نمایشنامه:روزبان سی ام فروردین و آقاسعدی

تازه ها

نمایشنامه:روزبان سی ام فروردین و آقاسعدی

نظرات ()

و خدایی که در این نزدیکی است

نمایشنامه مهدی صفاری نژاد به مناسبت سالروز درگذشت سعدی افشار

و خدایی که در این نزدیکی است

مهدی صفاری نژاد ، هنرمند جوان نمایش ایرانی که سال ها شاگردی سعدی افشار را در پرونده کاری خود دارد به مناسبت سالگرد درگذشت این هنرمند سیاه باز کشورمان نمایشنامه ای کوتاه نوشت تا یاد و خاطره او را در اجرای تئاتر تجسم ببخشد.

متن این نمایشنامه کوتاه با عنوان «و خدایی که در این نزدیکی است» به شرح زیر آمده است:

 

[ صحنه تماشاخانه سنگلج است . روزبان و سی ام فروردین وارد می شودند و اطراف را نگاه می کنند ]

روزبان : نیست بریم

سی ام فروردین : صبر کنیم میاد البته من مطمئنم اومده ...

روزبان : نمیاد بیا بریم من کار دارم ، سه ساله...

سی ام فروردین : قول دادی بهونه نمی گیری .. صبر کن دیگه

روزبان : آخه اون روز ظهر بود الانم ....

سی ام فروردین : سه دقیقه ی بامداد .....

روزبان : خب پس زود اومدیم ....

سی ام فروردین :من حتم دارم میاد، یعنی تا حالا اومده ...

روزبان : نمی شه ... البته شاید شد ...

سی ام فروردین : آفرین ... من همیشه گفتم تو ..

آقا سعدی : [ تا حالا گوشه ی صحنه در تاریکی بوده است و الان هم همن جا نشسته و تکان نمی خورد ] قدرت..

روزبان : دارم

سی ام فروردین : مهربونی ...

روزبان : دارم ...

آقا سعدی: ثروت..

روزبان : دارم

سی ام فروردین : داری اما مادی نیست ، درسته

روزبان : تو هم دم دمی مزاجی ها

آقا سعدی : بله ایشنون قدرت ، ثروت ، مکنت ، نکبت ، صحت ...

روزبان : آهای صداشو در نیار با منم تکه کاری هم نکن

سی ام فروردین :من نیستم ... دلت خوشه ها ...

آقا سعدی : نخیر شما دوتا کار و بار ندارید مگه من نگفتم دیگه نمی یام اینجا ، یه روز تو سال می تونم بیام دنبال عشق و حال اونم شما دوتا برین....

روزبان : آهای..

آقا سعدی : برین کنار ...

سی ام فروردین : سلام آقا سعدی ، ابراب خودم سام بلی بلیکم ..

آقا سعدی : مزه نریز بهت نمی اد

روزبان : آقا سعدی مگه قرار نبود ...

آقاسعدی : بود قرار بود اینجا نیام ، منم نیومدم

روزبان : الان کجایی ؟

آقاسعدی : سنگلج ...

سی ام فروردین : ای جانم ... درسته ما نه تو روزبان عزیز و گرامی گفتی اینجا ،آقا سعدی هم نیومده اینجا بلکه اومده سنگلج...

آقاسعدی : جوان گوش و ابرابم نمیشی

روزبان : هرچی یالا زود تند سریع بگو اینجا نه تالار سنگلج چی کار می کنی ؟

سی ام فروردین : تالار نه تماشاخانه

آقاسعدی : یه کلمه ام از مادر عروس

روزبان : تو ساکت باش

آقاسعدی : چسم

روزبان : چسم نه چشم بعدشم با تو نبودم با این سی ام فروردین بودم ،گفتم زود تند و سریع بگو

آقاسعدی:....

روزبان : نشنیدم

آقاسعدی: سرعت کور بود تو نشنفتی

سی ام فروردین: سرعت نور ...

روزبان : نه خیر ...

آقاسعدی : جوش نخور ... لباس هامو گذاشتن تو آکواریوم ، شنیده بودم اومدم سر بزنم ..

روزبان : دیدی حالا...

آقاسعدی : نه نیست نمی بینی...

سی ام فروردین: آقاسعدی طبقه ی بالاست کنار واحد اداری...

آقاسعدی: مگه می خاد اجرا بگیره نمی دونه به سیا بازی دیگه تو سنگلج اجرا نمی دن باید بره محراب

اونجا به سیاه بازی اجرا می دن

روزبان : چی داری می گی ؟

آقاسعدی : نمی دونم این حرف ها این روزا زیاده ، من دیگه اینجا نیستم و مدیر سنگلج هم حتمن یه چیزی می دونه ولی جای سیاه بازی همیشه تو سنگلج خالیه

سی ام فروردین: ولی آقا سعدی قراره ...

آقاسعدی : حاجی و گروهش اینجا اجرا برن می دونم اما با یه گل بهار نمی شه ...

روزبان : ولی آقاسعدی کارهای خوبی هم شده چنتا پایان نامه با موضوع تقلید و تخت حوضی نوشته شده

آقاسعدی: کتابم نوشته شده ،عالیجناب سیاه عسک منم روش هست ،می دونم

سی ام فروردین: خاطرات شماست و آقارضا رضا مندی

آقاسعدی : یه چیزی هم روش نوشتن منکه نخوندم ، شنیدم ..ولی این سَبُک زندگی خیلی بهتره

سی ام فروردین:  سَبُک نه سَبک یعنی روش ..

آقاسعدی : پس  سَبُک درست تره اینجا ، نمی دونی چه خبره

روزبان : آقا سعدی ...

آقاسعدی : می دونم حواسم هست ، چیزی نمی گم ولی خبرهای بد زود میاد ،

سی ام فروردین : چی شنیدی آقاسعدی

آقاسعدی : هیچی نپرس که نمیگم این پسره مترجمه خست که با دوستش مطلب برای آقامعلمه نوشتن

روزبان : آقا سعدی..

آقاسعدی : غیبت نمی کنم چاپ شده ولب پریشب دعایی خیلی بدی برای یکی از زحمتکش های پیر نمایش ایرانی کرد  

سی ام فروردین: بیخیال آقاسعدی جشنواره سیاه بازی ساری رو شنیدی

آقاسعدی: تنلیسشمونم منم

سی ام فروردین:تندیس.. جایزه

آقاسعدی: ما سیاه ها نمی تونیم بگیم تندیس می گیم تنلیس حرفیه؟

سی ام فروردین: نه ..

آقاسعدی : تازه می دونم تو تماشاخانه بازیگاه یه اتاق تمرینش به اسم منه

سی ام فروردین : خیلی خوبه ...

آقاسعدی : آره خوبه ولی کرایه اش به حساب من نمی ریزن

روزبان : آقاسعدی مگه اینجا پول به کارتون میاد

آقاسعدی : نه ... ولی اتاقه دیگه.. خوبه ، تو حرفی نداری ؟

سی ام فروردین : هرچی شما بگی درسته

آقاسعدی : من دیگه حرفی ندارم بگید ذلیلم بیاد

روزبان : وکیل برای چی می خای آخه

آقاسعدی : شکایت دارم از دست شما دوتا اینجام راحتم نمی ذارید

روزبان : من چرا ؟

آقاسعدی : اونروز که من رفتم ظهر جمعه بود الان سه ساله دیگه جمعه نیست همش روزا را راه می بری

روزبان : این کار تقویم خان السطنه است نه من روزبان ، کارمند ساده

آقاسعدی : مضنون نما

سی ام فروردین: مظلوم نما

روزبان : خودم می فهمم ، تو ساکت

آقاسعدی : اگه با منی اشکال نداره اگه با این سی ام فروردین هستی کمشه باید بگی خَ..

سی ام فروردین:آقا سعدی ...

آقاسعدی : خسته نیستی بری دنبال کار و زندگیت

سی ام فروردین: یه چیزی بپرسم می رم

آقاسعدی : بپرس ولی سوالات مثل این مهدی سیاه کاشی نباشه

روزبان : اون دیگه کیه و چی پرسیده؟

آقا سعدی : دستیار حاجیه ... فیلم و عکس های منو. جمع کرده و هرکی بهش بگه می ده و می برن خونه می بینن

سی ام فروردین: این خوبه

روزبان : بچه تو حرف بزرگترا نپر

آقاسعدی : راست می گه فکر کرده من می گم روز قبل دفاع پایان نامه اش اومده در خونه ام تو اون سرمای زمستونی می گفت عموسعدی فردا دفاع پایان نامه دارم و خیلی از شما و کارهاتون در اون آوردم و تنور دلتون گرمه  خاستم بگم دلم تنور نداره

روزبان : دیدی گفتم کارایی داره می شه

آقاسعدی : بذار حرفمو بزنم ، دلخوش گفت عمو سعدی الان دارید چی تمرین می کنید با عمو مجید و عمو رضا

روزبان واقعن دارید تمرین می کنید ؟

آقاسعدی : آره دیگه محمودخان استاد محمد  و اکبرخان رادی می نویسند ، من و مجید فروغی و رضا رضامندی و احمد علامه دهر هم بازی می کنیم آقا حمید سنمدریان کارگردانی می کنند و خانم هما روستا و مصطفی عبدالهی هم حواسشون به بازی ماست

سی ام فروردین: عجب بزمی دارند کائنات

آقاسعدی : بچه جمله ی مردم کش نرو، جمله ی حاجی مال خود حاجیه

روزبان : یه چیزی بگم آقا سعدی

آقا سعدی : نه نمی خاد می خای بگی باید برم ، خب برو منم بر می گردم پیش بقییه ، تماشاگران منتظرن مرشد ترابی و هاشم فیاض هم هستند

سی ام فروردین: زود نیست

آقاسعدی : نه راه رفته رو باید رفت ...

سی ام فروردین: درسته....

آقاسعدی : درشتِ و کوچیکشو نمی دونم ...

روزبان : من می خاستم بگم

آفاسعدی : فکر کردم آقا بیضایی میان اینجا اجرا اومدم ببینم سیاه بازیش چه جوری هاست

سی ام فروردین: استاد بیضایی ایران اجرا ندارند

آقاسعدی : خودم می دونم استسناییِ ، سر نوشتن پیسِ سه سیاهش حرف زدیم

سی ام فروردین : جنگنامه غلامان

روزبان : واقعن سه تا سیاه داره؟

آقاسعدی : آره دیگه من می گفتم نمی شه، ولی شد کارشو بلده

روزبان : بریم آقاسعدی

آقاسعدی : مزاحمت نمی شم میرم بالا سری به لباسام بزنم ، می دونم جوون تر ها نمی ذارن سیاه بازی فراموش بشه ، تازه شندم جواد انصافی هم مردک درجه ی یک هنری تخت حوضی گرفته مبارکش باشه

سی ام فروردین: آقاسعدی خداحافظی نمی کنی

آقاسعدی : من هستم ....

[روزبان و سی ام فروردین بیرون می روند]

آقاسعدی : هی مجید افشار گل گفتی مطربی زحمت بسیار کشید، از تن خسته ی خود کار کشید ، بهر خندوندن و شادی شما ، روسیه کرد به آن دوده کشید... بقیشه ام یاد م نمیاد ....

[نور کم کم قطع می شود]

پایان

مهدی صفاری نژاد

سی ام فروردیم 1393