مقاله مهندس احمدی در رابطه با حسن بنی هاشمی از اعضای اولین شورای مرکزی انجمن فیلم

تازه ها

مقاله مهندس احمدی در رابطه با حسن بنی هاشمی از اعضای اولین شورای مرکزی انجمن فیلم

نظرات ()



هوشنگ احمدی
از لوس آنجلس تا بندر عباس در جستجوی حسن
درسا ل ۱۳۴۸ و هنگامیکه یکسالی از تاسیس انجمن فیلم دانشگاه شیراز میگذشت در یک بعد ازظهر دانشجوئی با چهره تیره و ته لهجه بندری به دفتر انجمن فیلم آمد و خواستار همکاری با انجمن فیلم شد. این اولین برخورد من با حسن بنی هاشمی بود.بعدها حسن بنی هاشمی بعنوان یکی از اعضا اصلی هیات مدیره انجمن و تا سال ۱۳۵۰ که تحصیل من در شیراز ادامه داشت همچنان در انجمن فیلم دانشگاه شیراز باقی ماند. اما دوستی من با حسن بنی هاشمی فراتر از کارهای انجمن فیلم شد. شاید یکی از دلایل آن جنوبی بودن هردوی ما بود گرچه او اهل بندر عباس بود و من متولد خوزستان اما برای من شناخت و درک حسن کار مشکلی نبود. سادگی ٬ خون گرمی و کم حرفی او را میفهمیدم. در تابستان همان سال یک گروه چهار نفره تشکیل دادیم به قصد دیدار و عکسبرداری از جزایر و بنادر جنوب ایران. در واقع میخواستیم از نقاط دور افتاده و نا دیده جزا یر خلیج فارس عکس و فیلم بگیریم. موضوع را با حسن که در میان گذاشتم بلافاصله و با علاقه قبول و به گروه ما پیوست. در همین جا باید بگویم که حسن علاوه بر علاقه به سینما و هنر عاشق کشف و شهود و سفر بود بخصوص که برنامه گروه ما رفتن به نقاط دور افتاده جزایر را در بر میگرفت. بجز من و حسن دو دانشجوی دیگر از دوستان مشترکمان ٬ شاهین ممتازی و پروین علیزاده هم به ما ملحق شدند. کار ما یکنوع ماجراجوئی بود چرا که نقاط دور افتاده و حتی خالی ازسکنه بنادر جنوب را در نظر گرفته بودیم. طبق گفته مسئولین آن دوره بندر عباس شاید ما اولین افراد غیر بومی در آن زمان بودیم که به آن مکانهای غیر متعارف پا میگذاشتیم. با آنکه رئیس دانشگاه جهت امنیت سفر ما تماسهائی با ژاندارمری و پاسگاه های محلی بر قرار کرده بود اما تمایلی به این برنامه ما نداشت و اگر اصرار مکرر ما و قول اینکه همواره مقامات محلی را در جریان کارها و موقعیت مان قرار خواهیم داد نبود این برنامه هیچگاه جامه عمل بخود نمی پوشاند. ر ئیس دانشگاه تا آنجا که میشد عوامل سفر را برای ما مهیا ساخت و قرار بر این شد که پس از اتمام این برنامه که شامل بندر عباس ٬ جزایر قشم ٬ هرمز ٬ لارک ٬ هنگام ٬ ابو موسی ٬ تمب بزرگ و کوچک میبود ٬ نتیجه را بصورت سخنرانی همراه با فیلم و اسلاید برای دانشجویان دانشگاه شیراز بازگو کنیم. و چنین هم شد و پس از باز گشت از این سفر سه هفته ای گزارش آن به همراه فیلم و اسلاید برای علاقمندان در دانشگاه به نمایش در آمد. قریب به پانصد اسلاید رنگی ۶ در ۶ که با دوربین های رولیفلکس تهیه شده بود و همینطور چندین حلقه فیلم سوپر ۸ که همگی مربوط به این سفر بود را پس از سخنرانی تحویل دانشگاه دادیم. پس از مدتی وزیر فرهنگ و هنر آن دوره تعدادی از اسلایدها را برای نمایشگاهی در تهران از شیراز به تهران منتقل نمود. در سفرهای اخیرم به ایران و شیراز و با تمام تلاشی که داشتم نتوانستم هیچگونه ردی از این فیلمها و اسلایدها بدست بیاورم. حسن بنی هاشمی نه تنها در قسمتهای مختلف گرفتن فیلم و اسلاید کمک اصلی گروه بود بلکه بعنوان " بلد منطقه " و همچنین مترجم زبان محلی کمک بزرگی برای ما محسوب میشد. در دهه چهل ندانستن "زبان سواحلی " که زبان رایج بندر نشینان و جزایر خلیج فارس بود میتوانست مشکل بزرگی برای هر بازدید کننده ای از این مناطق باشد اما وجود حسن که دوران کودکی و دبیرستان را در بندر عباس گذرانده بود این مشکل را برای ما حل کرده بود. این سفر باعث شناخت بیشتر من از حسن بنی هاشمی شد. خون گرمی ، صداقت٬ همراه بودن و کمک به افراد گروه از مشخصه های بارز او در این مسافرت بود. بعدها برایم مشخص شد که این صفات جزئی از شخصیت او بوده و با دیگران هم چنین رفتاری داشته است. بدون وجود حسن تقریبا غیر ممکن مینمود که بتوانیم با اهالی آن جزایر دور افتاده که در آن روزگار اکثرا فقط "زبان سواحلی" را صحبت میکردند ارتباط بر قرار کنیم و بدون او هیچگاه موفق به یافتن مکانهای خاص در این جزایر نمیشدیم. پس از پایان این سفر پر ماجرا و فراموش نشدنی و در اول پائیز سال ۱۳۴۸ به کلاسهای درس و دانشگاه باز گشتیم و همکاری حسن با انجمن فیلم ادامه یافت. در مدت دو سالی که از نزدیک با حسن بنی هاشمی در دانشگاه شیراز بودم دریافتم که او علاوه بر دید تصویری قوی جوهره ای از مردم، بنادر ، و دریای جنوب ایران را در خود دارد و قادر خواهد بود که این طبیعت پیچیده و مردم آنرا به تصویر و قالب فیلم در آورد. در مسافرتی که با اوبه بنادر و جزایر داشتم متوجه شدم که حسن با آنکه از خانواده ای نسبتا مرفه و تحصیل کرده از بندر عباس آمده بود اما بیشتر صفات و اخلاق مردم طبقه پائین از جمله سادگی، صمیمیت و کمک به دیگران را دارا میباشد. هنگامی که در کوچه و محلات قدیمی بندر عباس و جزایر همراه ما بود آنچنان با ساکنان آن محلات قاطی میشد که افراد گروه را فراموش میکرد و چند بار هم در همان مکانها غیبش زد و ما نگران شدیم که بر سرش چه آمده است. بعد ها که یکی دو فیلم از فیلم ها یش را دیدم بیشتر متوجه شدم که چه ارتباط عمیق و احساسی با آن مردم که اکثر آنها با سختی زندگی را میگذراندند داشته است. حسن بنی هاشمی در آن دوران و برای من نمادی از مردم ساحل نشین جنوب و فرهنگ آن خطه بود. پس از سال ۱۳۵۰ تماس من با حسن قطع شد و شنیدم که دانشگاه شیراز و رشته کشاورزی را رها کرده و به دنبال علاقه اش که همان فیلم و سینما بود به تهران و مدرسه عالی تلویزیون رفته است. ۴۳ سال از این ما جرا گذشت. سالهای سال بود که دیگر از حسن خبری نداشتم و چون مقیم خارج شده بودم طبعا اطلاع از اینکه او کجاست و چه میکندمشکل تر شده بود. بارها از محل اقامتم در خارج از ایران سعی نمودم خبری یا نشانی از حسن بیابم اما نتیجه نگرفتم. در تابستان سال ۱۳۹۳ و در یکی از مسافرتهایم به ایران که طبق معمول همواره به شیراز و بنادر جنوب نیز سری میزدم بفکر آن افتادم که ردپای حس را بیابم. در جستجوی یافتن حسن و از طریق اینترنت به نام علیرضا محسنی ازاهالی بندرعباس بر خوردم که حسن بنی هاشمی را از نزدیک میشناخته است. تلفنی ایشان را یافته و در بندر عباس قرار ملاقات گذاشتیم. پس از دیدن علیرضا محسنی بنظرم آمد که او حسن بنی هاشمی دیگری است با چهره تیره جنوبی وقد بلند و مانند حسن علاقمند به فیلم و سینما و همچنان دلبسته به زادگاهش بندرعباس. با علیرضا محسنی ( نویسنده کتاب : « کالنگ هایم را دوست دارم» - شناخت نامه حسن بنی هاشمی ٬ چاپ اول ۱۳۹۱ ٬ موسسه چاپ و نشر نظر ٬ تهران تلفن ۸۸۸۲۸۹۰۳) ساعتها در باره حسن صحبت کردیم. علیرضا محسنی ، ازکارکنان فعلی تلویزیون بندر عباس٬ تا آنجا که توانسته با کلیه افرادی که به نوعی با حسن ارتباط داشته اندتماس گرفته و تا حد امکان اطلاعات مربوط به حسن بنی هاشمی را از زندگی او گرفته تا فیلمها و آثارش را در کتاب « کالنگ هایم رادوست دارم » جمع آوری نموده است. پس از اتمام صحبت هایمان در مورد حسن با علیرضا به محله های قدیمی بندر عباس رفتیم . درست تکرار همان کاری را که ۴۵ سال پیش با حسن بنی هاشمی و در یک گروه دانشجوئی انجام داده بودیم. حالا دیگر در بندر عباس از آن محله های قدیمی و زنان برقه بر صورت ، مر دان داشداشه پوش ٬بازارهای رنگارنگ با نوای آواز سواحلی ٬ بوی تند ادویه جنوب در بازار ماهی فروشها خبری نیست. روسوم و فرهنگ قدیمی ٬ عمیق و جذاب بندر عباس و جزایر جنوب به شدت و زیر تازیانه های مدرنیته وارداتی در حال رنگ باختن هستند. بیاددارم حسن همیشه دغدغه فرهنگ و رسوم ساحل نشینان را داشت. و همچنان که خودش علا رغم آنکه قسمت اعظم تحصیلات عالیه و زندگی سینمائی اش در تهران رقم خورده بود هیچگاه تهران نشین نشد ٬ آرزو داشت که بندر و مردم آن بندری بمانند و موج شهر نشینی و پدیده های مربوط به آن که مانند طوفان از کشورهای خارج به تهران و از آنجا به شهرستانها و روستاها تنوره میکشید هیچگاه به بنادر و جزایر جنوب ایران نرسد. با معرفی و راهنمائی علیرضا محسنی یکی از برادران حسن : سید کامل بنی هاشمی را یافتم. سید کامل بنا بر شغلش که مهندسی ساختمان است سالها در دبی زندگی را گذرانده است اما هیچگاه بندر عباس را بکلی ترک نکرده است. با خوشحالی از یافتن برادر حسن با او در منزلش در بندرعباس و توسط علیرضا محسنی ملاقات کردیم. سید کامل طی دو ساعتی که در منزل ایشان بودیم بطور مفصل شمه ای از زندگی حسن را پس از سال ۱۳۵۰ و تا زمان حال ( تابستان ۱۳۹۳) را برایمان باز گو نمود. در عین حال که از یافتن و صحبت کردن با برادر حسن خوشحال بودم اما هر چه او بیشتر از زندگی حسن پس از مها جرتش برایمان میگفت تاثر و غم من بیشتر و بیشتر میشد. حسن از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۶۱ فعالیتهای سینمائی خود را در ایران ادامه میدهد و سپس در سال ۱۳۶۱ و دراوج شکوفائی کارهایش به دوبی مهاجرت میکند. طبق گفته های مختلف یکی از دلائل اصلی اوبرای مهاجرت همسرش بوده که اصالتا اهل دوبی بوده است. حسن در دوبی از کار اصلی خود که سینما و فیلم سازی بوده باز میماند و به کارهای دیگر میپردازد. پس از مدتی بیماری چشم او را راهی ایران و شیراز میکند. به دنبال معالجه چشم دچار خونریزی مغزی میشود . به دنبال آن بیماریهای دیگری هم گریبانگیر او میشود و بتدریج این بیماریها تمام توش و توان او را میگیرند. حسن به گفته برادرش سید کامل حالا دیگر توان راه رفتن را نیز ندارد. دید مفید چشمانش را تقریبا از دست داده و حافظه کوتاه مدت او نیز از کار افتاده است. حسن هم اکنون به کمک دو پرستار و دو دخترش زندگی را در دوبی میگذراند. با دلی پر از غم و افسوس از آنچه بر حسن گذشته و با آرزوی بهبودی او منزل سید کامل را در بندر عباس ترک میگویم. فردای آن روز به شیراز میروم و به دیدن دوستانی در دانشگاه شیراز که حالا و پس از ۵۰ سال هنوز انجمن فیلم دانشگاه شیراز را همچنان پویا و فعال بر سر پا نگه داشته اند. طی جلسه ای و با حضور اعضای انجمن فیلم از پایه گذاران اولیه انجمن فیلم و از جمله حسن بنی هاشمی یاد میشود و تندیسی از طرف اعضای انجمن برای حسن در نظر گرفته میشود که چند روز بعد آن را برای علیرضا محسنی به بندر عباس میفرستم که آن را به دست خانواده حس برساند. افسوس من در آن است که اگر حسن بنی هاشمی ایران را ترک نمیکرد میتوانست با مایه هائی که از جنوب و بنادر در او وجود داشت و با استعداد و قریحه سرشار ش درفیلمسازی نه تنها به یکی از برجسته ترین فیلمسازان مستند فعلی ایران تبدیل شود بلکه میتوانست جزو مدرسین عالی رتبه در رشته مستند سازی و شناسائی فرهنگ و رسوم اقوام و ساحل نشینان جنوب ایران قرار گیرد. وسوسه رفتن و آموختن از طریق کندن از زادگاه و ترک وطن و مهاجرت بمانندچاقوی دو لبه ایست که همیشه جواب نمیدهد. این چاقوی دو لبه بجای بریدن به جلو از پشت برید و زندگی حسن بنی هاشمی را از نیمه به دوپاره تقسیم کرده و رگ ریشه او را از هر آنچه که جان و روانش از آن نیرو میگرفت یعنی بندر نشینان ٬دریا ٬ موج٬ کالنگ و...... را برای همیشه قطع نمود. هوشنگ احمدی ٬ لوس آنجلس آذرماه ۱۳۹۴ houshangahmadi@hotmail.com