نا کجا آباد...

تازه ها

نا کجا آباد...

نظرات ()

بعضی اوقات فکر میکنی به نیستی مطلق. نابودی و رفتن برای همیشه از این دنیا.

این کاملاٌ بدترین حس ممکن است که گاه و بیگاه چنگ می اندازد به روح و روانت. کجای راه را اشتباه آمده ای؟ کجا باید مکث میکردی اما بی تفاوت گذشتی؟ کجا باید حرف میزدی اما سکوت کردی؟ کجا باید سکوت می کردی اما کلمات را به اسارت گرفتی و سیلی از جملات نا مفهوم را در مسیر باد قرار دادی تا در سراسر سرنوشتت پخش شود؟

گاه انبوهی از سوالات بی جواب به مغزت هجوم می آورد. درست حساس ترین قسمت مغز را نشانه میگیرد و بعد پشت سر هم شلیکهای زهر آلود آغاز میشوذ.

 تو در ناکجا آباد انگارهای خود سرگردانی. مسیرهای اشتباه زیادی را برای یافتن مقصد پیموده ای و به مقصد های فراوانی رسیدی که سرابی بیش نبودند.

 و حالا چنگ زدن به هیچیسمی موهوم هم نمی شود توهم بازگشتی دوباره به آغاز دیگری که معنای دوباره گام برداشتن باشد.