سـیکاریــو [دنـیس ویــله نو-2016]****

تازه ها

سـیکاریــو [دنـیس ویــله نو-2016]****

نظرات ()

سیکاریو-دنیس ویله نو 

رنج دانستن

تماشای «سیکاریو» درست مثل حس عبث تحمل انتظاری است که هرگز برآورده نمی شود. از این رو شاید بشود گفت «سیکاریو» کش دار است و حوصله سربر. و چه بسا اگر خیلی عصبانی شوید از اصطلاحاتی مثل مفت گران و یا سرکاری هم استفاده کنید. اما عجله نکنید. این انتظار آنقدر هم بیهوده نبوده. بیهوده که چه عرض کنم، ثمره اش تجربه چیزی بسیار ارزشمندتر از خواسته قبلی است. تجربه رسیدن به نوعی درک و بلوغ از پذیرش ولو دردآور واقعیت  که آنگونه نیست که از آن انتظار می رود. این واقعیت، پذیرش ناکارآمدی و الکن بودن قانون در مواجهه با ضدهنجارهایی است که قانون را هم در خود بلعیده اند.

شروع فیلم، همچون «سکوت بره ها» با گره ای پیچیده و هولناک همراه است که شوک آن بقدری هست که مثل خیلی الگوهای مشابه، انتظار هیجان از گشوده شدن این گره که یقیناً با پیچ و تاب و اکشن فراوانی هم روبرو خواهد بود، ما را مشتاق پیگیری ماجرا می کند. اما فیلم می گذرد و نه تنها خبری از سرنوشت این گره کور نیست، بلکه سنگینی و بهت و ابهام فضا چنان سایه سنگینی می اندازد که نمی فهمیم واقعاً در حال تماشای چه هستیم و اصلا اینجا چه کار می کنیم؟ (شاید فیلم را قطع و قید تماشای ادامه اش را بزنیم و غُر و لند کنیم: که این دیگه چه مزخرفی بود). اما اگر اندکی دیگر صبور باشید می فهمید که این گنگی و سرگشتگی نه تنها نامعقول نبوده بلکه اتفاقاً همان جایی است که دنیس ویله نو (فیلمساز حالا دیگر متبحر کانادایی) می خواسته به آن برسیم. اینکه بیننده را درست مثل قهرمان خوش خیال داستانش، مامور کیت میسر (با بازی مسحورکننده امیلی بلانت)، هاج و واج و از همه جا بی خبر کند. ناآگاه از ساز و کار و زد و بندهای پیچیده پشت پرده کارتل های مواد مخدر (که در اینجا مرز مکزیک به عنوان یکی از نقاط سرآمد آن مطرح است، اما در جغرافیای دیگر هم اوضاع فرق چندانی ندارد).

و این ناآگاهی ما (به تعبیری توی باغ نبودن از ماجرا)همان قدر است که یک مامور بقاعده، مقید و قانون بلد FBI را کلافه کرده. اینکه نمی داند حجم عفونت مزمن بازی هولناکی که با امید (بخوانید خوش خیالی) به یافتن سرکرده های آن درگیرش شده، به قدری است که قانون از دفع آن نه تنها عاجز بلکه خود به آن مبتلاست. و او به عنوان مجری و متعهد به قانون تنها می تواند نظاره گر این ناکارآمدی باشد.

رنج این ندانستن و از آن بدتر آگاهی از درک این ناآگاهی، در کنار اجبار (بخوانید: التزام برای بقا) به تسلیم و پذیرفتن قواعد بی قانون این کلونی درنده خو و گرگ مزاج، برای مامور کیت میسر، درست مثل نوعی بلوغ و پوست اندازی است از دوره ایده آل نگری (با این تلقی که اساس نامه قانون می تواند از پس مهار چنین وضعیت ناهنجاری بر آید) به دوره واقع بینی مدرن (که می گوید: حفره های همین قانون بقدری است (بخوانید باید باشد) که آسیبی به بقای این هرج و مرج نرسد و اینکه شاید تنها راه مقابله با این وضعیت متعفن، دور زدن و نادیده گرفتن همان اساس نامه مکتوب و اجرای قانون شخصی است).

و میسر خوش شانس است که در طی این بلوغ دردناک ناگزیر به پرداخت تاوان سنگینی نمی شود حال آنکه مامور سابقا ایده آل گرایی مثل الخاندرو، چرا.....

آرش سیاوش

فیلمولوژی-فروردین 95