نگاهی به فیلم استیو جابز

تازه ها

نگاهی به فیلم استیو جابز

نظرات ()

استیو جابز (دنی بویل)

نبوغ و تنهایی

آریان گلصورت

http://www.caffecinema.com/new/media/k2/items/cache/02e835596a7ddd43e117e286a1ad200d_XL.jpg

پس از مرگ استیو جابز فیلمی در سال 2013 بر اساس زندگی او و با بازی آشتون کوچر در نقش اصلی ساخته شد که آن را جاشوآ مایکل استرن کارگردانی کرده بود. فیلمِ ضعیفی که چندان جدی گرفته نشد و بیشتر یک سری اطلاعات زندگی‌نامه‌ای از سوژه‌اش در اختیار مخاطب قرار داد که حتی با جست‌وجو در اینترنت هم به سادگی قابل دسترس بودند. پس از آن خبر تولید فیلمِ دیگری بر اساس زندگی استیو جابز منتشر شد که بسیار امیدوارکننده بود. اثری که قرار بود آرون سورکین فیلم‌نامه‌اش را بر اساس کتاب ارزشمند و خواندنی والتر ایزاکسون بنویسد و دیوید فینچر نیز آن را کارگردانی کند. فیلمی که انتظار می‌رفت از فرصت پرداختن به شخصیت چند وجهی، پیچیده و تا حدی مرموز نابغه‌ای چون جابز، به خوبی استفاده کند. هر چند پس از مدتی، فینچر به علت عدم توافق با کمپانی از ادامه کار انصراف داد و دنی بویل کارگردانی را بر عهده گرفت. اما انتظارات هم‌چنان باقی بود. چون این فیلم قرار بود فیلمِ نویسنده آن یعنی آرون سورکین باشد. کسی که با نوشتن فیلم‌نامه‌های شبکه اجتماعی و مانیبال و سریال‌هایی چون بال غربی و اتاق خبر ثابت کرده که یک فیلم‌نامه‌نویس مولف است و تسلط فراوانی نیز بر سوژه‌های مرتبط با دنیای امروز دارد.

به هر ترتیب استیو جابز (2016) مدتی پیش در سینماهای سراسر دنیا اکران شد و با وجود ستایش منتقدان، نه فروش مناسبی داشت و نه توانست در فصل جوایز حضور پررنگی داشته باشد. فیلم را که می‌بینیم دلیل این اتفاق و عدم استقبال مخاطبان تا حدی برای‌مان روشن می‌شود. این فیلمی است که جدا از ساختار به نسبت متفاوتی که دارد؛ بر خلاف انتظار، آن‌چنان هم درباره استیو جابز و کمپانی اپل نیست. نه این‌که جابز شخصیت اصلی آن نباشد، اما استراتژی این فیلم با آثار معمول گونه زندگی‌نامه‌ای تفاوت‌های بسیاری دارد و این موضوع ممکن است افرادی که با هدف شناخت دقیق جابز و دستاوردهایش در اپل به دیدن فیلم می‌روند را ناامید و سرخورده کند. در این فیلم تلاش چندانی برای نشان دادن نبوغ جابز صورت نگرفته است. این طور به نظر می‌رسد که سازندگان اثر، نبوغ جابز و نقش غیر قابل انکارش در تغییر جهان را امری بدیهی و پذیرفته شده نزد مخاطبان در نظر گرفته‌اند و بیشتر تلاش کرده‌اند داستان مردی طرد شده و با استعداد را به تصویر بکشند که با محیط و آدم‌های اطراف خود بیگانه است و نمی‌تواند ارتباط مناسبی بر قرار کند. بنابراین درام فیلم بیش‌تر حول تعامل‌های اخلاقی جابز با اطرافیان‌اش و به ویژه رابطه او با دخترش شکل می‌گیرد. اتفاقی که فیلم را به یک درام روانشناسانه تبدیل می‌کند که سیر به آرامش نسبی رسیدن روح ناآرام شخصیت‌ مرکزی‌اش را با دیالوگ‌های سریع و ریتم تند به تصویر می‌کشد.

استیو جابز مانند شبکه اجتماعی، درباره روابط اجتماعی و اخلاقی انسانی به شدت باهوش است. البته این فیلم برخلاف اثر فینچر داستان زندگی یک شخص را بهانه‌ای نکرده تا مختصات یک دوران را به تصویر بکشد. بلکه با بهانه سرک کشیدن به وجوه انسانی پنهان شخصیت استیو جابز، به رابطه نبوغ با تنهایی می‌پردازد و نشان می‌دهد که فرد تاریخ‌سازی چون او نیز ضعف‌های خاص خود را دارد. مشکل اما این‌جاست که فیلم نمی‌تواند جهان معنایی‌اش را از جایی به بعد گسترش داده و نقش نگرش متفاوت جابز به دنیا را در ریشه‌یابی سویه تاریک شخصیت‌اش به خوبی نشان دهد. به هر حال او نگاه خاص خود را به جهان اطراف‌اش داشت و این موضوع هم در کنار بحث عقده‌های درونی، غرور و خودشیفتگی نقش خود را در عدم ارتباط مناسب‌اش با دیگران ایفا می‌کرد. به طور کلی ابعاد شخصیتی جابز در کتابِ ایزاکسون به شکل قابل درک‌تری نسبت به فیلم‌نامه سورکین توصیف شده‌اند. از این رو شاید بتوان گفت که مخاطب برای بیشتر درگیر شدن با فیلم و رسیدن به درک مناسبی از پیچیدگی‌های شخصیت جابز، به اطلاعات قبلی نیاز دارد و به همین دلیل فیلم دنی بویل در برقراری ارتباط با بخش گسترده مخاطبان چندان موفق نبوده است. به طور مثال در فیلم بحث تحریف واقعیت، که همواره اطرافیان جابز او را به آن متهم می‌کردند، به اندازه کافی قابل باور به تصویر کشیده نشده است.

با همه این حرف‌ها فیلم‌نامه استیو جابز هم‌چنان قابل تحسین است. سورکین در روایت زندگی سوژه‌ای حساس، دست به ریسک زده و ساختار جسورانه‌ای را به کار بسته است. ما در این فیلم سه پرده از سه مقطع مهم از زندگی استیو جابز (با بازی شایسته توجه مایکل فاسبیندر) را می‌بینیم. روز افتتاحیه مکینتاش، نکست و آی مک. هر قسمت در یک روز و در پشت صحنه نمایش افتتاحیه می‌گذرد. ایده‌ هوشمندانه‌ای که باعث شده فیلم اتمسفر تئاتری پیدا کند. انگار نه در مورد مردی تاثیرگذار بر دنیای اطراف‌اش بلکه در مورد کارگردانی است که دارد زندگی شخصی و حرفه‌ای خود را در فاصله دقایقی مانده به شروع نمایش سامان می‌بخشد و در حالی که می‌خواهد همه چیز به بهترین شکل اجرا شود، رابطه پر فراز و نشیب خود با دخترش را هم پیش می‌برد. ویژگی‌ای که ما را به یاد بردمن نیز می‌اندازد.

از طرف دیگر دنی بویل با کارگردانی حساب‌شده و منطقی‌اش اگرچه چیزی به فیلم‌نامه سورکین اضافه نکرده، اما بخش قابل توجهی از پتانسیل‌های آن را حفظ و با استفاده از فرمی پویا، فیلمنامه‌ای پر از دیالوگ، جزئیات و اطلاعات را به اثری تبدیل کرده که بدون وقفه پیش می‌رود و لحظه‌ای مخاطب را خسته نمی‌کند. بویل حتی در لحظاتی حال و هوای سوبژکتیوه به فیلم بخشیده و تلاش کرده با ایده‌های بصری‌اش به جذابیت‌های متن اضافه کند. حاصل کار فیلمی است که در لیست بهترین‌های سال قرار می‌گیرد، اما نمی‌تواند به اثر شاخصی چون شبکه اجتماعی تبدیل شود.

در ادامه:

مرگ در می‌زند/ یادداشت آریان گلصورت نویسنده "کافه سینما" در مورد فیلم "خواب تلخ" (محسن امیر یوسفی)/ پیچاندن مرگ و در نهایت پذیرش آن!