کارنامه

تازه ها

کارنامه

نظرات ()

پدر عزیزم
با اندوه و افسوس فراوان برایت می نویسم.من مجبور بودم با دوست دختر جدیدم،فرار کنم.چون می خواستم جلوی رویارویی با مادر و تو رو بگیرم.من احساسات واقعی رو با ماریا پیدا کردم،او واقعا معرکه است،اما می دونستم که تو اون رو نخواهی پذیرفت،به خاطر تیزبینی هاش،خالکوبی هاش،لباس های تنگ ،موتور سواریش و به خاطر اینکه سنش از من خیلی بیشتره.این فقط یه احساسات نیست...ماریا به من گفت ما می تونیم شاد و خوشبخت بشیم.اون یک تریلی توی جنگل داره و کلی هیزم برای تمام زمستون.ما یک رویای مشترک داریم برای داشتن تعداد زیادی بچه.ماریا چشمان من رو به روی حقیقت باز کرد که ماریجوانا واقعا به کسی صدمه نمی زنه.ما اون رو برای خودمون می کاریم،و برای تجارت با آدمای دیگه ای که توی مزرعه هستن،برای معامله با کوکائین و اکستازی که احتیاج داریم،فقط به اندازه مصرف خودمون.در ضمن دعا می کنیم که علم بتونه درمانی برای ایدز پیدا کنه،و ماریا بهتر بشه.اون لیاقتش رو داره.نگران نباش پدر،من 15سالمه،و می دونم چطور از خودم مراقبت کنم.یک روز،مطمئنم که برای دیدارتون بر میگردیم،اون وقت تو می تونی نوه های زیادت رو ببینی...


با عشق
پسرت،جان

 

 

 

پاورقی:پدر،هیچ کدوم از جریانات بالا واقعی نیست،من بالا هستم تو خونه دوستم تامی.فقط می خواستم بهت یادآوری کنم که در دنیا چیزهای بد تری هم هست نسبت به کارنامه مدرسه که روی میزمه.دوست دارم.هر وقت برای اومدن به خونه امن بود،بهم زنگ بزن.