بهاری در زمستان / برای کسی که سینما را به من آموخت

تازه ها

بهاری در زمستان / برای کسی که سینما را به من آموخت

نظرات ()

::  به مناسبت هفته معلم  ::

بيست سال پيش در مسابقه نقدنويسي ماهنامه گزارش فيلم از بين حدود هفت هزار نفر، جزو ده برگزيده اول شدم. ده جوان عشق سينما و عشق قلم قرار شد زير نظر مسعود بهاري دبير بخش نقد ماهنامه و در کارگاه نقد کارشان را شروع کنند. برخي از اين جوانان امروزه يکي از نويسندگان و صاحب نظرات درجه يک سينما هستند و هر کدام براي خودشان جايگاه تثبيت شده اي دارند. سعيد قطبي زاده، رامتين شهبازي، علی اصغر کشانی، ايرج افشار، امين فرج پور و ديگر دوستان، از همان کارگاه نقد «گزارش فيلم» نويسندگي سينمايي را استارت زدند.

مسعود بهاري با عينکي بر چشم، چهره اي به شدت خشن داشت که در همان برخورد اول، حساب کارمان را دستمان داد. آنچنان در کارش جدي بود که حتي مواقعي که جدا از بحث کار، در جمع هاي صميمي، شوخي مي کرد. سخت مي شد از پس آن چهره سنگي، «لبخند» را تشخيص داد.

بهاري، چگونه فيلم ديدن را به من آموخت. طي مدت کوتاهي که خدمت ايشان بودم و دست تقدير فرصت استفاده بيشتر از محضرش را به من نداد، بسيار از او ياد گرفتم. از او که سينما را عاشقانه دنبال مي کرد و زندگي اش را وقف جادوي تصوير کرده بود. بهاري به ما ياد داد وقتي هر کس از زاويه ديد و اندازه دانش سينمايي اش يک فيلم را قضاوت مي کند، قضاوتش درست است. نمي شود فيلمي را دوست نداشت، اما آن را فيلم بسيار خوبي ارزيابي کرد. يادم مي آيد در اکراني خصوصي، «طبيعت بيجان» را ديديم و در يادداشتي که براي فيلم نوشته بودم با آگاهي از اينکه فيلم سهراب شهيد ثالث، يکي از بهترين فيلم هاي تاريخ سينماي ايران است، نوشتم: «طبيعت بيجان، فيلم خوبي است اما به هيچ وجه آن را دوست ندارم». و مسعود بهاري با عصبانيت و با همان چهره خشن فقط يک جمله گفت: «اگر فيلمي را دوست نداريد، حتما با فيلم بدي روبرو هستيد. دانش سينمايي خود را افزايش دهيد و بگرديد ببينيد چرا اين فيلم را دوست نداريد.»

با رهبري بهاري، يک سال بسيار خوب را سپري کردم و مشتاقانه و با پشتکار بسيار، نقدها و يادداشت هايي نوشتم که پس از بيست سال همچنان عاشقانه دوستشان دارم. هنگامي که براي اولين بار نوشته ام در ماهنامه چاپ شد، يادم نمي رود شور و شوق وصف ناپذيرم را. اما ...

مسعود بهاري درست در اوج ولع نوشتنم، تنهايمان گذاشت. وقتي خبر نبودنش را شنيدم و وقتي براي مدت ها تصويرش در قاب عکس روبروي درب ورودي دفتر ماهنامه، خودنمايي مي کرد، تا مدتها دل و دماغي براي نوشتن نداشتم. طوري که به مدت دو سال از سينما دور شدم و بازگشتم به دنياي نويسندگي از طريق فضاي ديگري رقم خورد.

روحش شاد و يادش گرامي.

 

...............................................

منتشر شده در روزنامه پیام آشنا