نمایشنامه : روزبان و پنجم دی یا پنجم دی و روزبان- به بهانه زاد روز استاد بهرام بیضایی-

تازه ها

نمایشنامه : روزبان و پنجم دی یا پنجم دی و روزبان- به بهانه زاد روز استاد بهرام بیضایی-

نظرات ()

و خدایی که در این نزدیکی است "

نمایشنامه : روزبان و پنجم دی یا پنجم دی و روزبان

با دست های خالی پیشکش به استاد بهرام بیضایی

[صحنه هر کجای این دنیا که بشود نمایش اجرا کرد ،می تواند باشد. ساعت بزرگی در انتهای صحنه است که "23:58 را نشان می دهد پنجم دیماه در یک طرف صحنه نشسته است و روزبان در روبرو اش ایستاده است]

روزبان : آماده ای ؟

پنجم دیماه: نه

روزبان : پرده دوتای دیگه باز می شه ؟!

پنجم دیماه : ....

روزبان : سخته می دونم ولی تصمیم کارگردانِ .....

پنجم دیماه : می دونم

روزبان : مشکل چیه!؟ یه دیالگ تکراری می گه "تاريخ، سازنده ی نهايي است و حضور هركس در هرجا، نتيجه يك ناگزيري تاريخي است. به فلان شخصيت هنري يا علمي (هركسي) بها دادن بسيار امري ناموجه است چراكه اگر او نبود، تاريخ حتمن كس ديگري را با همان وظايف تاريخي می آمد....".

پنجم دیماه : حرفت برای تمام تلاشگران هنری ، شوخي كودكانه‌ واحمقانه ایِ . يعني اينكه بیضایی ، بیضایی است و [مکث] رادی ،رادی ، و هيچکس جاي يك هنرمند را پر نمي‌كنه، بحث ارزش و كيفيت كار نيست، بحث منحصربه‌فرد بودن است.

روزبان : خوشم اومد هنوز فراموش نکردی می تونی سریع جواب بدی  ، آفرین

پنجم دیماه : .....

روزبان : بیرون هوا سرده چهارم دیگه نقش الانه تموم می شه و منتظرتِ.. زود باش من می رم خودت بیا [روزبان از صحنه خارج می شود]

پنجم دیماه : از روزی که یادم می یاد آرزوهای زیادی داشتم ، یادم نیست چی بودن فقط یادمه از وقتی پول در ازای کار حرفش بین مردم رونق بسیار گرفت، همیشه با خودم می گفتم کاش روز اول یا آخر ماه می شدم. چرا ؟! چون اول ماه مردم از گرفتن حقوق خوشحال هستند و به خوبی یادم می کنن و آخر ماهم که کفگیر داره ته دیگ می خوره فحشم می دن اما بازم یادم می کنن، دوستش دارم چون یادم می کنن

روزبان از بیرون : کنار دردِ دلات دیالگ خودتوم تمرین کن می دونم قصه ات اینا نیست....

پنجم دیماه : هم هست هم نیست حس اول آخر رو با هم دارم. 6 ساله این حس همراهم شده خیلی سال بود که به خودم می بالیدم از زاد روز بزرگی شدن که به گردن هنر مردمان ایران زمین حق بسیاری داره ، نویسنده‏ای‏ که نوشتن در هر شرایطی آزموده ، چه در روزهایی که حرمت دیده،و چه در روزهایی که پس‏زده شده ،یه نمونه اش کتابی در بیست سالگی نوشته و هنوز منبع بزرگیِ . نمایشنامه و فیلنمامه هایی نوشته خودشون می گن همه رو چاپ نکردن و تاریخ می گه این چاپ شده هام همش نه به اجرا رسیده نه فیلم شده. ولی هرکدومش تو ظاهز یکی از پرهای طاووس هنرِ ولی دقت که می کنی نقش اون پرِ خودش یه طاووسه ....

[روزبان وارد می شود ]

روزبان : چه بخوای چه نخوای باید بری و شروع کنی امسال هم مثل شش ساله گذشته ولی یه قولی بهم بده قبلش کامل حرفمو گوش کنی

پنجم دیماه : قول می دم

روزبان : چنتا پنجم دیماه برو عقب [مکث] خب یادداشتی که بهانه ی رسیدن تو بود رو مرور کن [مکث] خب حالا اینی که من می گم و تو ام زمزمه کن " من لوح «مرد فصل ها»ي صحنه ايران را به لفظ و نمادين به تو تقديم مي کنم تا حريم «بقعه» ما را به شعله ايمان و مهر منور کني، و به روح صحنه ما رستگاري جاودانه ببخشي . بهرام عزيز، بيضايي بينواي من ، اينک در اين روز آبي و در نهايت خرسندي افتخار دارم که از سالروز ولادت انساني ياد کنم که برکت خاندان تآتر ماست و عزت اصحاب سرسپرده آن در اين‌که به احترام او (که تويي) از جا برخيزند و پيش پاي تو مخلصانه کرنش کنند. زيرا که برقله هاي درخشان فرهنگ ايران ميلاد يک درام نويس بزرگ براي فخر ملتي کفايت است" اکبر رادی

پنجم دیماه : [دست هایش را به نشانه تسلیم بالا می برد] میام سر وقت میام برو خیالت راحت ،با تمام انرژی زیاد [مکث]  فقط چنتا جمله دارم اول می خوام بگم .گوش کن اگه خوب بود بگم اگرم نه هرچی تو بگی .....

روزبان: [در حال بیرون رفتن] باشه بیا بگو تو امتحان پس داده ای که دو تا نقش به این بزرگی بهت دادند [می رود]

پنجم دیماه : من پنچم دیماه هستم از یک تبار تاریخی، همه ی زندگی من در پی تلاش گذشت و در جاهای زیادی از آن نامی بُرده شده و همه چیز اندک اندک حک شده ، همه ی نشانه های من بیشتر به زرقُ برق ویترین مغازه هایی مانند و آدم هایی زیادی جذب می شود و علاقمندانی هم هستند و شاید ساعت ها یایستند و نگاه کنند و از زیبایی آن تعریف کنند ولی کمتر شده نگاهی به داخل و دنیای بزرگی که پس این ویترین و زیبایی هاش حاصل شده بیندازید!!!!

من پنجم دیماه با افتخار تمام بر خود می بالم که من پنجم دیماهم و شادان و سرافرازم از حک شدن زاد زوز اَبرمرد- بهرام بیضایی-  فرهنگ و هنر ایران زمین به نامم و از همین جا فریاد می زنم در کجای این کره ی خاکی هستید ، باتندرستی شاد باشید و همیشه درکنار و قلب کسانی که پنجم دیماه را لمس می کنند هستید....

[پنجم دیماه بیرون می رود و عددهای ساعت انتهای صحنه 00:00 را نشان می دهند]

پایان

مهدی صفاری نژاد- چهارم دیماه1392 ساعت 16:00