مــریــخی [ریـدلی اسـکات-2016] ****

تازه ها

مــریــخی [ریـدلی اسـکات-2016] ****

نظرات ()

مریخی ریدلی اسکات  

سرخوش از امید

آنچه از «مریخی» یک فیلم خواستنی می سازد، نمایش سرخوشانه ای است که از یک موقعیت بحرانی ارائه می دهد. بحران، پدید آورنده تعلیق است و تعلیق دلهره می سازد اما سرخوشی مثل یک چاشنی موثر می تواند از سنگینی بار درام بکاهد و فضا را بشکند. حال دوز بحران چقدر باشد و نیز درصد سرخوشی چه میزان، نکته تعیین کننده در موفقیت فیلمی از نوع «مریخی» است و اسکات (درست مثل یک آشپز خبره) خوب دانسته تا کجا به فاجعه عمق دهد و از آن سو چقدر آنرا با سرخوشی (نه به معنی به سخره گرفتن و یا هجو موقعیت، بلکه به مثابه نگاهی امیدوارانه به فرجام بحران) التیام دهد تا حاصل کارش یک فیلم تقریبا 150 دقیقه ای دلچسب و گوارا شود. فیلمی به نام «مریخی».

مضمون فیلم البته همان میل بقا و مقاومت در هنگام مواجهه با یک وضعیت پیچیده و بغرنج است. و قهرمان (تنها و دیرآشنای) فیلم با فرمول نجات در چنین تنگناهایی خوب آشناست. هرچه باشد او فرزند هزاره سوم است و لابد در کودکی سرگذشت رابینسون کروزوئه را خوانده یا شنیده. از این گذشته احتمال اینکه فیلم «دور افتاده» رابرت زمه کیس و یا «127 ساعت» دنی بویل را دیده باشد بسیار است. و یا اینکه یکی از طرفداران پرشمار سریال LOST بوده. چه بسا همین یکی دو سال پیش از تلاش یک تنه رابرت ردفورد پیر بر پهنه اقیانوس درس هایی گرفته باشد و یا اراده همکار فضانوردش، سروان رایان استون (ساندرا بولاک)، در «جاذبه» را ستوده باشد.  اما اگر مارک واتنی (با بازی درخشان مت دیمون) از سینما بیزار هم بوده و با هیچ یک از نمونه های فوق آشنا نباشد، باز هم خوب می داند برای نجات باید ابتدا خود را نباخت، عمق بحران را واقع بینانه پذیرفت و با توجه به امکانات موجود بهترین برنامه ریزی را برای  گریز از آن انجام داد. آگاهی و رعایت این کهن الگو نه فقط در مردی مثل رابینسون کروزوئه و یا مارک واتنی و یا قهرمانان همه قصه هایی که نامشان آمد، بلکه شاید در تمامی انسان هاست. شاید این درک، یکی از غرایز نهفته بشر باشد که سبب شده در طول تاریخ حضورش در کره خاکی، خود را حفظ و از سطحی به سطح بالاتر ارتقا دهد. از این روی «مریخی» حتما بازگویی و تکرار یک مفهوم کلیشه ای و به زعم من بنیادین است (با این فرق که چالش قهرمانش این بار با محیطی غریب و ناشناخته و زمانی است که یک روز در آن مثل day زمین 24 ساعت نیست و SOL نام دارد.... درست مثل انسان اولیه....) و ریدلی اسکات در بیان آن همان قواعدی را به کار می بندد که می داند یقیناً کارساز است و چه باک اگر اینگونه باشد و اسکات پیر به تقلید از یک الگوی جواب پس داده قدیمی چنگ زده و البته با مهارت آنرا به مقصود رسانده است (اصلا چه لزومی هست به ژانگولر بازی هایی از نوع نولانِ «میان ستاره ای»). چه باک که بیان مکرر این قصه، همچنان کار می کند و ارزشمند است و اگر بارها و بارها هم گفته شود باز کم است. زیرا امید بخش است و حال خوب کن. و چه غنیمتی بهتر از تجربه ساعاتی سرخوش و امیدوار در این وانفسای روزگار ....

آرش سیاوش

فیلمولوژی-فروردین 95