تردید هایم هستند...هنوز

تازه ها

تردید هایم هستند...هنوز

نظرات ()

چند هزار سال نبودم

کجا

نمیدونم

چطوری گم شدم

نمیدونم

الانه فقط میدونم

سگرمه های تا خورده سرنوشت

به زحمت بروی دلشورگی های هزار ساله ام

لبخند خواب آلوده اش را

وام میدهد

آره

من هنوز نروییده ام

و کالبدم هنوز بوی سرکه و سیر میدهد

تناول کرده ام خود را

اما باز

دستهایم

بی رمق

بوی سرکه و سیب میدهند