آنفولازای 30مرغی

تازه ها

آنفولازای 30مرغی

نظرات ()

یادداشت زیر را به صورت داستانی هجو برای بولتن روزانه جوان جشنواره 32 با عجله نوشتم، که بنظرم یادداشت ایده خوبی داشت ولی با عجله و کم حوصله گی که معمولا دارم پرداخت خیلی خوبی پیدا نکرد ولی شاید خواندید و نظر دادید:

آنفولازای 30مرغی

از آنجا که جشنواره فیلم فجر یا همان جشنواری ویترینی بیشتر یک جشن دور همی عده­ای خاص در کاخ جشنواره یا همان برج میلاد می­باشد، تصمیم گرفته شد تا برای اینکه بیشتر خوش بگذرد، جشنواره ویترینی 32شبانه روزی برگزار بشود، تا بلکه همه اصحاب رسانه بتوانند با اضافه شدن سانس­های نیمه شب، تمامی فیلم­های سال سینمای ایران را ده روزه ببینند و در طول سال به کارهای دیگرشان برسند و سینما نروند و فیلم نبینند که سینمای ایران بیش از ده روز ارزش وقت گذاشتن ندارد.

اصحاب فرهیخته برج میلاد نشین با ساک و حوله و روشور آمده­اند و صف­های بسیار طولانی منتج به سالن میلاد تشکیل شده. از این همه معطلی و صف طولانی کلافه شده بودم ولی دیگه نزدیک ورودی سالن میلاد شده بودم،که ورودی را بستند و گفتند ظرفیت تکمیل شده و دیگه نمی تونن کسی رو پذیرش کنن. قبل از اینکه بخواهم، داد و بیدادی بکنم، صدای جمعیت چندصدنفری که پشت سر من ایستاده بودن بلند شد که بی خود کردید میگید جا نیست. پس این همه ثبت نام اینترنتی، تایید صلاحیت، گزینش و هزار کوفت و زهرمار دیگه برا چی بود. جیغ­های بنفش و زردی بود که از این ور و آن ور شنیده میشد و فشارهایی که دائما زیاد میشد و بوی سیگار و فضای مه آلود بیرون از برج هم فضا متشنج تر کرده بود. درست مثل فشارهایی که در زمان شلوغی مترو برای ورود به قطار وجود دارد.با فشار جمعیت جزو نفرات اولی بودم که وارد سالن شدم.

خیلی­ها هنوز بیرون بودند که داروغه جشنواره عروده ای کشید و گارد مخصوص جلوی درب ورودی ایستاد تا دیگر کسی وارد نشود. داروغه داشت هنجر پاره می کرد که جشنواره ای در شان منتقدین ، سنیما گران و اصحاب رسانه می خواهیم برگزار کنیم و با هر گونه بی نظمی شدیدا برخورد می کنیم.

سریع وارد سالن پخش فیلم شدیم که دیدم همه صندلی ها رو برداشتن و جایش تخت خواب گذاشته بودند. فرهیختگان عزیز ملافه و پتو پهن کرده و هرکسی ساکهای خودش را بالاسر آن گذاشته است. جز تخت های گوشه سالن که خالی بود، بقیه سالن مملو از تخت خواب های پر شده بود.

طبقه دوم هم لژ خانوادگی بود و گویا تخت دو نفره داشت.به ما عزب ها گفته بودند ممنوع است حتی سرتون رو بالا بگیرید، چه برسد به اینکه بخواهید بالا بروید. حتی اگر فکر بالا رفتن به سرتان زده بشود، در سالن دستگاه شنود فکر گذاشته اند و دستگیر خواهید شد.

 وسط سالن میلاد رو هم با برزنت از همه جدا کرده بودند که یک طرف آقایان باشند و یک طرف خانم ها. اما کاغذ مچاله شده بود که از این ور چادر به آن ور چادر پرتاب می شد. یک سری­های دیگه هم موبایلها دستشون داشتن بلوتوث بازی می کردند وای فای رایگان حامی جشنواره هم که بعضی دوستان را به سقف چسبانده بود. بچه های بالا که پارسال با تیزر چراغ قرمز 113 حضور داشتند، جایشان خالی بود.

عمو آتیلا هم که دوره قبل فقط بهمون میگفت تلفن ها تون رو در حالت سکوت قرار بدهید، امسال کارش زیاد شده بود و دائما پیام­های مختلف اجتماعی، اخلاقی و بهداشتی می داد ولی خیلی اصرار روی پیام های اخلاقی داشت که لباس در شان جشنواره بپوشید ولی اکثر خلق الله زیر شلواریها و عرق گیرها رو تن کرده بودند.

تهیه کننده و کارگردان ها برای اینکه توجه اصحاب رسانه را هنگام پخش فیلم داشته باشند و سر فیلمشان خوابشان نبرد. کارهای تبلیغی فراوانی می کردند. از پخش کردن تخمه، چیپس و پفک شروع شد تا وعده یک دست ملافه و پتوی تمیز کشیده شد. غذا که هیچ حتی چایی هم بوی کافور با طعم گل یاس داشت اما با اینحال تمامی جدول­های کنار برج میلاد درب و داغان شده بود.

روز و شبهای اول هر طور بود گذشت ولی خیلی ها دیگر از وسط جشنواره به غلط کردن افتاده بودند و می خواستند از جشنواره خارج بشوند، اما اینکار خلاف قانون بود. حتی چند نفری هم اقدام به فرار کردند که با برخورد سخت نیروهای امنیتی داروغه مواجه شدند و از برج میلاد آویزان شده­اند تا عبرتی برای دیگران باشند.

بیشتر دستشویی و حمام ها از سرویس خارج شده بودند. کلی مرغ آورده بودند، سی­تا، سی­تا جدا کرده بودند و قلاده طلا زده بودند تا به برگزیدگان جشنواره بدهند.البته سی­مرغ­ها خیلی بیشتر شده بود. رئیس تاکید داشت که اون دورانی که کسی نتونه فیلم بسازه و نتونه سی­مرغ بگیره رو لولو برد. ما به همه سی­مرغ می­دیم تا کسی ناامید و ناراحت نشود.

خلاصه مرغ بود که از در و دیوار سالن جشنواره بالا می­رفت،وارد آسانسورها هم که میشدی مرغ ها در حال پایین و بالا رفتن بودند. خیلی ها هم میگشتن و تخ­مرغ ها را از گوشه و کنار پیدا می کردند، آب پز می کردند و می خوردند. دیگر تصور کنید فضای سالن چه بوی مطبوعی باید داشته باشد. دیگر عمو آتیلا اشک آلود از سالن خارج شد و از هرگونه پیام دادنی ناامید شده بود.

 اما یک جایزه ویژه هم این دوره به ویترین سینما ایران اضافه کرده بودن. جایزه خر طلایی. خری را آورده بودند و با اسپری رنگ طلایی به آن می­زدند. قرار شد جایزه خر طلایی را به منتقدی بدهند که رفتار تدبیر و توام با امید سرتاسر وجودش را گرفته و مهم تر تمامی فیلم­ها را دیده  باشد. واقعا خود من هم مشتاق دیدن چنین عجوبه ای بودم .

بیماری­ها زیاد شده بود. چندتا گروه ویژه آمدند برای درمان مریضی­ها. آنفولازی 30مرغی یکی دیگر از دستاوردهای جشنواره بود.گویا این بیماری بسیار خطرناک و سرایت پذیر است. تمامی افراد داخل سالن باید قرنطینه بشوند واگر این افراد وارد جامعه بشوند باعث گسترش آلودگی آنفولازی 30مرغی خواهند شد.

عده ای میگفتند مگر میشود این همه سینماگر و اهالی سینما را قرنطینه کنیم. فرهنگ و هنر مملکت چه می شود. اما عده ای هم موافق بودند که اتفاقا فرهنگ و هنر کشور نیاز به یک شوک و تغییر بنیادین دارد، مردم هم از این مسئله بویی نخواهند برد، چون این گروه سرخوشی که هرسال در برج میلاد جمع میشوند یک دایره محدود به خودشان هستند. حالا اگر هم نبودند اتفاق ویژه‌ای در جامعه رخ نخواهد داد.

برخی دیگر معتقد بودند این جشن دور همی و جایزه‌های 30­مرغی باید بین مردم رسوخ و نفوذ پیدا کنند، درگیری بین مسئولین بالا، بالا گرفت و در مشاجره بودند که ما کاخ مردمی را در غرنتینه نگه دارند یا خارج کنند، که آخر اقبال یار ما بود و پزشکان زبر دستی پیدا شدند که گفتند آنفولازای 30مرغی برای اهالی کاخ نشین باقی خواهد ماند و برای اینکه سال دیگر مشکل آنفولازای 30مرغی نداشته باشیم، به فکر کوخ نشینان باشید و آدم‌های جدید و با دغدغه‌های جدید وارد سینما کنید.