معمای ماهیار معمار

تازه ها

معمای ماهیار معمار

نظرات ()

این کتاب در واقع یکی از نمایشنامه های اجرا شده است. حیف که نمی توان این اجراها را دوباره دید. یا اجراهایی از این کارگردان. افسوس که این ها محبور به ترک سرزمینی می شوند که "به همه چیز آنها کار دارد"

این داستان را قبلا هم شنیده ام. نمی دانم واقعیت تاریخی است یا اسطوره یا ..
معماری که به دستور پادشاه کاخی بزرگ و منحصر به فرد می سازد. کاخی که باید بی بدیل باشد در جهان و موجب فخر پادشاه.

ماهیار معمار کاخ را نیمه رها می کند و فرار می کند. شاه نیز آنقدر بی قرار و دیوانه می شود که همه ی اطرافیانش را می آزارد. او حتی پسرش را می کشد و ملکه از داغ پسر خودکشی می کند.

سرانجام ماهیار بر می گردد و با هویتی دیگر، کاخ را به پایان می رساند. شاه اما در آخر او را ماهیار خطاب می کند و او نیز نقاب بر می دارد.

شاه از ترس این که مبادا او کاخ با شکوه تری برای شاهی دیگر بسازد او را محکوم به مرگ می کند. اما ماهیار که ترفندی از قبل آماده کرده برای چنین روزی، در آینه های کاخ گم می شود.

این نمایشنامه در تیر ماه 1365 در تاتر شهر اجرا شده است.

پ.ن: خواستم یک بار نوشته های یک نویسنده را به دنبال هم بخوانم. اما تصمیم ام عوض شد. چاه بابل را بعدا می خوانم. دوست دارم کمی فاصله بگیرم و دوباره بخوانم.

پ.ن: شاید بهتر بود در پست قبلی می نوشتم. اما آنچه در نوشته های اخیر قاسمی می خوانم حکایت از انفجار خلاقیت است. آنقدر بدعت در کار است که وفورش کمی آزار دهنده می شود. انگار جعبه ای برداشته و همه چیز را در آن می ریزد. ( این جمله از یک منتقد است که نامش را فراموش کرده ام. نقل به مضمون) به همین دلیل است که شاید همنوایی، چندان هم همنوایی ندارد. هر بداحه به تنهاهی می خواهد خود را نشان دهد و در طول متن گم می شود هدفش. درست مثل نقاشی هایی که جسارت و قدرتشان آنقدر خودنمایی می کند که خسته می کند تماشاچی را.