در ستایش بطالت؛ در ستایش زندگی

تازه ها

در ستایش بطالت؛ در ستایش زندگی

نظرات ()


(این مطلب پیش از این در اسفند ماه 1394 در وبلاگ من منتشر شده بود. با توجه به این که ظرفیت متعارف صفحه ی اول وبلاگ، به واسطه ی اخبار حضور فیلم ها و فیلمنامه های من در جشنواره ها و فستیوال های سینمایی تکمیل شده است، علاقه مندم که این مطلب دوباره به صفحه ی اول «نقش خیال» بازگردد تا امکان مطالعه ی آن برای خوانندگان و مخاطبین این وبلاگ بیش از پیش فراهم شود. به همین دلیل بدیهی ست که تاریخ ثبت دو کامنت ابتدایی، مربوط به زمانی ست که مطلبِ «در ستایش بطالت؛ در ستایش زندگی» برای اولین بار منتشر شده است. )

در ستابش زندگی

عرصه ی زندگی انسان ها به اندازه ی درک آن ها از زوایای متفاوت و گوشه های پیدا و پنهان زیستن، وسعت دارد. هر چه که آدمی درک روشن تر و عمیق تری از «امر زیستن» کسب کند، وسعت و پهنای زندگی به شکل وسیع تر و فراخ تری در اختیار او قرار خواهد گرفت. بسیار بدیهی ست که آدمی برای کسب این «درک» باید برای خویش ساز و کاری روشن بینانه و هم واقع گرایانه تعیین کند تا در وادی زیستن، از طرفی در دام امور سخیف و مبتذل اسیر نشود و از سوی دیگر در بند تفکرات آرمان خواهانه ی غیرواقعی گرفتار نیاید. زندگی دارای ساحت های مختلفی ست. بشر سعادتمند همانی ست که ساحت های مختلف زندگی را درک می کند و هر کدام را به میزان دانش، ایمان، هنر و سطح سلیقه اش زندگی می کند.

مبحث «فراغت» و مساله ی «کار» دو ساحت از ساحت های مختلف زیستن اند که همواره و در طول تاریخ از ازل تا به ابد زندگی بشر را تحت تاثیر خویش قرار داده اند و خواهند داد. آن چه که بشر سعادتمند به آن نیازمند است آن است که زمان زندگی را به شکل عادلانه ای برای تمام ساحت های مختلف «امر زیستن» تقسیم کند به گونه ای که هیچ کدام به دیگری آسیبی وارد نکند بل که هر کدام بر جنبه ی دیگری از زندگی او تاثیری مثبت بر جای بگذارد. فراغت و کار هر دو از جنبه های گوناگون بر هم اثر می گذارند و کیفیت زندگی افراد جامعه را شکل می دهند. در واقع همه ی اقشار جامعه از طبقه ی کارگر و کارمندان دولت تا تجار و ثروتمندان آن باید از حقی به نام «اوقات فراغت» برخوردار باشند. این که هر کدام از این طبقات از اوقات فراغت خود چگونه و به چه روشی بهره بجویند سخن دیگری ست اما در این نکته که در نهایت، داشتن فراغت بهتر از نداشتن آن است هیچ شکی وجود ندارد. اگر زمانی که انسان برای هر یک از این دو صرف می کند به هر دلیل به نفع دیگری افزایش چشمگیری پیدا کند، هم در کیفیت زندگی بشر تاثیری منفی بر جای می گذارد و هم در میزان بهره وری از سرمایه های مادی و معنوی جامعه اثری مخرب ایجاد می کند. برخلاف آن چه که عموم انسان ها فکر می کنند میزان ساعات کار بیشتر، به کاهش نرخ بیکاری و کسب درآمد بیشتر منجر نمی شود. یعنی کار بیشتر مساوی با افزایش رفاه اقتصادی عمومی نخواهد بود. در نگاه اول شاید این مساله ی عجیبی به نظر برسد اما پیشنهاد می کنم قبل از هر چیز این مثال اقتصادی ساده اما مهم را بخوانید:

(فرض کنید در یک برهه ی مشخص، پاره ای از مردم به سوزن سازی اشتغال داشته باشند. آن ها بر فرض با 8 ساعت کار در روز به اندازه ی نیاز دنیا سوزن بسازند. حال کسی بیاید و اختراعی کند که بشود با همان تعداد آدم دو برابر سوزن ساخت. ولی دنیا که به این میزان سوزن نیاز ندارد؛ سوزن حالا آنفدر ارزان است که بعید است مقادیر بیشتر را بتوان ارزان تر خرید. آن وقت در دنیایی معقول همه ی دست اندرکاران سوزن سازی می توانند به جای 8 ساعت، 4 ساعت کار کنند و همه چیز مانند گذشته پیش رود. ولی در دنیای حاضر این امر را مایوس کننده می دانند. مردم همچنان 8 ساعت کار می کنند، سوزن بیش از حد نیاز یافت می شود، برخی کارفرمایان ورشکست می شوند، و نیمی از افراد فعال در عرصه ی سوزن سازی از کار بی کار می شوند. دست آخر همان قدر فراغت پدید می آید که در آن طرح دیگر، ولی نیمی از مردم کاملن عاطل و باطل می شوند در حالی که نیمی دیگر اضافه کاری می کنند. بدین ترتیب این فراغت اجتناب ناپذیر، ضامن بروز فلاکتی همه گیر می شود به جای این که خاستگاه سعادتی همگانی شود. چیزی نابخردانه تر از این هم می توان تصور کرد؟)

این مثال، در نگاه اول عوامانه و یا ساده لوحانه به نظر می رسد اما در واقع رویکرد جوامع توسعه یافته و مدرن به اقتصاد در قرن بیستم، عمل به همین روش یا تئوری ساده اما صحیح، مهم و اثرگذار بوده است. بر اساس آمار بین سال های 1870 تا 1998 میلادی، میزان ساعات کاری هر فرد شاغل در سال در بریتانیا به نصف رسیده است. همین امر از سال 1950 تاکنون هم 24 درصد کاهش داشته است. کشوری همچون فرانسه هنگامی که در سال 2000 هفته ی کاری کوتاه تری را به میزان 35 ساعت معمول کرد، بیکاری کاهش یافت و رشد اقتصادی قوی باقی ماند.

جالب است نه؟ تصور رایج غلطی وجود دارد که به شکل عمومی افزایش ساعات کار را با افزایش میزان بهره وری همسو می داند، اما طبق آمار در جوامع مدرن، مردم بر اساس روشی که گفته شد پولدارتر شده اند در حالی که زمان کمتری صرف کار کرده اند. معنای آن این است که برای این مردم فراغت بیشتری حاصل شده است. در جامعه ای که فراغت بیشتری البته به شکل عمومی برای تمامی اقشار جامعه به وجود می آید، شادی بیشتری نیز به شکل عادلانه ای برای آن ها به ارمغان می آید. در واقع وقتی در جامعه ای فراغت و کار به یک میزان به شکل عادلانه تقسیم می شود، میزان رفاه اقتصادی و میزان فراغت و شادی مردم به گونه ای چشمگیر افزایش می یابد. این تئوری جذاب و جسورانه، شیوه ای صحیح برای ایجاد فرمول اشتغال و فراهم کردن فراغت برای جامعه ی بشری سعادتمند است.

«برتراند راسل» (زاده ی سال ۱۸۷۲ — درگذشته به سال ۱۹۷۰ میلادی)، فیلسوف، منطق‌ دان، ریاضی‌ دان، مورخ، جامعه ‌شناس و فعالِ صلح‌ طلب بریتانیایی مقاله - کتابی دارد به نام «در ستایش بطالت» که در آن مفصل در این باره صحبت کرده است. او برای کار، ارزشی ریاضت گونه قائل نیست و کار بیشتر را به معنای منزلت بیشتر نمی داند. تئوری او نظریه ای آرمانخواهانه و غیرواقعی نیست بل که اتفاقن دستورالعملی قابل اجراست. «راسل» این مقاله را نخستین بار در سال 1932 میلادی منتشر کرد و به شیوه ای جسورانه مدعی شد که همه ی ما انسان ها در طول روز فقط 4 ساعت باید کار کنیم. این پیشنهادی از سر کاهلی یا برای کاهلانه زیستن نیست. البته این یک پیشنهاد عمومی ست و اگر مثلن فردی در طول روز 4 ساعت کار کند و عموم مردم مثلن 12 ساعت و یا حتی 8 ساعت به کار مشغول باشند، نتیجه ای جز بی عدالتی اقتصادی حاصل نمی شود، چرا که فرد با توجه به تعداد ساعات کار کمتر از میزان دستمزد کمتری هم بهره مند می شود و این در حالی ست که عموم مردم بیش از او درآمد کسب می کنند. در واقع وقتی که همه ی مردم به یک میزان از فراغت سهم داشته باشند درآمد تقریبن یکسانی هم برای شان حاصل می شود و فرصتی نیز برای رسیدگی به امور دیگر زیستن پیدا می کنند. لازم نیست که تمام مردم اوقات فراغت شان را برای مطالعه و کسب دانش، سر زدن به سالن های تئاتر، رفتن به سینما و گالری ها و موزه ها صرف کنند تا لزومن به این شکل، کیفیت زندگی و فرهنگ جامعه ارتقا پیدا کند، مهم آن است که فراغت به شکل عادلانه ای بین مردم تقسیم شود تا آن ها به هر شکلی که در چارچوب قانون، اخلاق، عرف و شرع می گنجد از آن بهره مند شوند. به این ترتیب رفاه اجتماعی برای همه ی مردم حاصل می شود.

عملی شدن این تئوری به شکل کلی اش مستلزم اراده ی دولت هاست اما به گونه ی دیگری که «راسل» هم به آن اشاره می کند نیازمند شجاعت و جسارت تک تک افراد جامعه است تا با تصمیمی شخصی - ولو به قیمت حذف اندکی از دستمزد روزانه ی هر فرد - عملی شود تا در نهایت و به مرور زمان بر کیفیت زندگی تاثیری مثبت ایجاد کند. می توان با کاهش زمان کار و افزایش وقت فراغت، با حذف فقط اندکی از میزان دستمزد، وقت فراغت را به مسائلی دیگر که هر کدام گوشه ای از ساحت های زیستن را دربرمی گیرند اختصاص داد. این دقیقن یک الگوی دینی ست هر چند پیشنهاد فیلسوفی دین گریز باشد. به قول «راسل»: سعادت و تنعم انسان در گرو کاهش نظام مند کار است.

متاسفانه شمار زیادی از انسان های جهان سوم وقت خود را به تمام معنی کلمه به بطالت می گذرانند. در حالی از پرداختن به ساحت های ارزشمند زیستن طفره می روند که از صبح تا شب در فضای مجازی به مبتذل ترین شکل ممکن، وقت تلف می کنند. به جای کتاب خواندن، جمله های قصار کوتاه می خوانند که گاه حتی گوینده ی آن جملات را نمی شناسند. به جای مطالعه ی روشمند هنری، به دعواهای سخیف ادبی و غیرادبی، هنری و غیرهنری می پردازند. به جای مطالعه ی دقیق علوم سیاسی، به شکلی غیرعلمی و غیراخلاقی درباره ی سیاست و آدم های آن نظراتی قاطع ارائه می دهند که هیچ ارزش تاریخی، اخلاقی و علمی ای نمی توان برای شان قائل شد. به جای شنیدن موسیقی های فاخر و ارزشمند از هر نوع اش، گوش و ذائقه شان را به موسیقی های مبتذل می سپرند. به جای تماشای فیلم های مهم تاریخ سینما، اوقات شان را با دیدن کلیپ های میانمایه ای که اغلب بر اساس حوادثی خشن، گاه غیراخلاقی، و در حالتی بهتر؛ کلیپ هایی که برای تمسخر انسان ها و خندیدن به دیگران ساخته شده اند، هدر می دهند. از طرفی در بهترین و موجه ترین حالت هم شمار زیادی از افراد جوامع جهان سوم به سبب نیازهای مادی، اکثر وقت خود را به کار مشغول اند و بهانه شان هم برای دوری از ساحت های مهم و ارزشمند زندگی را همین نیازهای مادی معرفی می کنند. جالب این است که طبق آمار درآمد اکثر این افراد با درآمد افراد دیگر جامعه که تلاش می کنند با کاهش اوقاتی که به کار اختصاص می دهند بر کیفیت زندگی خود بیافزایند، تفاوت چندانی ندارد.

من خود به هیچ عنوان با ابزارهای ارتباطی مدرن مشکلی ندارم و در حد نیازم از این وسایل بهره مند هم هستم، اما قطعن به روش هایی که ذکرشان رفت هیچ اعتقادی ندارم. برخی افراد، حضور حداکثری در فضای مجازی را به مثابه ی بهره مندی از ساحت های مختلف زیستن فرض می کنند و به این شیوه استفاده از این وسایل ارتباطی مدرن را موجه جلوه می دهند. اما همه می دانیم که این ادعایی بیش نیست. البته من منکر آن نیستم که انسان های خردمند می توانند به شکلی هدفمند از تمام امکانات و وسائل ارتباطی و مجازی مدرن استفاده کنند اما اتفاقن این افراد همان کسانی هستند که آموخته اند ساحت های مختلف زندگی را زندگی کنند. این افراد همان کسانی هستند که به شکل عادلانه ای وقت خود را برای زوایا و گوشه های پیدا و پنهان زندگی تقسیم کرده اند و اساسن به همین سبب است که از امکانات و فضاهای مجازی به عنوان یکی از ساحت های زندگی استفاده می کنند و بهره می برند.

به نظرم اگر بهانه ها را کنار بگذاریم و برای ساحت های متفاوت «امر زیستن» به شکلی عادلانه وقت هزینه کنیم بر کیفیت زندگی خود، خانواده و اطرافیان مان می افزائیم. آن ها که مشتاق اند تا این گونه زندگی کنند بهتر است کتاب «در ستایش بطالت» برتراند راسل را بخوانند. «در ستایش بطالت»، در ستایش عدالت است. این کتاب در ستایش فراغت است. همچنان که در ستایش کار هم هست. «در ستایش بطالت» کتابی ساده اما عمیق است که ممکن است برخی ها در نگاه اول مطالب اش را با نظریه هایی ساده لوحانه و یا با تئوری هایی آرمانخواهانه اشتباه بگیرند، اما این گونه نیست. این، کتابی ست در ستایش زندگی. در ضمن می دانید مثال «سوزن سازی» که در این مطلب ذکر شد از آنِ کیست؟ بله این مثال ساده اما مهم و درست را «راسل» فیلسوف و اندیشمند مشهور در همین کتاب ذکر کرده است.  

زندگی را با تمام ابعادی که از آن می شناسیم و با تمام زوایایی که می تواند در اختیارمان قرار داشته باشد زندگی کنیم. «در ستایش بطالت» که نام هوشمندانه ای هم دارد را انتشارات نیلوفر با ترجمه ی «محمد رضا خانی» منتشر کرده است.

( به نظرم این طولانی ترین مطلب وبلاگ من است. اما اگر فراغت یافتید بخوانید. )

یا حق.