دختری در قطار

تازه ها

دختری در قطار

نظرات ()

درود...دختری در قطار  پرفروش ترین کتاب سال گذشته ..نوشته سرکار خانم  پائولا هاوکینز ..خب ..کتاب خوبیه ! ..نویسنده اش یک خانم است ، داستان هم از دید سه زن روایت میشه ..فکر نمی کنم بلکه مطمئنم این کتاب فروش زیادش بخاطر توجه خوانندگان مونث اتفاق افتاده !..و تعاریفی که از کناب می کنند با  کلماتی مثل ؛ جنایی و روانشناسانه ..بنظرم زیاد ما اینجا در این کتاب نه با تحلیل ها و ایده ها و سیر کشف و تفسیر روانشناسانه دقیقا روبرو هستیم ..نه میشه اونقدر ها کتاب رو یک معمای جنایی دونست ...ساختار کتاب این ایده رو به ذهن میاره که انگار بنشینی  وبلاگ های شخصی چند نفر رو بخوانی که شرح احوالات روزانه شان رو می نویسند و بعد با خودت فکر کنی :این جماعت وبلاگنویس چه چیزهایی رو نمی نویسند و پشت پرده چه آدمهای متفادتی می توانند باشن  یا  نه  فکر کنی آنچه که می نویسند چقدرش با جریان واقعیت همخوانی داره ..و یکهو اینها اوج بگیره و ماجرا رو در واقعیت  و نوشته ها با هم قاطی کنه و اینها بشه یک  رمان !...جدای تاثیر خودنوشنه های دنیای مجازی  و تظاهر و واقعیت شان که شاید در واقعیت هم  همیشه همین تظاهر وجود داشته ولی امروز دنیای مجازی در واقع تاثیرش رو در واقعیت هم به نوعی گذاشته که گاهی خود اینها هم باهم قاطی شدن ..کتاب یک شباهتی به فیلم نوشتن هم داره !..یا میشه تصور کرد نوعی قطع و مونتاژ و ریتم تصوری هم در ساختارش دیده میشه ...اون دیدگاه قضاوت های ساده و بی پایان آدمها ( اینجا البته چون از دیدگاه زنان روایت میشه باید بگیم  زنانه !!..بگذریم !!..خواندن این کتاب برای زنان اتفاقا خیلی خوبه ..نه بیشتر منظور عموم زنان است !)...به همین دلیل یعنی سادگی روایتگران  ما نمی توانیم  سیر تحلیلی و اکتشافی و ایده پردازانه  روانشناسی داشته باشیم !..( جنایی روانشناسانه ؟؟!!..شاید این فقط یک واژه تبلیغاتی است !)...و البته همین سادگی و همذات پنداری  راحت و روان یکی از دلایل فروش کتاب است ..شخصیت ها اصلا پرداخت ندارن ...شخصیت منفی داستان هم در حد دو سه خط اخبار روزنامه تحلیل میشه !...همان ایده وبلاگنویس ها رو اگر بگذارید در یک محله یا آدمهایی که با هم. سابقه و تاریخچه ای داشتن میشه چیزی شبیه همین کتاب !!...نه گفتم که کتاب خوبیه ..خواندنش شاید به دلیل همان سادگی روایت ها  یک خودکاوی منجر به شناخت همین حماقت های پنهان در ریتم سادگی باشه ..شاید خیلی مفید تر از هزارتا تحلیل روانشناسانه برای شخصیت های پیچیده و جذاب و داستانی باشه ...باور کنید حماقتی که در سادگی هست از چنان ابعاد وسیعی برخورداره که  این روزها  امثال  خانم پائولا هاوکینز  خیلی بیشتر کاربرد عملی داره  آثارشان و مفید تره واقعا و حقیقتا  تا  هزار تا روانکاوی و ماجرای جنایی پیچیده ...پیچیدگی و آدمهای پیچیده مشکل نیستن !..مشکل اساسی همین سادگی است ..وحشتناک حماقت درش جریان داره ..انسانها هم تغییر خاصی نکردن بابت تکنولوژی مدرن و دسترسی به ابزار مرسوم دنیای جدید ...( این ماجرای زندگی نامه تعریف کردن برای غولهایی مثل  زوکربرگ  و جابز بنظرم  یکحوری ناقص و صرفا بر روی موج هیجان گستردگی ابزاری است که آنان ساختن ..هنوزم  ما نمی دونیم  استیو جابز چه غلطی کرده از نظر تاثیر کارش ..جدای از اینکه  واقعا  شزکتی مثل اپل  ایعاد  پنهان زیادی هم داره ...برای همین مهم نیست فیلم زندگی نامه جابز باز خوب بشه یا بد ..این داستان بشدت ناقصه از چند جهت !!..ضمن اینکه چشماتون رو باز کنید !..شخصیتی مثل جابز نمی تواند  چیزی که می آفریند  کیمیای سعادت باشه !!...غیر ممکنه !!..چیزی که او می آفریند پر از ضعفها و فراز و نشیب سیر شخصیت خودشه ..همه آن محصول دوران پختگی نسبی اش هم که نیست !..آن چیز با دوران ضعف های او شکل گرفته !..)...اینه که ممکنه شما کسی باشید که وقتی گروهی مثل فیلم  درباره الی  فرهادی  میان دنبالتون  که باهم بروید شمال هرگز باهاشون اصلا نمی روید شمال چون می دانید چه حماقتی در داستان های بعدی است !...ولی مسئله اینه که اکثرا  این گروها راهی شمال و جنوب و شرق و غرب و همه ی گوشه و کنار جهان هستند !!...پائولا هاوکینز  و اصغر فرهادی و الکساندر پین و ریچارد لینک لیتر اینروزها  مفیدتر هستند !...کلا هم ماجرا دو سمت داره ..و باید هر دو سمتش رو گرفت ...سمت هری پاتر و رمز داوینچی اش  مهمه  ولی اون سمتش هم بشدت مهمه وگرنه کلی آدم از دست رفتن به جان خودم !../..خیر و سلامتی