آقا سعدی رفتی ُ از رفتن تو قلب آشمون شکسته...

تازه ها

آقا سعدی رفتی ُ از رفتن تو قلب آشمون شکسته...

نظرات ()

جمعه سی هم فروردین امسال روز تولدم بود و روز رفتن اقا سعدی ؟!!!!این یادداشت به همان بهانه است 

آقا سعدی رفتی ُ از رفتن تو قلب آشمون شکسته... جمعه ظهر و صدای رضا رضامندی " بیا سعدی رفت..." . دلم هوری ریخت پایین اشکم از بُهت خشک شد از خونه تا خونه آقا سعدی تصویر پشت تصویر از آقا سعدی از جلوی چشمهایم رد می شدن و خاطره ها با سرعت زیادی مرور می شدند.خواستم به دوست دارانش خبر بدم و تنها یک جمله برای پیامک " آغوش دنیا برای آقاسعدی جا نداشت" ..... بزرگ ما بود؛ آخرین بازمانده نسل قدیمی سیاه‌بازهای ایران بود؛ نسلی که نام مهدی مصری، ذبیح‌ا... ماهری و بزرگانی دیگر را یدک می‌کشید. بداهه‌پردازی او در هنگام حضورش بر صحنه از نمونه‌های برجسته در سیا‌ه‌بازی ایران بود که نسل ما به عینه شاهد آن بود یا توانست از طریق فیلم‌هایی –ریش تراش و بخشش - که آثار او را جاودانه کردند، شاهد آن باشد. پس از انقلاب نیز نمایش‌های مثال‌زدنی‌ای نظیر «خلیفه صیاد» و «تخت و خنجر» ، را با حضورش به صحنه بردند. آخرین بازی‌هایش در «قلنج» در تماشاخانه سنگلج و «سعدی با نامادری‌اش» به کارگردانی رضا رضامندی در جشنواره آیینی، سنتی بود. دو سال و نیم پیش، در خانه‌اش زمین می‌خورد و لگنش می‌شکند. از همان روز تا دیروز، حال‌و‌روز خوشی نداشت. رضامندی در این مدت تنهایش نگذاشت و مانند پسر نداشته‌اش، کنارش ماند. باید به آقایان شریعتی و فتحعلی‌بیگی هم دست‌مریزاد گفت که پیگیر احوالش بودند. سعدی افشار تنها بازمانده ی نسل قدیم سیاه بازی ایران بود. رفتنش افسوس دارد اما راهش ادامه دارد چون نیاز به شادی در سرزمین مان همیشه برقرار است .هرلحظه از خاطراتش را که مرور می کنیم لبخندی گوشه ی لبمان می نشیند از روزهایی که قرار بود سیمان به استخوان هایش تزریق کنند تا سفت بشود و با علی دایی مسابقه ی دو بدهد تا روزها و روزهایی که روی تخت یا مبل قرمز کنار تخت نشسته بود واز قدیم ترها می گفت . روزی کتاب "جای خالی سلوچ " -  بعد از دیدار استاد محمد دولت آبادی برایش خریده بودم - را در دست داشت و چند صفحه ای خوانده بود ، بهانه ای شد برای در گپی از زیبایی شروع داستان و از چک اولی که مهمه و تماشاچی رو صندلی تا آخر می نشاند برایم گفت. مهمترین ویژگی سیاه رو ادبش می دونست و کلماتی که حرمت دارد و بی خود بیجا نباید روی صحنه خرجش کرد و از آدم هایی که می خوان به هر کاری می کنن تا تماشاچی بخنده بیزار بود . از ویژگی های مهم آقا سعدی نگرانی همیشگی او از درآمد داشتن و وصول شدن طلب های اطرافیانشان بود و اگر از دستش بر می آمد که به واسطه ی اسم او گروهی نان بخورند این کار را می کرد که نمونه اش اجرای نمایش فیسپوک است و این روزها در سینما فردوسی اجرا می شود. ما علاقمندان نمایش های شادی آور ایرانی در نبودش هم راهش را ادامه خواهیم داد و نخواهیم گذاشت چراغ سیاه‌بازی خاموش شود. هستند کسانی چون داوود داداشی، جواد انصافی و دیگران و حتی نسل جدید که راه او را ادامه دهند. معتقدم سیاه‌بازی همچنان این ظرفیت را دارد که سالن‌های نمایش را پر کند. هر چند جایش خالی می‌ماند، ولی در دل‌های همه ما و همه کسانی را که شاد می‌کرد، زنده است، چنان‌که سیاه‌بازی زنده است. برای ادامه ی راه آقا سعدی خاطره و چنتا فیلم و فایل طوتی بیشتر نموده که خودش دریایی است  میشود سرنخ را پیدا کرد .مهم اینکه کفش آهنی بپوشی و قدم های محکم و استوار بر داری و به دل هایی فکر کنی که قراره با تو شاد بشن و هنوز و همیشه : سیا کنج دلاست کی می گه نه.....



http://www.theater.ir/files/photo_report/orginal-photo_report22155.jpg