sicario وحشتناکترین چیز اون نیست !

تازه ها

sicario وحشتناکترین چیز اون نیست !

نظرات ()

درود...فیلم خیلی خوب امسال ، به کارگردانی دنیس ویلنوو ..که با این فیلمش نشان داد کارگردانی مولف و صاحب سبک است . با این امضاء که در نوعی لحن و حسی مثل دل دل کردن  یا خلاء کشنده در ریتم بیان و روایتش که هم در میزانسن و دکوپاژ و هم در تدوین به راحتی قابل مشاهده است ..چیزی مثل یک تم که بصوزت سینمایی بیان میشه ...با این مضمون که این نقطه اوج وحشتناک ماجرا در واقع انگار حل میشه همیشه در کلی فضاهای خالی و لحظات بی تاثیر و گاهی انحرافی که مجموعشان همان چیزی است که اون نقطه و نقاط وحشتناک رو بوجود میاره ..حسی دنیس ویلنوو یی !..در فیلمهای قبلشم همین تم در ساختار فیلم و روایت جریان داره ..کلی انحرافات و پرتی هایی که دقیقا توی ریتم زندگی انسان هست .لحظات خالی که اجازه میده چیزی وحشتناک بوجود بیاد ..لحظات مکث بنا بر هزاران دلیل و مصلحت یا گیجی و تردید یا اجبار از سر تعصبات و نداشتن افق و راه حلی جامع تر ..دقیقا اندازه اکثر آدمهای واقعی این زمان ...توی این فیلمش هم مجموعه ای از همین ها  راه هر نوع آرمانگرایی و قهرمانی و نتیجه قطعی رو بستن ..هیچکس قهرمان نیست ..اصلا در این پیچیدگی کسی تصوری و امیدی وحتی آرزویی برای ظهور قهرمان نداره !...چون لحظه ای مشاهده و اندکی تفکر به شما میگه که انتظار قهرمان داشتن ..غیر ممکن شده تقریبا !..که بعدش البته پناه می بریم به همان لحظات پوچ و به دنبال التیام های سطحی و شخصی بودن !...پنجاه تا جنازه لای دیوار باشه ..چیکار باید کرد ؟!..بلاخره می نشینید تلوزیون نگاه می کنید !!..نور از پنجره می تابه به پرده ها  و حرکت ذرات گرت و غبار رو لحظه ای می بینید !..البته سایه ماموران هم مشخصه که چند لحظه بعد گرت و خاک حسابی به پا خواهند کرد ...عاشق اون نماهای توی ماشین زره پوش هستم قبل از حمله ..حرکت ماشین سریع میشه میچرخه و نور از پنجره ها ی زره پوش مثل ستونهایی متحرک وارد میشه ..نوری که انگار قراره بر روی نقطه تاریکی بی افته و حقبقتی رو آشکار کنه ..ستونهای موازی قرینه جسد های ایستاده و موازی در کنار هم در لای دیوار هستند ...نوری که فقط دقایقی حس کشف و آشکار کردن رو داره ..و بعد سیاهی باز خودش رو نشون میده ...اون نماهای از بالا هوایی در صحنه های بعد ..و نماهای مناظر طبیعی در حقیقت ریتم طبیعی این نور و تاریکی هستند که هیچ تناسبی با این بازی احمقانه آدمها روی زمین ندارن ..نور روز و تاریکی شب پر از همان لحظات مثلا خالی هستند ..ولی لابد سر و حکمتی دارن که شاید با اینکه ما با این همه درگیری و حماقت زندگانی و توهمات خودمان درکش نمی کنیم ..ولی همین که به شکلی شهودی میدونیم حداقل این عظمت حساب و کتابی داره ..در کنارش لحظه ای التیام می یابیم ...قهرمان داستان لایه لایه با پیچیدگی ها و اسرار و منافع و اهداف بزرگتری برخورد میکنه که فقط میتونه شاهدش باشه ..و هیچ قدزتی برای برخورد باهاش نداره ...آلخاندرو  هیولای زخم خورده ای که در آخر شاید بودنش بهتر از نبودنش است !..و قهرمان فقط در حدی که اقتدار و تحکم هیولا رو در مخدوده بازی ساده و دونفره بشکنه ..برخلاف هشدارش به کشیدن اسلحه و نشانه گرفتنش اکتفا میکنه ...و نوعی کشش و علاقه شبیه  کلاریس و دکتر لکتر هم البته وجود داره ..ولی اینجا از نوع عشاق زخمی و خسته و داغونش ..در جهانی که  راه و رسم زخم زدن منطق و شیوه متداولش شده ..همه خدایان سرنوشت ساز شدن ..به سبک خدایان اساطیری ..زخم بگذاری روی هرکسی که دم دستت میرسه ..کلا قهرمانی برنخواهد خواست ..قهرمانی رو یک چند قرنی میشه همینطوری به تعویق انداخت ..همه زخمی و مراجع کنترل همه نامتعادل و نسبی گرا و درگیر انواع منافع و مصلحت که بجای قوی کردنشان باعث مجرد شدن قطعات و منفک شدن نیرو ها . و تردید از اسرار نادانسته ..و عدم تعادلشان شده ...نمای پلیس های سوار بر وانت مکزیکی که تیم کاروان آمریکایی رو اسکورت میکنن ..بسیار زیباست وقتی روی دستانداز های خیابان پلیس های عقب وانت تعادلشان رو از دست می دهند ...بجاش مردمان فقیر شهر ی بی قانون و پر از خشونت در حال بازی ساده یا دورهم نشسته در آرامش نشان داده میشن که کاملا تضاد داره با ریتم ورود و حالت قهرمان بازی نیروی ضربت و پلیس های مکزیکی که همچنان با اجساد مثله شده آویزان به در و دیوار هم درگیرن ...اون سکانس درگیری لب مرز هم یک نکته قشنگ در رابطه با همین اصول زخم زدن داره ..مهاجمین در هر دو اتومبیل مغلوب و کشته میشن ..ولی تک تیر اندازی پیاده که شاید میتونست تعدادی از نیرو های ضربت رو هدف قرار بده ..اینکار رو نمیکنه و یکراست میره سراغ دختره !..کسی که بر خلاف اون سربازها توی ماشین مونده ..کسی که انگار مورد حمایت است ..پس در برابر این تیم قدرتمند که حریفشان نمیشی ..به چیزی که می خواهند پنهانش کنن تا آسیب نبینه حمله کن تا زخمی کاری بگذاری روی دل یک تیم شکست ناپذیر !!..که البته دختر اینجا خودش قهرمانه و از خودش دفاع میکنه !..هرچند ساعتی بعد با ژست پرونده سازی و نور انداختن روی جنبه مالی و سود جویی این همه جنایت وقتی وارد بانک میشه ، خودش در حقیقت کسیه که نور می افاه روش ..نماهای سیاه سفید دوربین نظارتی پلیس در بیرون هنگام دستگیری مجرمان ..یکهو بدلی مثل نماهای سیاه و سفید دوربین توی بانک پیدا می کنند .و اینبار قهرمان ما خودش هدف و شکار میشه ...و این سوال پیش میاد که واقعا کی اون یکی رو تحت نظر داره ؟!...و قهرمان که با چند تا دیالوگ ساده دوستی خیرخواه در امورات شخصی اش وسط این درگیری ها  یکهو می افته توی تله ای که اگر همان ماموران مرموز و دو دوزه باز  هواشو نداشتن به راحتی قربانی این ماجرا در نقطه ای بی اهمیت و بی معنی میشد ..دوست خیر خواه و  حامی هم البته اشتباهی احمقانه و ساده لوحانه میکنه !..واقعا وسط این همه تاریکی و بازی خشن ..خیر خواهی و احوالات سطحی و شخصی که در حالت عادی پناهگاه و التیام و آرامش موقت هستند هم تبدیل به اشتباهات مهلک و مرگبار میشن !...سکانس ماقبل پایانی خانه سرکرده جنایتکاران هم  با همان منطق مثلا وحشتناک زخم زدن تمام.میشه وقتی دو کودک و یک زن کشته میشن تا چند لحظه قبل از مرگ  گناهکار بزرگ رو  انباشته و فقط انباشته ! از حس زخم خوردن بکنند ..فقط هم برای همان چند لحظه !!..و قاعدتا باید اوج اتفاقات وحشتناک فیلم باشه این سکانس ولی نیست !..مگه لحظات وحشتناک کلا چقدر طول میکشن توی هر واقعه و جنایت و تاریکی ؟!!..خیلی کوتاه !..بقیه اش همان ساعات و روزها و لحظات و دقایق خالی است ..که همه تن میدن بهش ..و شاید کی میدونه ؟ ..اگر در این لحظات حس و تمرکز و دقت و تلاش دیگری در جهتی متفاوت باشه ..چه تاثیری میتونه داشته باشه ؟!..دنیس ویلنوو  خالق و یادآور این حس مرموز بی توجهی و چشم بستن و تن دادن به انواع حماقت های ظاهرا  بی ارزش است که البته نشانمان میده در کنارش فاجعه همیشه در کمین است !...حالا بنظرتون کدوم  وحشتناکتره ؟!../...خیر و سلامتی