«دایی‌وانیا»؛ یک پارودی هجو آمیز؟!

تازه ها

«دایی‌وانیا»؛ یک پارودی هجو آمیز؟!

نظرات ()


آرتنا: با دیدن نمایش «دایی وانیای» دیگر ردپای بارزی از نمایشنامه رئالیستی با سویه کمدی – تراژدی نمی بینیم، بلکه با به روز نمودن معانی روابط موجود در نمایشنامه و خوانشی امروزین از «اکبر زنجانپور» مواجهیم.


نوشته: هومن بنائي /خبرگزاری هنر آرتنا
اکبر زنجانپور کارگردان و بازیگر تئاتر بعد از روی صحنه بردن “سیر طولانی روز در دل شب” نوشته یوجین اونیل و ۵ سال دوری از تئاتر با نمایشی از آنتوان چخوف به جشنواره تئاتر فجر آمده است.

“دایی وانیا” آخرین اثر از ۵ نمایشنامه شناخته شده آنتوان چخوف است که زنجانپور به صحنه برده و همزمان در آن به عنوان بازیگر نیز حضور دارد.

آنتوان چخوف نویسنده‌ی متعهد روسی در نمایشنامه «دایی وانیا» با ترسیم نکبت و ابتذالِ ملالت، یک بار دیگر روایت‌کننده‌ی فساد و تباهی زمانه‌ی خود می‌شود. او که شهرستان‌های روسیه را نماد عقب‌ماندگی و تیره‌روزی روسیه می‌داند، ماجرای نمایشنامه‌ی خود را مطابق معمول در یکی از ملک‌های شهرستانی به تصویر می‌کشد. در این ملک همه گله‌مند سرنوشت و موقعیت خویش‌اند همه به استثنای ماریا واسیلی‌یونا (مادر وانیا و مادربزرگ سونیا). زنی سالمند و روشنفکرنمایی که به نظر می‌رسد تمام عمر خود را صرف مطالعه و یادداشت‌برداری از چیزهایی کرده که برای وانیای عصیانگر امروز اراجیفی بیش نیستند.
 
به بیانی تنها فرد راضی به موقعیت خویش، کسی است که هیچ ارتباط و پیوندی نه با دردسرهای ریز و درشت ملک دارد و نه میلی به مشارکت در گفت‌وگوها و بحث‌های روزمره؛ از این‌رو با وجودی که همواره ساکن ملک است، زندگی‌اش در آن همچون مهمان طولانی مدت هتل‌ها می‌ماند: کسی که به مکانی که در آن به سر می‌برد، احساس تعلق خاطر نمی‌کند و...

در نمایش "دایی وانیا" اثر آنتوان چخوف به  کارگردانی "اکبر زنجانپور" بیشتر از موسیقی روسی که با حال و هوای اثر تناسب دارد، استفاده شده است و فضا سازی خوبی در شروع نمایش اتفاق می افتد. اما رفته رفته مخاطب خسته می شود و روند نمایش فرسایشی می شود تماشاگر خود را درمانده می بیند و به این فکر می کند که چرا این اثر انقدر کند می گذرد؟ چرا بازی ها بیرونی و اگزجره هستند و چرا رفت و آمد های بی مورد در این اثر اتفاق می افتد؟ و دیگر اینکه این دکور چه ربطی به این اثر دارد؟! و باید به استاد اکبرزنجانپور گفت: کسالت و دلمردگی  در این اثر موج می زند .

این مساله‌ای به اصطلاح شخصی و فردی نیست. بلکه مخاطب وقتی پا به سالن تئاتر می گذارد انتظار دارد با اثری روبه رو شود که حداقل ها را برایش براورده کند اما باید گفت متاسفانه این حداقل ها هم در کار رعایت نشده است و با دیدن نمایش "دایی وانیای" زنجانپور، دیگر ردپای بارزی از نمایشنامه رئالیستی با سویه کمدی – تراژدی نیست و او با به روز نمودن معانی روابط موجود در نمایشنامه و خوانشی امروزین زنجانپور و دلخواه از متن حال و هوای اثر باور پذیر نیست و ما  شاهد یک پارودی هجو آمیز در این اجرا هستیم.

چقدر این زندگی کُند می گذرد. دوروبرت را آدمهای عجیب و غریبی گرفته اند، همه بدون استثنا عجیب و غریب. وقتی یکی دو سال با آنها زندگی کنی بدون اینکه خودت متوجه شوی، تو هم مثل آنها می شوی. از سرنوشت گریزی نیست.

متن فوق بخش از دیالوگ های "آستروف" است و به راستی این دیالوگ چقدر به این نمایش می
آید و باید این متن را اینگونه اصللح کرد ( چقدر این نمایش کند می گذرد! چقدر بازی ها بیرونی و اگزجره هستند و چقدر رفت و آمد های بی مورد در این اثر اتفاق می افتد و دیگر اینکه این دکور چه ربطی به این اثر داشت؟! ) و هزاران سوال دیگر که ذهن مخاطب را در میان خمیازه های پیاپی درگیر می کند.

در آخر باید از هوشگ قوانلو و شمسی فضل الهی برای اجرای خوبشان در نقشهای تلگین ایلیا ایلیچ و مارینا تشکر کرد.


اختصاصی جشنواره تئاتر فجر 92

   وبلاگ هنرمندان جوان