حال اين معلم خوب است !

تازه ها

حال اين معلم خوب است !

نظرات ()

     قدرت شنوايي‌ آقا معلم بالا نيست و با او که صحبت مي‌کنم، صدايم را کمي بالا مي‌برم. در انتهاي صدايش احساسي توام از نگراني و اميد موج مي‌زند. شايد 18 سال زندگي با کودکاني که هرکدام از نقيصه‌اي در رنج‌اند، موجود ديگري از او ساخته جداي از آدم‌هاي بي‌حوصله‌اي که اين روزها مي‌بينيم.به گزارش خبرنگار «آموزش و پرورش» ايسنا، دوازدهم ارديبهشت ماه هرسال که به منظور پاسداشت مقام معلم در صفحات تقويم ماندگار شده است فرصتي است تا به طور ويژه از حال معلماني با خبر شويم که مزاياي مادي شغل‌شان را پشت سر گذاشته و با نگاهي مملو از اميد، پنجره زندگي فرزندان اين سرزمين را به سمت روشنايي و آگاهي مي‌گشايند. روايتي کوتاه از زندگي معلمي خواهيم داشت که 18 سال از سابقه 27 ساله خدمتش را در مدارس استثنايي گذرانده و حال و هوايي خوب دارد که وصف آن مشکل است. معلمي که حتي حاضر نشد از مشکلاتش سخن بگويد. انگار براي او مشاهده شکوه اميد و قدرداني در چشمان مادري که يک عمر از سخن گفتن با فرزندش محروم بوده است و حالا مي‌تواند حرف‌هاي او را بشنود کافي است. احوال دانش‌آموزانش به قدري براي او مهم هستند که حتي اجازه نمي‌دهد نامي از آنها ببرم تا مبادا خاطرشان مکدر شود، به همين خاطر اين گزارش با نام‌هاي مستعاري روايت مي‌شود.رضا نخودچيان معلم کلاسي است که يکي از دانش آموزانش مهدي دانش آموز چندمعلوليتي 13 ساله‌اي است که در کلاس چهارم درس مي‌خواند.او به علت عدم توانايي در استفاده از اندام‌هاي بدنش حتي نمي‌تواند پاسخ سوال معلمانش را بدهد. اين معلم مرکز استثنايي توحيد مشهدمقدس درباره مهدي مي‌گويد: مهدي بدنش خشک است، نمي‌تواند از دست‌ها و پاهايش استفاده و حتي صحبت کند و چشم‌هايش نيز دوبيني دارند. او دوسالي بود که به مدرسه ما آمده و ما مانده بوديم با او چه کنيم. مهدي هيچ گونه خروجي نداشت و نمي‌توانست پاسخ سوالات معلمان را بدهد. او تنها سرکلاس مي‌آمد و به درس‌ها گوش مي‌داد. رضا پيگير وضعيت مهدي مي‌شود، به مراکز خيريه و توانبخشي سر مي‌زند، اما نمي‌تواند وسيله‌اي را که بتواند اندکي به دانش آموزش کمک کند، فراهم کند؛ وسيله‌اي کلاه مانند که وقتي روي سر مي گذارند او را به کنترل سرش -ولو کم- قادر کند و وقتي به کامپيوتر متصل شود، با حرکت چشمانش، حروف روي صفحه نقش ببندند. شايد تصورش مشکل باشد، ما صفحه تبلت را لمس مي‌کنيم و حروف تايپ مي‌شوند، اما مهدي و افراد بسياري شبيه به او بايد چشمانشان را حرکت بدهند، تا دستگاه با تشخيص اين حرکات حروف را روي صفحه نمايش دهد.آقا معلم که نتوانسته هزينه 10 ميليون توماني خريد اين وسيله را تهيه کند، دلسرد شد، اما چندي بعد بارقه اميدي پيدا مي‌شود و معملمان مدرسه وسيله‌اي را شبيه به همان دستگاه اختراع مي‌کنند که از طريق کارگذاشتن سيستمي در عينک، مهدي مي‌تواند با حرکت چشمانش هر چه مي‌خواهد، بنويسد.رضا نخودچيان که حالا مي‌توانم برق شادي را در چشمانش ببينم درباره اتفاقي که براي مهدي افتاده مي‌گويد: براي ما بسيار خوشحال کننده بود که مهدي حالا بعد از چهارسال مي‌تواند جواب معلم‌ها را بدهد. حالا او مي‌تواند بنويسد و وقتي به خانه مي‌رود با صفحه کليدي که برايش در آنجا آماده کرده‌ايم، همه اتفاقاتي را که در روز افتاده براي مادرش تعريف و مسائل رياضي اش را حل مي‌کند.او دانش آموز ديگري هم دارد که به علت کم تواني جسمي به سختي صحبت مي‌کند و حتي گرفتن مداد در دستانش هم با زحمت زياد ميسر مي شود. آقا معلم چندماه متمادي به سهيل کمک مي‌کند تا بتواند با تبلتي تايپ کند و ديگر در زنگ‌هاي املا گوشه‌اي ننشيند و به جايي نامعلوم خيره نشود.آقا معلم مي‌گويد که کار کردن با بچه‌هاي چندمعلوليتي مشکل است و برخي از آنها علي رغم برخورداري از هوش و استعداد بالا نمي‌توانند از اندام‌هاي بدنشان استفاده کنند. دانش ‌آموزاني که با مشکلات فراوان توسط خانواده هايشان به مدرسه مي‌آيند اما نمي‌توانند آموخته‌ها و داشته‌هايشان را منتقل کنند. حالا مهدي که اندام‌هاي بدنش بي حرکت اند، مي‌تواند درس بخواند، امتحان بدهد و هر روز که به خانه مي رود با مادرش صحبت کند. او ديگر حرفهايش را در دلش تلنبار نمي‌کند و آقا معلم رنگ پاشيده به تابلوي زندگي‌اش. حالا سهيل مي‌تواند ديکته بنويسد و با دوستانش حرف بزند. حالا آقا معلم شاهد بالندگي مهدي و سهيل است و زندگي با وجود او قابل تحمل تر شده است.  آقامعلم به زندگي دانش آموزانش روح داده است و به همين يک دليل، حس وحال خوبي دارد. وقتي از او سوال مي‌کنم که آيا در اين سال‌ها مشکلي در زندگي اش داشته است و آيا خواسته‌اي از بالادستي‌ها دارد؟ چندثانيه‌اي سکوت مي‌کند، نفس عميقي مي‌کشد و مي‌گويد: «نه همه چيز خوب است».