رخشــــان بنی اعــتماد [زندگی نــامه و آثـــار]

تازه ها

رخشــــان بنی اعــتماد [زندگی نــامه و آثـــار]

نظرات ()

رخشان بنی اعتماد 

رخشان و خروشان  

فیلمسازی با دغدغه ­های جدی اجتماعی. این شاید موجزترین تعریف باشد در خصوص کاراکتر هنری رخشان بنی اعتماد. فیلم­های او، اعم از مستند و داستانی، مخاطب را با هنرمندی آشنا می­کند که با جدیت فراوان و نیز دلسوزی و دلشوره­ای مثال­زدنی به مصائب اجتماعی و مشکلات و ناهنجاری­های عمومی توجه می­کند و می­کوشد تا با ارائه تصویری در حد امکان عریان، از آنچه بدان نگران است، دست کم رسالت هنرمند را به عنوان چشم بیدار جامعه بجا آورد. بنی اعتماد پیش از اقدام به ساختن فیلم­هایش مدت زیادی را صرف تحقیق در خصوص موضوع­ها و مایه­های مورد نظرش می­کند و این مسئله، اشراف و تسلطی را در پی دارد که برای مخاطبین جدی­تر سینمای او کاملاً محسوس است. رخشان بنی اعتماد متولد فروردین 1333 در تهران و فارغ التحصیل رشته کارگردانی در دانشکده هنرهای دراماتیک تهران است. در ابتدای فعالیت سینمایی­اش، منشی صحنه بود و سپس به ساختن فیلم­های مستند کوتاه با محور معضلات اجتماعی روی آورد. «فرهنگ مصرفی»، «تدابیر اقتصادی و جنگ»، «اشتغال مهاجرین روستایی در شهر» و «تمرکز» از جمله مستندهایی است که بنی اعتماد در سال­های میانی دهه شصت، با هدف قرار دادن مشکلات و نابسامانی­های وقت جامعه ساخت.

اما «خارج از محدوده» نخستین فیلم بلند سینمایی او بود که با زبانی جسورانه (برای یک فیلمساز زن)، به صلاحیت قانونمندی جامعه، از طریق تاختن به سیستم بوروکراتیک اداری ایران، طعنه زد. «زرد قناری» در امتداد «خارج از محدوده» از نگاهی نزدیک­تر پدیده بوروکراسی را به هجو کشید و قانونمندی مکر و دغَل را در هیاهوی شهرهای شلوغ مورد عتاب و سرزنش قرار داد. در «پول خارجی» بنی اعتماد با نقب زدن به زندگی درونی کارمندهای پشت میز نشین همان نظام بوروکراتیک، رویاهای سرکوب شده آنان را اسبابی برای تاکید بر جنبه تراژیک زندگی این قشر از جامعه قرار داد. بنی اعتماد در چهارمین فیلمش، «نرگس»، از هجو و طنز و کنایه فاصله گرفت و در درامی تلخ، نگاه خود را متوجه اقشار مطرود و حاشیه نشین شهر نمود. شوربختانی که قربانی شرایط بد اقتصادی و محیط نامساعد خانوادگی­شان شده­اند و حتی به اندازه آدم­های وارفته سه فیلم قبلی، در متن تلخ و گزنده جامعه­ای ناهنجار و مادی­زده صاحب اندک هویت و اعتباری نیستند. «روسری آبی»، محصول 1373، با روایت محوری عشقی پیرسرانه­ که در پس آن انبوهی از تمایزات اجتماعی، فرهنگی و مادی قرار گرفته، به نقطه عطفی در کارنامه بنی اعتماد تبدیل شد که در آن نزدیکی و همدلی بیشتری میان شخصیت زن قصه و فیلمساز به چشم می­خورد. و این همگرایی در «بانوی اردیبهشت» با انتخاب فرمی مستندوار که از روایت داستانگوی فیلم­های قبلی او فاصله گرفته، به نمایش بی واسطه­تری از حقایق اجتماعی با محوریت زنی در آستانه ازدواج مجدد، تبدیل شد با این تفاوت که این­بار هویت­مندی و اعتبار اجتماعی آدم­های درگیر رابطه پاشنه آشیل آنها در افشای خواسته قلبی­شان شده است.

«زیر پوست شهر» شاید درخشان­ترین اثر بنی اعتماد باشد که در آن از دریچه نگاه یک زن دردمند و نیز اهالی یک خانه فکَسنی، هم ماهیت خائن، درنده و دغل­باز شهری بی ترحم عریان است و هم انبوهی از دردها، ناکامی­ها و عقده­های فروخفته طبقه پایین دستی به رخ کشیده می­شود. «گیلانه» تجلیل و ستایش بنی اعتماد است از آستانه بالای تحمل زنان در سال­های جنگ که آنرا پس از مستند سیاسی-اجتماعی «روزگار ما»، با محوریت هشتمین انتخابات ریاست جمهوری، در قالب یک فیلم سه اپیزودی ارائه نمود. «خون بازی» محصول 1385، آخرین فیلم به نمایش درآمده بنی اعتماد است که در آن این­بار معضل «اعتیاد» به چالش جدی یک زن در برابر جامعه تبدیل شده است. تصویری مات و تک­رنگ از جامعه­ای رنگ پریده و غیرقابل اعتماد و نیز آغوش سرد خانواده­ای فروپاشیده که چوب­خط اعتبارش برای فرزند مبتلا به افیون دود و بنگ، هر کوششی برای جبران را، به تلاش و ترحمی مذبوحانه­ بدل می­کند. «قصه ها» شرح مجدد فلاکت هایی است که رخشان بنی اعتماد سالیانی است آنها را از دور (و نه لزوما نزدیک) دید زده، شناخته و در ساحت هنرمندی که خود را در برابر جامعه اش مسئول می داند، به فریاد نشسته. فیلم قصه درستی دارد همانگونه که قصه های گذشته ای که اینک به حال رسیده اند و آدم های دردمندی که هنوز زخمی دشنه بی رحم روزگارند، راستند. برای مخاطبی که با کارنامه بنی اعتماد آشناست، قصه ها به نقطه ای می ماند که او در پس این همه سال تلاش و وسواس در پیگیری زندگی حاشیه نشینان اجتماع (نه لزوما شهر) به آن رسیده. انتهایی که هر چند به نظر می رسد خود فیلمساز به سیاهی و تلخی آن آگاه است اما هنوز بارقه ای از امید را در دل تک تک شخصیت هایش پیش روی بیننده شاید همدرد و هم زخم روشن نگه می دارد. چرا که شاید سرابی دورتر و تیره تر از نومیدی نیست.

 

آرش سیاوش

مجله سینماتئاتر-بهمن 93

پابلیش-آذر 94