عصر دلچسبـــــــــ

تازه ها

عصر دلچسبـــــــــ

نظرات ()

صدای پای عابرین از دریچه باز پنجره همراه نسیم مهرماه به خلوتش سر می زنند.

سرش را روی بالش می گذارد ،چشمانش را می بندد و بی چمدان به رویا ها سفر می کند  جایی که برای رسیدن به قرار های زندگی نه خیلی زود است نه خیلی دیر.صدای ماشین ها ،قدم های عابرین هنوز در گوشش می پیچد انگار می خواهند رویاهایش را فتح کنند اما ناکام می مانند...

چشمانش هنوز گرم نشده اند. صدایی می آید از خیالبافی جدایش می کند ، صاحب این قدم ها انگار آشناترین و عزیزترین او است.از جایش می پرد و خود را به در می رساند می خواهد پیش از آنکه عزیزترین زنگ بزند ، در را باز کند تا ببیند دلش چه ذوقی کرده از آمدن او...

در را باز می کند از لبخند پُر مهر و برق چشمان عزیزترین می فهمد که او هم ذوق کرده .