وبلاگ - نقد و بررسی قسمت بیست و هفتم سریال "شهرزاد"

تازه ها

وبلاگ - نقد و بررسی قسمت بیست و هفتم سریال "شهرزاد"

نظرات ()

 سلام به همراهان همیشگی وبلاگ! به نظرم دیکه لازم نیست بگم اگه ندیدید  نخونید این بخش رو چون عملا تو ایران جلوگیری از لو رفتن داستان وجود  خارجی نداره، پس چرا به خودمون زحمت بدیم!؟ بریم سراغ نکته های این  قسمت که کم هم نبودن!

 1) قبل از هر چیز، یکی فرهاد رو بگیره که با مزه شده الان مثلا. تو اون سکانسی که پیش باباش بود هی مزه می پروند واقعا رو مخ بود. دیگه شخصیت ها به جایی رسیدن که نمی فهمشون. دیگه انقدر منفعل و out of character شدن که سعی می کنم بهش زیاد فک نکنم و ببینم فقط سریال رو. هنوز هم نمی تونم درک کنم این رفتار منفعل و خنثی فرهاد در مقابل از دست دادن این همه آدم رو. چطوری می تونه راجع آذر اینطوری حرف بزنه؟ آذری که یکی از دلایل خودکشی ش فرهاد بود؟ چطوری می تونه بگه آذر فقط یه حواس پرتی بود؟ حواس پرتی ای که عاشقش شدی، براش نامه های عاشقانه فرستادی. چرا؟ می دونم در هر رابطه ای که مثلا در آسمان ها نوشته شده همچین چیزهایی هم هست اما انقدر عجولانه و در هم بر هم بود این داستان ها که الان بیشتر حرص آدم رو در میاره تا اینکه همدردی کنه. قبلا هم گفتم اگه از این رابطه ی عاشقانه ی فرهاد و شهرزاد بیشتر می دیدیم بیشتر حسش می کردیم. اولای سریال که سریع پریدن تو داستان. حداقل اواسطش که این همه داستان الکی کش می اومد، یه سری فلش بک از رابطه ی عاشقانه ی اینا نشون می دادن. نه اینکه نصف سریال نشون بدن شهرزاد داره "مثلا" عاشق قباد می شه (که به نظر من عاشقش بود در لحظاتی) اما بعد آخر سر بگن نه همش تو فکر فرهاد بود. نمی دونم چی بگم دیگه. خیلی آشفته س این سریال.

2) چند قسمتی بود از خوبی بازی شهاب نمی گفتم چون همیشه خوبه. اما باید از بازیش تو این قسمت بگم. از تغییر حس های بی نظیرa تو یه سکانس. از اینکه اول داره شاخ و شونه می کشه بعد صداشو آروم می کنه تا با عشق زندگیش حرف بزنه. نمی شه از اشک های قباد که تو چشم های شهاب برق می زنه وقتی برمی گرده و با شرم خانواده ی همسرشو نگاه می کنه، گذشت. چطوری می شه گذشت؟ شهاب عالی بود. عالی تر از عالی. هیچ کس نمی تونست به جز اون این نقش رو بازی کنه. هیچ کس هم نمی تونه خلاف این نظر رو به من ثابت کنه.

3) بالاخره! بالاخره قباد یه چیزهایی به بزرگ آقا گفت! خدایا شکرت!! تو اون صحنه دلم براش سوخت. می دونم اونم تقصیر داره باید زودتر جمع و جور می کرد داستان رو اما نمی شه براش متاسف نشد. خوشحالم که بالاخره حرف های دلشو به بزرگ آقا زد. راستم گفت. گفت من که کاری نداشتم! شما بودین که این داستان رو برای من چیدید. بهترین چیزی بود که می تونست به بزرگ آقا بگه. با اینکه بعید می دونم تاثیری روی بزرگ آقا بذاره اما حداقل قباد حرف ها شو زد. هرچقدر هم دیر. اما گفت. برای من که ارزش داشت.

4) دوستان عزیز تموم شد ! شهرزاد و فرهاد به خوبی و خوشی به هم می رسن. می دونم از همون اول هم داستان همین بوده اما دلم به درد اومد. وقتی اون حرف ها رو به قباد زد، می فهمم که عصبی بود، می فهمم که مثلا دلتنگ بچه ش بود اما باز هم حرف هاش دل قباد و طرفدارانشو به درد آورد. اینم بگم هیچ بد نیست آدم طرفدار کاراکتری بشه که هیچ نشانی از قهرمان سنتی بودن نداره. درسته قباد شان و تحصیل فرهاد رو نداره. عینک فرهاد رو نداره. حتی شاید کار درست و حسابی ای م بلد نباشه. دست و پا چلفتیه، همش حرف می زنه اما چیزی داره که دوست داشتنی اش می کنه. یه جور حس مقاومت. حس اینکه این آدم می خواد عوض شه اما به کمک، به عشق نیاز داره. به نظر "من" چنین شخصیت هایی بیشتر به زندگی واقعی نزدیک ترند. ملموس ترند چون از اینطور آدم ها حالا با دوز کمترشو اطرافمون می بینیم. آدم هایی که نمی تونن صداشونو اونقدر بلند کنن، به مواد و اینطور چیزها پناه می یارن اما می خوان تغییر کنن. پس این بد نیست که برای چنین شخصیتی همدردی کنید. یه موضوعی کاملا منطقی و حتی انسانی ئه از نظر من. برای اون دسته از دوستانی می گم که تصور می کنن مخاطب باید فقط طرفدار آدم خوبه یه داستان بشه. اینطوری جذابیت فیلم/سریال/کتاب خیلی کمتر می شه.

5) نمی دونم راجع بازگشت به نقطه ی صفر فرهاد و شهرزاد بگم. می تونم بگم که دوست ندارم به هم برسن؟ بله می گم. شهرزاد قلب قباد رو شکوند. قباد قلب شهرزاد رو. شهرزاد قلب فرهاد رو شکوند. فرهاد قلب شهرزاد رو. از نظر من بهتره که سریال پایان خوشی نداشته باشه. یعنی الان قراره شهرزاد به عشق همیشگی ش برسه؟ بزرگ آقا هم که راضیه! گور بابای قباد، ها؟ قباد هم که باید کلا همه چیز رو از ذهنش پاک کنه؟ برگرده پیش شیرین؟ نمی دونم. از نظر من پایان خوش برای این داستان مناسب نیست و زیادی خوش می شه. "یه پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایانه".

6) به نظر شما شیرین می میره؟ اینطوری که قباد هم به فنا می ره! یعنی بزرگ آقا می کشتش! به نظرتون شیرین می ره آسایشگاه روانی تا حالش بهتر بشه و قباد می مونه و بچش؟ نظر شما در مورد قسمت آخر چیه؟

+ یه چیزی هست می گن اگر بازیگری که دوست داری، خونین باشه اما هنوز خوشتیپ باشه، بدون که درست انتخاب کردی:

درست می گم؟! 

+ حالت های صورت شهاب واقعا بی نظیر و تک هست تو ایران. منو یاد بازیگرهای خارجی می ندازه. این سکانس هم یکی از همین حالت ها بود. ساده اما تاثیر گذار.