خواب و بیداری...

تازه ها

خواب و بیداری...

نظرات ()

بعد خواب مي بيني. تكه تكه شدن آبي آسمان را و كودكي ات را كه به هر سوي روان است. آنجا گام بر نمي داري. آنجا سكون را هم آخرين تصميم نفس كشيدن هايت اختيار نمي كني. آنجا فقط معلقي بين تكه هاي آبي آسماني كه هزارمين بار است در پچ پچ شب هايت سرگردان شبه روياهاي مست شده اند.

... وبعد بيداري مي شوي. لجن زاري از روزمرگي هاي مسخ شده در عنكبوتي لحظات خاك آلود ذهني خسته. و مي خواهي چنگ بيندازي به آسمان. به تكه آبي هاي پراكنده اي كه ديگر خود را به تاريكي سپرده اند... جنون در تو جان مي گيرد از اين اسارت، و بعد در همه چيز تنيده مي شوي.


واين تو هستي كلاف سر درگم تمام لحظه هاي عرياني كه در خود مي لرزند بين خواب و بيداري...