زندگی خصوصی آقا و خانم میم [روح الله حجازی-1391] ***

تازه ها

زندگی خصوصی آقا و خانم میم [روح الله حجازی-1391] ***

نظرات ()

زندگی خصوصی آقا و خانم میم-روح الله حجازی 

مَکث!

   «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» درباره یک مکث است. مکثی به معنای تامل، تردید و حتی احتیاط و چه بسا هراس بر سر انتخاب شیوه تازه ای از زندگی آنگاه که به نظر می رسد وقت آن باشد که تغییر رویه ای داد و سرفصل تازه ای را آغاز کرد. مکثی بر اینکه آیا بهتر است برای رسیدن به تمناهای مادی و فرصت های معتبر حرفه ای از معبر چشم بستن بر بندهایی از مانیفست اخلاقی و اجتماعی (و در بعدی شخصی تر، زناشویی) سنت گذشت و یا اینکه آسودگی خیال استوار بر اصول و فروع سنتی بیشتر می ارزد؟ و یا چه بسا راه سومی هم هست، که به قول محسن (با بازی حمید فرخ نژاد) تعریف استانداردهای تازه ای برای زندگی است. استانداردهایی که اصطلاحاً نه سیخ را می سوزاند و نه کباب را و با اندکی مماشات می شود هم فرصت های مترقی غالباً وابسته به مظاهر کاذب مدرنیسم فکری و ذهنی را غنیمت شمرد و هم از دلخوشی های وابسته به چارچوب های تحمیلی فرهنگ و سنت غافل نماند و سوپاپ اطمینان را برای خاطر جمعی هم که شده همچنان بالا نگاه داشت.

دگردیسی فکری یا رفرماسیون فرهنگی

   از این دیدگاه، «زندگی خصوصی میم ها» بیشتر شبیه یک تعقیب لحظه به لحظه شخصیت های اصلی آن است تا یک روایت مبتنی بر مولفه های داستان گویی کلاسیک و یا مدرن و حتی پست مدرن. به این جهت فیلم حجازی واجد اهمیت و بها است چراکه لااقل از حیث فرم تجربه تازه ای را ارائه می دهد. اما باز گردیم به تعقیب و گریز دوربین و کاراکترها یا به بیان بهتر جستجو و واکاوی آنچه در ذهن ایشان می گذرد وقتی در فکر آنند که در فکر طرف مقابل چه می گذرد. این بازی به نوعی برای القای این مضمون به مخاطب و آگه کردن او از احوال حاکم بر شخصیت های مرد و زن قصه که هر یک در گیر و دار این دگردیسی خود را ملزم به تغییر دیده اند. تغییری ظاهراً خوشایند که در گذر از هزارتوی ذهن تعلیم دیده سنت رفته رفته جلوه های ناخوشایندش رخ می نمایانند، بگذریم از آنکه این جلوه های نامطلوب چقدر معتبرند و سزاوار اعتنا. مهم این است که برای کسب این ایدئولوژی مترقی! (اینکه آیا مترقی در اینجا واژه درستی است یا خیر، جای بحث دارد) توان این را داریم که وجوه نامطلوب آنرا نیز پذیرا شویم. یا به بیان بهتر ایمان و اعتمادمان آنقدر هست که در برابر هجوم کژتابی های این فرآیند پوست اندازی، ابرویمان دچار خمیدگی نگردد؟

 در پاسخ به این سوال یک مشکل اساسی وجود دارد که چه بسا به جرأت بتوان گفت که آری گفتن به آنرا هم اندکی متزلزل می سازد. این مشکل نه صرفا یک مشکل فرهنگی، قومی و قبیله ای بلکه تقریباً می توان گفت که یک اپیدمی جهانی است اما در شکل های مختلف و با تفسیرهای متفاوت در هر منطقه. این مشکل همان است که دکتر ویلیام هارفورد و همسرش آلیس در «چشمان کاملا بسته» را هم به نوع دیگری اسیر خود کرده بود. حسی مبهم و گنگ که تردید بر صحتش انسان را به مرز در خود ویرانی و تباهی نفس وخشکیدگی فکر سوق می دهد. اینک حال روز آقای میم هم دور از آنچه گفتیم نیست. او به دنبال بهره وری از فرصتی مغتنم عزم تغییر دارد اما نه به قیمت از دست رفتن خاطر جمعی های گذشته اش. در این میان سوال اساسی که مطرح می شود این است که چرا باید بهای پیشرفت در چنین موقعیت هایی از دست رفتن آرامش خاطر باشد؟

آیا این مکث و تامل به پریشانی متعاقبش می ارزد؟

آرش سیاوش

یک یادداشت جا مانده

فیلمولوژی-آذر 94