر حافظه من از این اتفاقات و جزئیات واقعی اجتماعی لبریز است که هر کدام از آنها یک قصه سینمایی مستقل می‌شود. اما در حوزه فیلمسازی باید بگویم که بعضی‌ها تا کی می خواهند در طبقه پنجاهم یک برج یا در خانه 4000 متری در زغفرانیه بنشینند و در مورد منطقه ای که من در آن زندگی می کنم فیلم بسازند؟ من هم هرگز نمی روم در مورد کسی که در طبقه چهلم یک برج زندگی می کند فیلم بسازم، مگر اینکه اول خانه‌ام را ببرم در یک برج و 10 سال در آن زندگی کنم و در آن 10 سال هرچه که کسب کنم را در موردش فیلم بسازم. من تا چندسال آینده می توانم طرح ها و ایده هایی که در این مدت داشتم را بسازم و سال ششم می توانم در مورد این زمان از زندگی ام فیلم بسازم چرا؟ چون 5 سال در آن زندگی کرده ام. یعنی من باید یک چیزی از اجتماع خودم کسب کنم که در مورد آن فیلم بسازم.

خودم را در هیچ دارو دسته ای نمی‌بینم /دعای مادران و خواهرانی که معتاد در خانه دارند پشت فیلم است/ می‌توانم تا سال آینده  «ابد و دو روز و سه روز و چهار روز و پنج روز را هم بسازم/  من به هیچ وجه فیلم نمادین نساخته ام و نخواهم ساخت/ابد و یک روز، روایتش و پرسوناژهایش سمبل و استعاره از هیچ وضعیت سیاسی نیست/تا کی می خواهند در طبقه پنجاهم یک برج یا در خانه 4000 متری در زغفرانیه بنشینند و در مورد منطقه ای که من در آن زندگی می کنم فیلم بسازند؟/معضل اعتیاد از گوشه خیابان آمده در مرکز خانواده ها
جای فیلمسازان با منتقدان عوض شده است، یعنی منتقد برج عاج نشین، فیلم مرا سیاه نمایی قلمداد می‌کند. به نظرم این نقد با چنین دستاویزی سیاه نمایی است. اگر من چیزی را که در واقعیت وجود ندارد در فیلم خودم آورده باشم می شود سیاه نمایی.

*واقعا قصد و نیت اولیه شما ساختن فیلمی سیاه بود؟

خاطرت هست که برخی منتقدان از "فیلمسازان برج عاج نشین" در ادبیات ژورنالیستی سینمایی بسیار استفاده می‌کردند؟ حالا جای فیلمسازان با منتقدان عوض شده است، یعنی منتقد برج عاج نشین، فیلم مرا سیاه نمایی قلمداد می‌کند. به نظرم این نقد با چنین دستاویزی سیاه نمایی است. اگر من چیزی را که در واقعیت وجود ندارد در فیلم خودم آورده باشم می شود سیاه نمایی. یعنی اگر یک سوژه و موضوع تلخ و ناگواری که در اجتماع وجود ندارد را من در فیلم بیاورم گویی افسانه را به واقعیت تزریق کرده باشم. زمانی هم که سوژه و موضوع تلخ و سیاهی که در فیلم من واقعا وجود ندارد را به آن الصاق می کنند این نقد هم یک نوع سیاه نمایی است. من معتقدم برخی از نقدها نقد نیستند بلکه به جایی که نمی دانم کجاست، خط می دهند.

خودم را در هیچ دارو دسته ای نمی‌بینم /دعای مادران و خواهرانی که معتاد در خانه دارند پشت فیلم است/ می‌توانم تا سال آینده  «ابد و دو روز و سه روز و چهار روز و پنج روز را هم بسازم/  من به هیچ وجه فیلم نمادین نساخته ام و نخواهم ساخت/ابد و یک روز، روایتش و پرسوناژهایش سمبل و استعاره از هیچ وضعیت سیاسی نیست/تا کی می خواهند در طبقه پنجاهم یک برج یا در خانه 4000 متری در زغفرانیه بنشینند و در مورد منطقه ای که من در آن زندگی می کنم فیلم بسازند؟/معضل اعتیاد از گوشه خیابان آمده در مرکز خانواده ها
طبق آخرین آماری که من جستجو کردم و فهمیدم  50 هزار دختر ایرانی در عقد شهروندان محترم افغان هستند. این مسئله نه حسن است و نه ایراد. به کیفیت این وصلت ها هم کاری ندارم، خیلی از آنها خوشبخت هستندیا نه. کیفیت زندگی ها مد نظرم نیست. اما برای دختران ایرانی شرایط سختی است اگر بروند افغانستان؛ و این شرایط سخت را نسبت به زن ایرانی دارم می گویم. خود این مسئله هم یک ریشه اجتماعی دارد نه ریشه نمادین.

*خط ممتد پیش فرض های دراماتیکی که در فیلمنامه ات وجود دارد را به صورت منطقی ادامه بدهیم. یعنی گاهی هم آماری در مورد فیلم حرف بزنیم تا از وضعیت نمادگرایانه و سمبلیستی فاصله بگیریم.از کجا می خواهی شروع کنی.

نکات زیادی وجود دارد، اما چون من اساسا آدم نژاد پرستی نیستم می خوام عرض کنم  طبق آخرین آماری که من جستجو کردم و فهمیدم  50 هزار دختر ایرانی در عقد شهروندان محترم افغان هستند. این مسئله نه حسن است و نه ایراد. به کیفیت این وصلت ها هم کاری ندارم، خیلی از آنها خوشبخت هستند یا نه. کیفیت زندگی ها مد نظرم نیست. اما برای دختران ایرانی شرایط سختی است اگر بروند افغانستان؛ و این شرایط سخت را نسبت به زن ایرانی دارم می گویم. خود این مسئله هم یک ریشه اجتماعی دارد نه ریشه نمادین. راستی فارغ از ژانرهای مرسوم سینمایی، فیلم من در وهله اول اثر خانوادگی است و بعد فیلمی اجتماعی؛ به همین دلیل هیچوقت نمی توانند این فیلم را به صورت کاملا نمادین نقد کنند چون چیزهایی که کنار هم می گذارند با هم همخوانی ندارد.

«ابد و یک روز» و پرسوناژهایش استعاره از هیچ وضعیت سیاسی نیست/ ژست روشنفکری ندارم/ فیلم نمادین نساخته و نخواهم ساخت
اتفاقات زیادی هم در این کمپ ها دیدم مثلا طرف را چهار مرتبه به کمپ آورده بودند و هر چهار مرتبه فرار کرده بود و این سری دست و پای او را به کپسول بسته بودند شش ماه او را نگه داشته بودند. تابستان ها می خواستند آنها را بشورند تا حالشان خوش شود، آنها را لخت مادرزاد می کردند و با شیلنگ روی آنها آب می ریختند! من چند مورد دستگیری هم با آنها رفتم.

*استدلال دیگری برای اینکه فیلم نمادین نیست دارید؟

فیلم نمادین درشت گویی می کند و مثل فیلم ابد و یک روز  وارد جزئیات نمی شود چون نمی‌تواند که وارد شود. من دارم در مورد مادری حرف می زنم که عاشقانه فرزندانش را دوست دارد و نگرانشان هست و هرکاری از دستش بربیاید برای آنها انجام می دهد اما در عین حال مادری است که سواد خواندن نوشتن ندارد، پیر و مریض است. همه شخصیت و پرسوناژهایی که در این خانه زندگی می کنند فرصت طلبند اما نه به دلیل موقعیت زندگی، به دلیل شرایط. چون او در حد فاصل خوف و رجا زندگی می کند، داشتن یا نداشتن و بالاخره هر آدمی از نداشتن هراس دارد. حتی شخصیت مادر.

«ابد و یک روز» و پرسوناژهایش استعاره از هیچ وضعیت سیاسی نیست/ ژست روشنفکری ندارم/ فیلم نمادین نساخته و نخواهم ساخت

بله و تنها کاری که از دستش برمی آید این است که مواد را بردارد و پنهان کند. در نهایت هم می گوید برای حفظ آبرو اینکار را کرده که نرود در کوچه خیابان بکشد و مردم ببینند و آبروی خانواده برود. برود در اتاق خودش بکشد حداقل کسی او را نمی‌بیند. نمونه این مادر هم وجود دارد. مثلا  در همین کمپ هایی که می‌رفتم و از نزدیک آنها را مشاهده می کردم خیلی از این معتادها را پدر و مادر خودشان لو داده اند. الان هم که می‌دانید تعداد این کمپ ها به شدت افزایش پیدا کرده است. اکثرا هم خصوصی هستند. مثلا ما به دنبال لوکیشن بودیم که در همین لوکیشن گردی حدود 30-20 کمپ را دیدیم. اتفاقات زیادی هم در این کمپ ها دیدم مثلا طرف را چهار مرتبه به کمپ آورده بودند و هر چهار مرتبه فرار کرده بود و این سری دست و پای او را به کپسول بسته بودند شش ماه او را نگه داشته بودند. تابستان ها می خواستند آنها را بشورند تا حالشان خوش شود، آنها را لخت مادرزاد می کردند و با شیلنگ روی آنها آب می ریختند! من چند مورد دستگیری هم با آنها رفتم. مثلا من و محسن نصراللهی کلی اتاق هایی شبیه همین اتاق دیدیم حسین دستگیری معتادها برای بازگرداندن به کمپ دیدم. برخی از مواقع هم محسن تنها می رفت و من واقعا از جسارت او متعجب می شدم. کلی از این اتاقها و وضعیت ها عکس گرفته بودیم. مثلا نوید محمدزاده با برخی از معتادان حرف زده بود یا خود آقای ملکان (تهیه کننده) کلی در زندگی آنها کنکاش کرده است.

* نقدهایی مطرح می‌شود مبنی بر این‌که 15 دقیقه ابتدایی فیلم بیهوده است. 15 دقیقه‌ای که البته من گمان می‌کنم حساس است و  تو داشتی محیط زندگی محسن (نوید محمدزاده) را نشان می دادی. مثلا توی اتاق نوید شما کلی خرت و پرت نشان دادی مثل کنترل تلویزیون و وسایلی از این دست. نظرت راجع به این نقد چیست؟


بله. فضاسازی در این‌گونه کارها مهم است. بسیاری از کسانی که اعتیاد دارند دوست دارند با وسایل برقی بازی کنند. کنترل بازی کنند. مثلا در همان پلان های معرفی محیطی، می‌بینیم کنترل های خراب ریخته است و آنها  آنرا درست می‌کنند، برخی معتادان، اسباب بازی می‌خرند و درست می‌کنند. برخی از آنها خمیربازی دوست دارند یا نجاری دوست دارند. وقتی شیشه می‌کشند روی یک چیزی قفل می کنند. مثلا عاشق این است که یک تبلت پیدا کند و پشت آن را باز کند و محتویات آن را دربیاورد و بعد می خواهد دوباره جمعش کند نمی تواند و می اندازدش کنار و دوباره می‌رود یکی دیگر پیدا می کند. ما همه این مسائل را ترکیب کردیم کلی کنترل و گوشی خراب آوردیم، وسایل نجاری آوردیم. یعنی تمام این اتفاقات ما به ازای بیرونی دارد و به تعداد جزئیات فیلم سند وجود دارد.

خودم را در هیچ دارو دسته ای نمی‌بینم /دعای مادران و خواهرانی که معتاد در خانه دارند پشت فیلم است/ می‌توانم تا سال آینده  «ابد و دو روز و سه روز و چهار روز و پنج روز را هم بسازم/  من به هیچ وجه فیلم نمادین نساخته ام و نخواهم ساخت/ابد و یک روز، روایتش و پرسوناژهایش سمبل و استعاره از هیچ وضعیت سیاسی نیست/تا کی می خواهند در طبقه پنجاهم یک برج یا در خانه 4000 متری در زغفرانیه بنشینند و در مورد منطقه ای که من در آن زندگی می کنم فیلم بسازند؟/معضل اعتیاد از گوشه خیابان آمده در مرکز خانواده ها
مهمترین تحلیل این بود که اعتیاد آمده در خانواده و خانواده در حال پذیرش آن است . چون در بیرون کسی نیست آن را کنترل کند و خانواده هم توان کنترل کردن آن را ندارد. در همین سیر دامنه های پر و پیمان تحقیق در مورد اعتیاد به موردی برخوردم که یک نفر می گفت من امیدوارم اگر رفتم بیرون و خواستم دوباره بزنم خدا همان لحظه جانم را بگیرد یا زیر ماشین بروم .

*چه بازخوردهایی گرفتی؟ آیا در نقدهایی که خواندی به این مسئله هم اشاره شده‌ بود که این فیلم یک هشدار است و به جامعه می گوید که اعتیاد خیلی بیشتر از این حرف‌ها دارد گریبان ما را می گیرد. چنین نقدهایی را هم دیدی؟

مهمترین تحلیل این بود که اعتیاد آمده در خانواده و خانواده در حال پذیرش آن است . چون در بیرون کسی نیست آن را کنترل کند و خانواده هم توان کنترل کردن آن را ندارد. من یک عکسی در گوشی موبایل خودم دارم که اگر دوست داشتید می توانید چاپ کنید. عکس از پشت صحنه فیلم است. من دارم به مانیتور نگاه می کنم و چهارتا خواهرهای فیلم پشت مانیتور هستند. من خودم دیروز این عکس را دیدم، پلان دستگیری نوید محمدزاده در خانه است. می خواهم چهره خواهرها را در این عکس ببینید. چهره این خواهرها در پشت صحنه دیدنی است. در همین سیر دامنه های پر و پیمان تحقیق در مورد اعتیاد به موردی برخوردم که یک نفر می گفت من امیدوارم اگر رفتم بیرون و خواستم دوباره بزنم خدا همان لحظه جانم را بگیرد یا زیر ماشین بروم  یا به قول پیمان می گفت بروم زیر پورشه و بی ام و که دیه ام را بگیرند و بخورند اما دیگر جلوی خواهرها و والدینم نیایند اینطور دستگیرم کنند. چون وقتی مواد می زنم اگر برای دستگیری من بیایند با تمام وجود با آنها می جنگم.


خودم را در هیچ دارو دسته ای نمی‌بینم /دعای مادران و خواهرانی که معتاد در خانه دارند پشت فیلم است/ می‌توانم تا سال آینده  «ابد و دو روز و سه روز و چهار روز و پنج روز را هم بسازم/  من به هیچ وجه فیلم نمادین نساخته ام و نخواهم ساخت/ابد و یک روز، روایتش و پرسوناژهایش سمبل و استعاره از هیچ وضعیت سیاسی نیست/تا کی می خواهند در طبقه پنجاهم یک برج یا در خانه 4000 متری در زغفرانیه ب<br><br>

<div class=