زندگی نامه حضرت علی

تازه ها

زندگی نامه حضرت علی

نظرات ()

عناوین مطالب موجود
زندگی نامه کامل از لحظه تولد تا شهادت مولای متقیان ۱- ولادت حضرت علی (ع) مولود کعبه ۲- تربیت حضرت علی علیه السلام ۳- على عليه السلام هنگام بعثت ۴- نقش على عليه السلام در هجرت ۵- خدمات نظامى على عليه السلام ۶- غزوه أحزاب يا خندق ۷- فتح مکه ۸- نص بر امامت آنحضرت حقانیت غدیر خم و امامت حضرت علی (ع) ۹- رحلت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم ۱۰- غوغاى سقيفه ۱۱- خلافت ابوبکر ۱۲- شوراى شش نفرى عمر ۱۳- نيازمندى خلفاء بوجود على عليه السلام ۱۴- علل قتل عثمان ۱۵- انتخاب به خلافت ۱۶- جنگ جمل ۱۷- جنگ صفین ۱۸- معاویه (لعنت خدا بر او باد ) کیست؟ ۱۹- حکمیت و نتایج آن ۲۰- جنگ نهروان ۲۱- شهادت حضرت علی علیه السلام
مطالبی چند در مورد حضرت علی (ع) ۱- شخصیت حضرت علی علیه السلام ۲- ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س) ۳- حقانیت جانشینی امیرمومنان علی (ع) در غدیر خم ۴- حضرت على (ع) و ایرانیان ۵- مباهله ، روشن‏ترين دليل باورهاي شيعه
سئوالات مطرح شده و شبهات بی اساس مطرح شده ۱- چرا نام حضرت علی (ع) در قرآن نیامده ۲- دلائل ذکر نام حضرت علی (ع) در اذان و اقامه ۳- چرا به حضرت علي (عليه السلام) «قسيم النار والجنة» مي گويند؟ ۴- اگر پيامبر علي را به خلافت منصوب نمود، چرا ابوبکر را براي نماز فرستاد؟
۵- آيا عثمان قاتل دو دختر پيامبر (ص) بوده ؟
۶- چرا اميرمؤمنان (عليه السلام) از همسرش دفاع نكرد؟ چرا امير المؤمنين در هيچ جنگي در زمان خلفاء شركت نكرد؟چرا رسول خدا (ص) از سميه و ديگر زنان مسلمان دفاع نکرد؟چرا عثمان از زنش دفاع نكرد؟چرا عمر از زنش دفاع نكرد؟
۷- سربازان گمنام واقعی امام زمان عج
دعاهای پر حکمت و پر معنی حضرت علی
دانلود دعاهای صوتی اورادها و دعا های مربوط به امیرالمومنین دعاهای موجود و زیارت نامه ها در مورد حضرت علی (ع) کتاب نهج البلاغه (معروف به برادر قرآن)


متفرقه
آموزش کامل نماز - آموزش کامل غسل تیمم وضو اذان اقامه و شکیات نماز

تصاویر قربانیان دد منشی های وهابیان نا مسلمان (چون مسلمان غیر نظامی و بی پناه را نمیکشد نظامی را هم در جنگ میکشند نه در صلح (لعنت خدا بر وهابیان ، القاعده و گروه های تروریستی دیگر . وهابیانی که بهشت را در کشتن انسان ها پیدا کرده اند)) 18+ کشتی نوح بعد از 4000 سال پیدا شد! اثبات دیگری برای پنج تن آل عبا و حقانیت شیعه زندگینامه حضرت ابوالفضل العباس قمر بنی هاشم (ع) و القاب آن بزرگوار + نوشته شده در چهارشنبه دهم آذر 1389ساعت 7:57 توسط طاهر | 9 نظر چرا عمر و ابوبكر مورد لعن و نفرين حضرت محمد ص قرار گرفتند؟
ماجرای سرپیچی از لشکر أسامه

حقيقت طلبان بزرگوار اين مطلب را بخوبي بخوانيد تا به شما به سادگي ثابت شود كه ابوبكر و عمر و عثمان غاصبان ولايت بودند و چگونه از فرمان و دستور پيامبر ص سرپيچي كردند و پيامبر آنان را مورد لعن و نفرين قرار داد و اين سه تن در سقيفه چه بلايي بر سر اسلام ناب محمدي آورند . اين روزها سني ها سريال حضرت عمر را در تلوزيون هايشان با هزاران هزار تبليغ نشان مي دهند . چطور ميتوان به كساني كه پيامبر آنها را لعن كرده اميرالمومنين لقب داد ؟؟؟ جاي بسي سوال است

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به خوبی بر اهمیت منطقه شامات و فلسطین که تحت سیطره رومیان قرار داشت، واقف بود و مطمئن بود که دولت نیرومند روم، که شاهد گسترش روزافزون اسلام و قلع و قمع یهودیان فتنه جو و گرفتن جزیه از مسیحیان بوده است، ساکت و آرام نمی نشیند و درصدد فرصتی است که ضربه ای به حکومت نوپای اسلام بزند. از این رو، در سال هشتم هجری سپاهی را به فرمان دهی جعفر بن ابی طالب و زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه روانه این سرزمین نمود تا خطرات احتمالی را دفع کنند. در این سریه، هر سه فرمانده شجاع به همراه عده زیادی از مسلمانان به شهادت رسیدند و باقی مانده لشکر اسلام به فرماندهی خالد بن ولید عقب نشینی کرد و به مدینه بازگشت.
سپس در سال نهم هجری وقتی خبر آمادگی رومیان برای حمله به سرزمین حجاز در مدینه منتشر گردید، پیامبر همراه با سی هزار جنگجو عازم «تبوک» گردید و بدون برخورد با دشمن و جنگ و خون ریزی، به مدینه بازگشت. بدین سان، احتمال خطر در نظر پیامبر بسیار جدّی بود و به همین دلیل، پس از مراسم حجة الوداع و ورود به مدینه، سپاهی منظّم برای اعزام به این منطقه آماده کرد و دستور داد بزرگان مهاجران و انصار در آن شرکت کنند.(1)
پیامبر اسامه‏ بن زید را كه جوانی 20 ساله بود فرمانده این لشكر كرد و بزرگان صحابه همچون ابوبكر، عمر بن خطاب، ابوعبیده بن جراح و سعد بن ابى وقاص را فرمان اكید داد تا هرچه زودتر به فرماندهى ‏زید جوان راهى شوند.(2)

اعتراض به فرمانده جوان
ابن اسحاق از عروة بن زبیر و دیگران روایت کرده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله با وجودی که از بیماری رنج می برد، لشکر اُسامه را به سوی «بلقاء» و «داروم» در سرزمین فلسطین راهی کرد. در این میان، عده ای می گفتند: چگونه او را که جوانی بیش نیست بر تمام مهاجران و انصار برتری داده و او را فرمانده آنان قرار داده است؟
از کتاب‌های حدیثی و تاریخی معتبر روشن می‌شود هیچ کس حق ترک لشگر را نداشت و رسول خدا صلی الله علیه و آله بر متخلفان به صراحت نفرین و لعن کرده است. اما در حالی که پیامبر، ابوبکر را نیز به شرکت در سپاه اسامه فرمان داده بود و اسامه هم، غلام ابوبکر را فرمانده او ساخته بود، او از همراهی با سپاه اسامه خودداری کرد
به دنبال اعتراض عده ای از صحابه، آن حضرت در حالی که سرش را با پارچه ای بسته بود، از حجره بیرون آمد و بر منبر نشست و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: «ای مردم، دستورات اسامه را اطاعت کنید و همراه لشکر او خارج شوید. به جانم سوگند که اگر امروز درباره فرماندهی او ایراد می گیرید، در گذشته در مورد پدرش هم ایراد می گرفتید. او شایستگی فرمان دهی را دارد چنان که پدرش هم شایستگی فرمان دهی را داشت.» سپس از منبر پایین آمد.(3)
شیخ مفید در ارشاد می گوید: « پس از آن رسول خدا صلی الله علیه و آله به منزل خود رفت و گروهی از مسلمانان را، که ابوبکر و عمربن خطاب هم در میان آنان بودند، فراخواند و پرسید: آیا به شما دستور ندادم که هرچه زودتر همراه سپاه اسامه حرکت کنید؟ چرا از دستور من سرپیچی کرده اید؟ (4)
همه تاریخ‌نویسان ومحدثین اهل سنت گفته‌اند رسول خدا صلی الله علیه و آله به تمام سران مهاجر و انصار امر کرد به فرماندهی أسامة بن زید به جنگ روم بروند. پیامبر پیوسته فرمان حرکت و خروج از مدینه را به لشکر اسامه می‏فرمود و در مورد تخلف از لشگر اسامه نهی مؤکد صادر نمود و فرمود:«جهّزوا جیش أسامة، لعن اللهُ من تخلّف عنه «؛سپاه اسامه را با ساز و برگ روانه کنید، لعنت خدا بر کسی که از همراهی با سپاه سرباز زند.(5)
از کتاب‌های حدیثی و تاریخی معتبر روشن می‌شود هیچ کس حق ترک لشگر را نداشت و رسول خدا صلی الله علیه و آله بر متخلفان به صراحت نفرین و لعن کرده است. اما در حالی که پیامبر، ابوبکر را نیز به شرکت در سپاه اسامه فرمان داده بود و اسامه هم، غلام ابوبکر را فرمانده او ساخته بود، او از همراهی با سپاه اسامه خودداری کرد. تخلف ابوبکر و صحنه‌گردانان سقیفه از لشگر اسامه مخالف نصّ آیات قرآن کریم است و هر چه در مقابل نص قرآن ساخته و آورده شود، اجتهاد در مقابل نص می‌باشد و بالاتفاق باطل است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله با وجودی که از بیماری رنج می برد، لشکر اُسامه را به سوی «بلقاء» و «داروم» در سرزمین فلسطین راهی کرد. در این میان، عده ای می گفتند: چگونه او را که جوانی بیش نیست بر تمام مهاجران و انصار برتری داده و او را فرمانده آنان قرار داده است؟
خدای تعالی می‌فرماید: «یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَطِیعُواْ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَا تَوَلَّوْاْ عَنْهُ وَ أَنتُمْ تَسْمَعُونَ (انفال/20)؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید از خدا و رسول او اطاعت کنید و در حالی که فرمان او را می‌شنوید روی برنگردانید.»
این آیه کریمه بدون استثناء همه مؤمنان را الزام می‌کند به اطاعت کامل از خدا و از رسول خدا صلی الله علیه و آله. و باز برای تاکید در آیه‌ بعد می‌فرماید: «وَ لَا تَكُونُواْ کاَلَّذِینَ قَالُواْ سَمِعْنَا وَ هُمْ لَا یَسْمَعُونَ(انفال/21)؛ همانند کسانی نباشید که می‌گفتند شنیدیم ولی در حقیقت گوش نمی‌کردند.»
بنابر این، این دو آیه راه را برای سرپیچی از امر رسول خدا صلی الله علیه و آله به بهانه‌ جوئیهای واهی می‌بندد.
هم چنین خدای تعالی می‌فرماید:«یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَطِیعُواْ اللَّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ لَا تُبْطِلُواْ أَعْمَالَکمُ ‏ْ(محمد:33).مخاطب این آیه مؤمنین است و لحن آیه نشان می‏دهد مؤمنان هوشیار باشند که در میان آنها کسانی پیدا می‌شود از اطاعت خدا و رسول او سرپیچی و نافرمانی کند. حکم این آیه‌ کریمه فراگیر است. خدای تعالی در این آیه به آن‌ها اخطار می‏کند از این اسلوب منکر پرهیز کنند و تخلف ابوبکر و هم‌پیمان‌ هایش از لشگر اسامه مصداق روشن آیه کریمه است. بنابر این، روشن می‌شود آنان بدون دلیل وحیانی، تنها با عذرهای نفسانی، از بطلان اعمال خودشان واهمه نکردند و از دستور پیامبر نافرمانی کردند.

اهداف اصلي پيامبر بزرگوار اسلام از تعيين اسامه 20 ساله به عنوان فرمانده بزرگترين ارتش اسلام و دستور دادن ايشان به ابوبكر و عمر و سعد و ... به فرمانبرداري از اسامه
1ـ در بسیج این سپاه، فرماندهی بزرگترین سپاه اسلامی آن روز، در آن شرایط حساس و بحرانی، و هنگام بیماری و رنجوری پیامبر (ص) به عهده جوان نورسی که حداکثر بیش از بیست سال نداشت واگذار شده بود، در صورتی که او یک فرمانده فوق‌العاده ورزیده و با تجربه نبود، به ویژه آنکه این سپاه برای مبارزه با نیرومندترین دشمن، و به منظور حمله به نقطه‌ای بسیار دور از پایتخت اسلام گسیل می‌شد.
2 ـ در این سپاه، رجال و پیرمردانی تحت فرماندهی این جوان نوخاسته قرار داده شده بودند که بعضی از آنان از فرماندهان جنگها و رؤسای قبایل، و از یاران مشهور پیامبر (ص) بودند، و خود را دارای مقام و منزلت ارجمندی می‌‌دانستند و برای احراز منصبی بسیار بالاتر از منصب فرمانده نوخاسته خود مهیا می‌شدند.
3 ـ با وجود اصرار و تأکید پیامبر (ص) برای شرکت در این سپاه و توبیخ و سرزنش متخلفان و لعن و نفرین به متمردان، جمعی از مسلمانان در اجرای فرمان پیامبر (ص) کندی و سرپیچی کردند. پیامبر (ص) یک روز پیش از احساس بیماری، فرمان بسیج سپاه اسامه را صادر فرمود و با آنکه بیماری آن حضرت چهارده روز طول کشید V}(تاریخ یعقوبی /2/103){V این گروه تا آخرین روز حیات پیامبر (ص)، فرمان آن حضرت را اجرا نکردند در صورتی که اسامه از همان نخستین روز مأموریت خود، سرزمین «جرف» (نقطه‌ای است در سه میلی مدینه) را اردوگاه قرار داده در انتظار گرد آمدن سپاه بود. اینجا نقطه حساس تاریخ است، اجتهاد و اقدام خود سرانه این گروه گواهی می‌دهد که اصحاب پیامبر و سران قوم، در صورتی به دستور پیامبر (ص) عمل می‌کردند که با مصالح شخصی و افکار آنان سازگار بود، در غیر این صورت، آراء و نظریات خود را بر دستور صریح پیامبر مقدم می‌داشتند. گاهی برخی از نویسندگان اهل تسنن می‌گویند: اگر پیامبر اسلام (ص) علی (ع) را برای خلافت منصوب نموده بود، هرگز دلیل نداشت که صحابه پاکدل از دستور پیامبر سرپیچی نمایند، ولی از این نکته غافلندکه بزرگان مهاجر و انصار، موبه مو به سخنان رهبر اسلام عمل نمی‌کردند آنان درموارد فراوانی در مسائل سیاسی رأی خود را بر اصرار و دستور صریح پیامبر (ص) مقدم می‌داشتند دهها گواه براین مطلب در صفحات تاریخ اسلام موجود است و استاد فقید علامه عالقدر سید شرف‌الدین عاملی آنها را در کتاب ارزنده « النص و الاجتهاد» گرد آورده است که یکی از آنها همین ماجرای سپاه اسامه است. رهبر بزرگ اسلام دستور می‌دهد: «سپاه را به سرعت پیش ران تا اخبار دشمن را زودتر به دست آوری ... » ولی کسانی که بعدها بخلافت رسیدند و افرادی نظیر آنان، وقتی می‌‌بینند پیامبر (ص) در حال احتضار است، روی مقاصدی که داشتند، بهانه‌های پوچی پیش می‌کشند و از حرکت، خودداری می‌کنند! و این خود گواه محکمی است که صحابه در پاره‌ای از موارد، اجتهاد خود را برنص و دستور صریح پیامبر مقدم می‌داشتند.
4 ـ گروهی از متخلفان، درباره فرماندهی اسامه، خرده‌گیری نموده در مورد جوانی او به پیامبر (ص) اعتراض کردند و خشم او را از این اعتراض به هیچ نشمردند، در صورتی که اگر براستی تعالیم اسلام را پذیرفته بودند و به این حقیقت ایمان داشتند که پیامبر (ص) هرگز از روی هوی و هوس سخنی نمی‌گوید، و هیچ شخص مسلمان در برابر امر خدا و پیامبر (ص) حق اظهار نظر ندارد، بی‌شک می‌فهمیدند که این اعتراض و خرده‌گیری، ناروا است.
5 ـ پیامبر اسلام (ص) با آنکه می‌دانست پایان زندگانیش نزدیک شده، و ابرهای تاریک فتنه‌ها و حوادث سهمگین، بر امت اسلامی سایه افکنده، با وجود این، سپاه و نیروی مدافع جامعه اسلامی را از پایتخت و مرکز حکومت، به سرزمین دور دستی اعزام فرمود و ترتیبی داد که در آن موقع حساس، مدینه از وجود بزرگان مهاجر و انصار و رجال بزرگ خالی بماند. با توجه به تدبیر و دور اندیشی و سیاست الهی پیامبر (ص)، تردیدی باقی نمی‌ماند که اقدام به چنین امر مهم و خطیری ناگزیر برای هدف مهمی انجام گرفته که تحمل این دشواریها و خطرات، در برابر آن، سهل و آسان بوده است. اینها نکات و موضوعات قابل توجهی است که دراین جریان به چشم می‌خورد. از مجموع این نکات می‌توان چنین نتیجه گیری کرد که: اولا هدف پیامبر (ص) از تعیین اسامه به فرماندهی سپاه، این بود که مسلمانان را عملا متوجه این حقیقت سازد که آنچه در مسئله ریاست و رهبری و زمامداری مهم است، شایستگی و لیاقت رهبر است، و کمی سن و جوانی از لیاقت و شایستگی کسی نمی‌کاهد، همچنانکه سن زیاد نیز دلیل شایستگی و لیاقت کسی نمی‌تواند باشد. بهمین جهت پیامبر اسلام (ص) در پاسخ اعتراض کنندگان فرمود: « ... زید شایسته فرماندهی بود، پسرش نیز بعد از او شایسته این منصب است ... ». پیشوای بزرگ اسلام با این بیان محکم و قاطع، لیاقت اسامه را خاطر نشان ساخت و با افکار باطل گروهیکه مسئله سن را در احراز چنین مقامی دخیل می‌دانستند، مبارزه نمود. بی‌شک منظور حضرت از این تأکید و پافشاری در فرماندهی اسامه، این بود که به این وسیله عملا زمینه را برای خلافت علی (ع) آماده سازد و خرده‌گیری گروهی را که روی مقاصد شخصی، جوانی را بهانه‌ای برای عدم صلاحیت علی (ع) در احراز خلافت قرار می‌دادند، بی‌اساس اعلام نماید. ثانیا منظور پیامبر (ص) این بود که هنگام وفات او، کسانی که در خلافت طمع داشتند از مدینه دور باشند تا مبادا خلافت را از محور اصلی خود منحرف سازند به همین جهت بود که همه افرادی را که در مظان طمع در خلافت و مخالفت با علی (ع) بودند مأمور ساخت که با سپاه اسامه از مدینه بیرون بروند تا به این وسیله مخالفان و رقیبان علی (ع) را از مدینه دور سازد و در غیاب آنان علی (ع) زمام امور را در دست گیرد و مخالفان در برابر عمل انجام شده قرار گیرندV}(کامل ابن اثیر/2/215){V از مجموع این بحث روشن می‌گردد گه چرا با وجود آن همه اصرار و تأکید پیامبر (ص) بعضی از رجال سیاسی و بزرگان مهاجر جوانی اسامه را دستاویز قرار داده از یک سو از حرکت به سوی دشمن و شرکت در مأموریت اسامه تعلل ورزیدند و از سوی دیگر، با اشاعه خبر وفات پیامبر (ص) اضطراب و بی‌نظمی و آشفتگی در سپاه اسلام برانگیختند؟V}(تلخیص از کتاب تاریخ اسلام بقلم آقای سید صدرالدین بلاغی /15 ـ 18){V آیه الله جعفر سبحانی،شخصیتهای اسلامی شیعه ج 1 ـ 2 به نقل از سایت تبیان
ابوبکر و عمر هر دو از کسانى هستند که در جیش اسامه و تحت حکومت او مأمور بودند مدینه را ترک نمایند و با تأکیداتى که رسول خدا(ص) فرموده بود و متخلفین از آن جیش را مورد لعنت قرار داده و لعن الله من تخلف عنه فرموده بود مخالفت کرده و از آن تخلف نمودند براى آگاهی بیشتر به طبقات ابن سعد، تهذیب، تاریخ ابن عساکر و کنز العمال و کامل ابن اثیر و اسد الغابه مراجعه بکنید.اعزام سپاه اسامه در سال یازدهم هجرت بود .
لعن و نفرين بر غاصبان ولايت
پی نوشت:
1) سیره ابن هشام، ج 2، ص 642.
2) الاصابه، ابن حجر، ج 8، ص 124؛ تاریخ ابن اثیر، ج 2، ص‏317-321؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 17، ص 177، ج 1، ص‏159.
3) سیره ابن اسحاق، ج 4، صص 299-301؛ مغازی واقدی، ج 3، ص 117-120؛ تاریخ یعقوبی،ج 2،ص 113.
4) ارشاد مفید، ج 2، ص 183.
5) الملل والنحل، ج1، ص23؛ شرح نهج البلاغة ابن الحدید، ج6، ص52؛ به نقل ار کتاب سقیفه ابوبکر جوهری که مسندا از عبدالله بن عبد الرحمن روایت می‌کند و غیر این‌ها از کتاب‌های معتبر اهل سنت.


برچسب‌ها: سرپيچي ابوبكر و عمر از دستور پيامبر ص و لعن نفرين + نوشته شده در شنبه سی و یکم تیر 1391ساعت 18:17 توسط طاهر | 3 نظر شرایط توبه از نظر حضرت علی (ع) به زبانی عامه
اول - پشيماني از گناه‏
دوم - عزم به ترك در آينده‏
سوم - قضا كردن فرايضي كه از او ترك شده‏
چهارم - ادا كردن حقوق مردم‏
پنجم - گوشتي كه از گناه در بدن روييده آب كني‏
ششم - بچشاني به نفس، مشقت طاعت را، به قدري كه لذت معصيت را چشانيده اي.
شرایط توبه از نظر حضرت علی (ع) به زبانی عامه
براي كمال توبه و تماميت آن نيز شرايطي چند است و كسي كه خواهد توبه ي او به سر حد
كمال باشد و زنگ معصيتي كه كرده بالمّره از آيينه دل او زدوده شود بايد بعد از تلافي و تدارك
هر معصيتي به دوام ندامت و قضاي عبادت و اداي مظالم پيوسته بر حال خود گريان و هميشه
متألم و محزون باشد؛وبه ازاي آن معصيت نفس خود را به زحمت بيندازد و رياضت دهد ودر اكل
و شرب تقليل نمايد.
مروي است كه :((شخصي در خدمت حضرت علي (ع)گفت:((استغفرالله)).آن حضرت فرمود:
مادرت بر تو بگريد آيا مي داني حقيقت استغفار چيست؟!به درستي كه استغفار درجه ي عليين است.
و بر مجموع شش معني مي شود:
اول:پشيماني بر گذشته.
دوم:عزم بر ترك گناه در مدةالعمر.
سوم:أدا كردن حقوق مردم.
چهارم:قضا كردن هر واجبي كه فوت شده.
پنجم:گداختن هر گوشتي حرام روييده به حزن و الم،تا پوست به استخوان چسبد و گوشت تازه برويد.
ششم:الم و زحمت طاعت و عبادت به بدن چشانيدن به ازاي آنچه از شيريني معصيت چشيده.چون
كسي اين شش امر را به جا آورد بگويد:((استغفرالله)).
مراد حضرت در اينجا،استغفار كامل است.ومراد آن نيست كه استغفار كردن بدون مجموع اين شش امر
لغو و بي فايده است؛زيرا شكي نيست كه تلفظ به كلمه ي ((استغفرالله))از روي اخلاص با فهميدن معني
آن نيز موجب تخفيف عذاب است.بلكه گفتن آن از براي ثواب اگرچه معني آن را نفهمد خالي از ثواب
نيست.همچنان كه بسياري از عوام مي گويند.
از حضرت امام جعفر صادق(ع)مروي است كه:((توبه،((حبل الله))و((مددعنايت))اوست و لابد است از
مداومت آن.و از براي هر طايفه از بندگان توبه اي است.تا اينكه فرمودند كه:اما توبه طايفه عوام آن است
كه باطن خود را از گناهان بشويد به آب حسرت و اعتراف به گناه و پشيماني بر گذشته و ترسناك بودن بر
آنكه ديگر مثل آن از براي او صادر شود.وبايد گناهان را سهل و حقير نشمارد و دايم بر تقصيرات خود در
بندگي خداگريان و متأسف باشد.و خود را از شهوت هاي نفسانيه محافظت نمايد و استغاثه به خدا نمايد
كه او را اعانت فرمايد بر وفاي به توبه و محافظت كند او را از عود به گناه و رياضت دهد نفس خود را به
عبادت و مجاهده و واجباتي كه از او فوت شده قضا نمايد و ستمي كه بر كسي كرده تدارك آن كند و آنچه
از حقوق مردمان در ذمه او باشد ادا كند و از هم صحبتان بد اجتناب نمايد و شبها را به بيداري به صبح
رساند و روزها را به تشنگي روزه به شب آورد و هميشه در عاقبت كار خود تفكر نمايد و از خدا استعانت
جويد كه در حالت وسعت و شادي و زمان سختي و بدحالي او را بر جاده شريعت مستقيم و ثابت بدارد و
در بلاها و مصيبتها صبر كند تا از درجه توبه كنندگان ساقط نشود و چون چنين كند از گناهان خود پاك و
عمل او زياد و درجات او بلند مي گردد.))
و از جمله شرايط توبه آن است كه:سعي نمايد كه آثار كدورت و ظلمت كه از گناهان بردل او مجتمع شود
به نور طاعت محو كند؛زيرا هر شهوت و معصيتي كه از انسان صادر مي شود از آن ظلمت و تيرگي بر دل
مي نشيند و چون بسيار شد دل زنگ مي گيرد و اگر زنگ بسيار بر روي هم جمع شود دل او فاسد مي
كند و ديگر قابل اصلاح و صفا نمي شود.پس كسي كه توبه مي كند بايد آثار گناهان گذشته را از دل خود
محو كند و محو آنها به طاعات و عبادات مي شود؛زيرا همچنان كه به سبب معصيت ،ظلمت و كدورت به
سراچه ي دل مي رسد همچنين از عبادات نوري در آن حاصل مي شود و به واسطه ي آن نور ظلمت
معاصي زدوده مي گردد. همچنان كه حضرت پيغمبر(ص) فرمود كه :((در عقب هر گناهي عبادت كن تا آن
را محو كند.))
بنابراين بايد توبه كار نفس خود را بر طاعات و تكاليفي كه مخالف با معاصي است ملزم نمايد تا
اثرمعصيت را بزدايد؛زيرا دفع هر مرضي به ضدّ آن مي شود.پس اگر در مجامع لهو و لعب غنا شنيده باشد
كفاره ي آن را به شنيدن قرآن و مواعظ و احاديث و نشستن در مساجد و امثال آن جبران كند،و كفاره ي
شرب خمر را رياضت نفس و تشنگي تحمل نمايد،و كفاره ي خوردن چيز حرام را بعد از تصدق قيمت آن
روزه داشتن و به كم خوردن قناعت كند،و همچنين هر چيزي را به مناسب آن معالجه كند تا اثر آن گناه
محو شود و اگرچه دفع آن به عبادت ديگر غير مناسب هم ممكن است ليكن معالجه مناسب زودتر اثر مي
كند.
منبع:كتاب معراج السعادة (عالم ربّاني ملا احمد نراقي)
در حدیثى از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مى خوانیم هنگامى که معاذ بن جبل از توبه نصوح سؤال کرد، در پاسخ فرمود: «ان یتوب التائب ثم لا یرجع فى ذنب کما لا یعود اللبن الى الضرع؛ آن است که شخص توبه کننده به هیچوجه بازگشت به گناه نکند آنچنانکه شیر به پستان هرگز باز نمى گردد». این تعبیر لطیف بیانگر این واقعیت است که توبه نصوح چنان انقلابى در انسان ایجاد مى کند که راه بازگشت به گذشته را به کلى بر او مى بندد. همان گونه که بازگشت شیر به پستان غیر ممکن است. این معنى که در روایات دیگر نیز وارد شده، در حقیقت درجه عالى توبه نصوح را بیان مى کند، و گرنه در مراحل پائینتر ممکن است بازگشتى باشد که بعد از تکرار توبه سرانجام منتهى به ترک دائمى شود.



+ نوشته شده در سه شنبه دوم فروردین 1390ساعت 0:59 توسط طاهر | 2 نظر چرا اميرمؤمنان (عليه السلام) از همسرش دفاع نكرد؟
چرا اميرمؤمنان (عليه السلام) از همسرش دفاع نكرد؟
طرح شبهه:
علي که شير خدا و اسد الله الغالب بود و در قلعه خيبر را با يک دست بلند کرد، چگونه حاضر مى‌شود ببيند همسرش را در مقابل چشمانش كتك بزنند؛ اما هيچ واكنشى از خود نشان ندهد؟! نقد و بررسي:
يكى از مهمترين شبهاتى كه وهابي‌ها با تحريك احساسات مردم، به منظور انكار قضيه هجوم عمر بن خطاب و كتك زدن فاطمه زهرا سلام الله عليها مطرح مى‌كنند، اين است كه چرا اميرمؤمنان عليه السلام از همسرش دفاع نكرد؟ مگر نه اين كه او اسد الله الغالب و شجاع‌ترين فرد زمان خود بود و...
عالمان شيعه در طول تاريخ از اين شبهه‌ پاسخ‌هاى گوناگونى داده‌اند كه به اختصار به چند نكته بسنده مى‌كنيم.
توبه کار: سنی های گرامی و آن عزیزانی که ایمانشان ضعیف است این را به خوبی بدانید که اگر حضرت محمد (ص)قصاص شهیدان صدر اسلام را می گرفت همان کسانی را که شما ادعای خلافت و امیر المومنینی را می کنید هیچ کدام زنده نبودند. حضرت محمد (ص) بنده خدا بود و بخشید ولی خون شهدای صدر اسلام را خدا پایمال نخواهد کرد. همه به خوبی می دانیم که کشتن مسلمان و قتل نفس چه گناه کبیره ای است و توبه از گناه همیشه مقبول هست ولی چه گناهی ؟ گناهی که در آن حق الناس و خون مظلوم باشد توبه اش قبول نیست
اگر همه ما به بخشندگی و عدالت خدا ایمان داریم پس باید قبول کنیم که خدا از خون قاتلین و شکنجه گرهای متعرض نخواهد گذشت حتی اگر توبه کرده باشند . توبه اشان پذیرفته است ولی گناه ها و حق الناس ها را باید جوابگو باشند
عزیزان قبل از اینکه احساسی برخورد کنید و شیعیان را کافر بنامید کمی بر سوابق امیرالمومنین های خود برسید
اگر مانند امامان ما معصوم بودند حق با شماست
امامان ما برای کشور گشایی آدم نکشتند امامان ما برای جزیه آدم نکشتند امامان ما لشکر تحت امرشان به زنان ایرانی تجاوز نکرد. امامان ما زنان ایرانی را کنیز قرار ندادند .
این همه رذالت اخلاقی که از زمان جاهلیت سابقه داشت خود قضاوت کنید که کار چه کسانی بود عكس العمل تند حضرت در برابر عمر بن خطاب:
اميرمؤمنان عليه السلام در مرحله اول و زمانى كه آن‌ها قصد تعرض به همسرش را داشتند، از خود واكنش نشان داد و با عمر برخورد كرد، او را بر زمين زد، با مشت به صورت و گردن او كوبيد؛ اما از آن جايى كه مأمور به صبر بود از ادامه مخاصمه منصرف و طبق فرمان رسول خدا صلى الله عليه وآله صبر پيشه كرد. در حقيقت با اين كار مى‌خواست به آن‌ها بفهماند كه اگر مأمور به شكيبائى نبودم و فرمان خدا غير از اين بود، كسى جرأت نمى‌كرد كه اين فكر را حتى از مخيله‌اش بگذراند؛ اما آن حضرت مثل هميشه تابع فرمان‌هاى الهى بوده است.
سليم بن قيس هلالى كه از ياران مخلص اميرمؤمنان عليه السلام است، در اين باره مى‌نويسد:
وَدَعَا عُمَرُ بِالنَّارِ فَأَضْرَمَهَا فِي الْبَابِ ثُمَّ دَفَعَهُ فَدَخَلَ فَاسْتَقْبَلَتْهُ فَاطِمَةُ عليه السلام وَصَاحَتْ يَا أَبَتَاهْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَرَفَعَ عُمَرُ السَّيْفَ وَهُوَ فِي غِمْدِهِ فَوَجَأَ بِهِ جَنْبَهَا فَصَرَخَتْ يَا أَبَتَاهْ فَرَفَعَ السَّوْطَ فَضَرَبَ بِهِ ذِرَاعَهَا فَنَادَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ لَبِئْسَ مَا خَلَّفَكَ أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ.
فَوَثَبَ عَلِيٌّ (عليه السلام) فَأَخَذَ بِتَلابِيبِهِ ثُمَّ نَتَرَهُ فَصَرَعَهُ وَوَجَأَ أَنْفَهُ وَرَقَبَتَهُ وَهَمَّ بِقَتْلِهِ فَذَكَرَ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) وَمَا أَوْصَاهُ بِهِ فَقَالَ وَالَّذِي كَرَّمَ مُحَمَّداً بِالنُّبُوَّةِ يَا ابْنَ صُهَاكَ لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ وَعَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) لَعَلِمْتَ أَنَّكَ لا تَدْخُلُ بَيْتِي.
عمر آتش طلبيد و آن را بر در خانه شعله‏ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز كرد و داخل شد! حضرت زهرا عليها السّلام به طرف عمر آمد و فرياد زد: يا ابتاه، يا رسول اللَّه! عمر شمشير را در حالى كه در غلافش بود بلند كرد و بر پهلوى فاطمه زد. آن حضرت ناله كرد: يا ابتاه! عمر تازيانه را بلند كرد و بر بازوى حضرت زد. آن حضرت صدا زد:
يا رسول اللَّه، ابوبكر و عمر با بازماندگانت چه بد رفتار مى‌كنند»!
علي عليه السّلام ناگهان از جا برخاست و گريبان عمر را گرفت و او را به شدت كشيد و بر زمين زد و بر بينى و گردنش كوبيد و خواست او را بكشد؛ ولى به ياد سخن پيامبر صلى الله عليه وآله و وصيتى كه به او كرده بود افتاد، فرمود: اى پسر صُهاك! قسم به آنكه محمّد را به پيامبرى مبعوث نمود، اگر مقدرّات الهى و عهدى كه پيامبر با من بسته است، نبود، مى‏دانستى كه تو نمى‏توانى به خانه من داخل شوى»
الهلالي، سليم بن قيس (متوفاي80هـ)، كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص568، ناشر: انتشارات هادى‏ ـ قم‏، الطبعة الأولي، 1405هـ.
همچنين آلوسى مفسر مشهور اهل تسنن به نقل از منابع شيعه اين روايت را نقل كرده است:
أنه لما يجب على غضب عمر وأضرم النار بباب على وأحرقه ودخل فاستقبلته فاطمة وصاحت يا أبتاه ويا رسول الله فرفع عمر السيف وهو فى غمده فوجأ به جنبها المبارك ورفع السوط فضرب به ضرعها فصاحت يا أبتاه فأخذ على بتلابيب عمر وهزه ووجأ أنفه ورقبته
عمر عصباني شد و درب خانه علي را به آتش کشيد و داخل خانه شد، فاطمه سلام الله عليها به طرف عمر آمد و فرياد زد: «يا ابتاه، يا رسول الله»! عمر شمشيرش را که در غلاف بود بلند کرد و به پهلوى فاطمه زد، تازيانه را بلند کرد و بر بازوى فاطمه زد، فرياد زد: « يا ابتاه » (با مشاهده اين ماجرا) علي (ع) ناگهان از جا برخاست و گريبان عمر را گرفت و او را به شدت کشيد و بر زمين زد و بر بينى و گردنش کوبيد.
الآلوسي البغدادي، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود (متوفاي1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج3، ص124، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
تسليم وصيت پيامبر اكرم (ص):
اميرمؤمنان عليه السلام در تمام دوران زندگي‌اش، مطيع محض فرمان‌هاى الهى بوده و آن‌چه او را به واكنش وامى‌داشت، فقط و فقط اوامر الهى بود و هرگز به خاطر تعصب، غضب و منافع شخصى از خود واكنش نشان نمى‌داد.
آن حضرت از جانب خدا و رسولش مأمور به صبر و شكيبائى در برابر اين مصيبت‌هاى عظيم بوده است و طبق همين فرمان بود كه دست به شمشير نبرد.
مرحوم سيد رضى الدين موسوى در كتاب شريف خصائص الأئمه (عليهم السلام) مى‌نويسد:
أَبُو الْحَسَنِ فَقُلْتُ لِأَبِي فَمَا كَانَ بَعْدَ إِفَاقَتِهِ قَالَ دَخَلَ عَلَيْهِ النِّسَاءُ يَبْكِينَ وَارْتَفَعَتِ الْأَصْوَاتُ وَضَجَّ النَّاسُ بِالْبَابِ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ فَبَيْنَا هُمْ كَذَلِكَ إِذْ نُودِيَ أَيْنَ عَلِيٌّ فَأَقْبَلَ حَتَّى دَخَلَ عَلَيْهِ قَالَ عَلِيٌّ (عليه السلام) فَانْكَبَبْتُ عَلَيْهِ فَقَالَ يَا أَخِي... أَنَّ الْقَوْمَ سَيَشْغَلُهُمْ عَنِّي مَا يَشْغَلُهُمْ فَإِنَّمَا مَثَلُكَ فِي الْأُمَّةِ مَثَلُ الْكَعْبَةِ نَصَبَهَا اللَّهُ لِلنَّاسِ عَلَماً وَإِنَّمَا تُؤْتَى مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ وَنَأْيٍ سَحِيقٍ وَلَا تَأْتِي وَإِنَّمَا أَنْتَ عَلَمُ الْهُدَى وَنُورُ الدِّينِ وَهُوَ نُورُ اللَّهِ يَا أَخِي وَالَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ لَقَدْ قَدَّمْتُ إِلَيْهِمْ بِالْوَعِيدِ بَعْدَ أَنْ أَخْبَرْتُهُمْ رَجُلًا رَجُلًا مَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ حَقِّكَ وَأَلْزَمَهُمْ مِنْ طَاعَتِكَ وَكُلٌّ أَجَابَ وَسَلَّمَ إِلَيْكَ الْأَمْرَ وَإِنِّي لَأَعْلَمُ خِلَافَ قَوْلِهِمْ فَإِذَا قُبِضْتُ وَفَرَغْتَ مِنْ جَمِيعِ مَا أُوصِيكَ بِهِ وَغَيَّبْتَنِي فِي قَبْرِي فَالْزَمْ بَيْتَكَ وَاجْمَعِ الْقُرْآنَ عَلَى تَأْلِيفِهِ وَالْفَرَائِضَ وَالْأَحْكَامَ عَلَى تَنْزِيلِهِ ثُمَّ امْضِ [ذَلِكَ‏] عَلَى غير لائمة [عَزَائِمِهِ وَ] عَلَى مَا أَمَرْتُكَ بِهِ وَعَلَيْكَ بِالصَّبْرِ عَلَى مَا يَنْزِلُ بِكَ وَبِهَا [يعني بفاطمة] حَتَّى تَقْدَمُوا عَلَيَّ.
امام كاظم عليه السلام مى‌فرمايد: از پدرم امام صادق عليه السلام پرسيدم: پس از به هوش آمدن رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم چه اتفاق افتاد؟ فرمود: زنها داخل شدند و صدا به گريه بلند كردند، مهاجرين و انصار جمع شده و اظهار غم و اندوه مى‌كردند، علي فرمود: ناگهان مرا صدا زدند، وارد شدم و خودم را روى بدن پيغمبر انداختم، فرمود:
برادرم، اين مردم مرا رها خواهند كرد و به دنياى خودشان مشغول خواهند شد؛ ولى تو را از رسيدگى به من باز ندارد، مثل تو در بين اين امت مثل كعبه است كه خدا آن را نشانه قرار داده است تا از راههاى دور نزد آن بيايند... پس چون از دنيا رفتم و از آنچه به تو وصيت كردم فارغ شدى و بدنم را در قبر گذاشتي، در خانه‌ات بنشين و قرآن را آنگونه كه دستور داده‌ام، بر اساس واجبات و احكام و ترتيب نزول جمع آورى كن، تو را به بردبارى در برابر آنچه كه از اين گروه به تو و فاطمه زهرا سلام الله عليها خواهد رسيد سفارش مى‌كنم، صبر كن تا بر من وارد شوي.
الشريف الرضي، أبي الحسن محمد بن الحسين بن موسى الموسوي البغدادي (متوفاي406هـ) خصائص‏الأئمة (عليهم السلام)، ص73، تحقيق وتعليق: الدكتور محمد هادي الأميني، ناشر: مجمع البحوث الإسلامية الآستانة الرضوية المقدسة مشهد – إيران، 1406هـ
المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار، ج 22، ص 484، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403 - 1983 م.
در روايت ديگرى سليم بن قيس هلالى نقل مى‌كند:
ثُمَّ نَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) إِلَى فَاطِمَةَ وَإِلَى بَعْلِهَا وَإِلَى ابْنَيْهَا فَقَالَ يَا سَلْمَانُ أُشْهِدُ اللَّهَ أَنِّي حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَهُمْ وَسِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَهُمْ أَمَا إِنَّهُمْ مَعِي فِي الْجَنَّةِ ثُمَّ أَقْبَلَ النَّبِيُّ (صلي الله عليه وآله) عَلَى عَلِيٍّ (عليه السلام) فَقَالَ يَا عَلِيُّ إِنَّكَ سَتَلْقَى [بَعْدِي‏] مِنْ قُرَيْشٍ شِدَّةً مِنْ تَظَاهُرِهِمْ عَلَيْكَ وَظُلْمِهِمْ لَكَ فَإِنْ وَجَدْتَ أَعْوَاناً [عَلَيْهِمْ‏] فَجَاهِدْهُمْ وَقَاتِلْ مَنْ خَالَفَكَ بِمَنْ وَافَقَكَ فَإِنْ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً فَاصْبِرْ وَكُفَّ يَدَكَ وَلا تُلْقِ بِيَدِكَ إِلَى التَّهْلُكَةِ فَإِنَّكَ [مِنِّي‏] بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَلَكَ بِهَارُونَ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ إِنَّهُ قَالَ لِأَخِيهِ مُوسَى إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي‏.
پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم به فاطمه و همسر او و دو پسرش نگاهى كرد و فرمود: اى سلمان! خدا را شاهد مى‏گيرم افرادى كه با اينان بجنگند با من جنگيده‌اند، افرادى كه با اينان روى صلح داشته باشند با من صلح كرده‌اند، بدانيد كه اينان در بهشت همراه منند.
سپس پيامبر صلى الله عليه وآله نگاهى به علي عليه السلام كرد و فرمود: اى علي! تو به زودى پس از من، از قريش و متحد شدنشان عليه خودت و ستمشان سختى خواهى كشيد. اگر يارانى يافتى با آنان جهاد كن و به وسيله موافقينت با آنان بجنگ، و اگر كمك كار و ياورى نيافتى صبر كن و دست نگهدار و با دست خويش خود را به نابودى مينداز. تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسى هستى، هارون براى تو اسوه خوبى است، به برادرش موسى گفت: إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِى وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي؛ اين قوم مرا ضعيف شمردند و نزديك بود مرا بكشند.
الهلالي، سليم بن قيس (متوفاي80هـ)، كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص569، ناشر: انتشارات هادى‏ ـ قم‏، الطبعة الأولي، 1405هـ.
همچنين در ادامه روايت پيشين كه از سليم نقل شد، اميرمؤمنان عليه السلام خطاب به عمر فرمود:
يَا ابْنَ صُهَاكَ لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ وَعَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) لَعَلِمْتَ أَنَّكَ لا تَدْخُلُ بَيْتِي.
اى پسر صحّاك! اگر مقدرات خداوندى و پيمان و سفارش رسول خدا صلى الله عليه وآله نبود، هر آينه مى‌فهميدى كه تو قدرت ورود به خانه مرا نداري.
الهلالي، سليم بن قيس (متوفاي80هـ)، كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص568، ناشر: انتشارات هادى‏ ـ قم‏، الطبعة الأولي، 1405هـ.
البته روايات در اين باب بيش از آن است كه در اين مختصر بگنجد؛ از اين رو به همين چند روايت بسنده مى‌كنيم.
به راستى چه كسى جز حيدر كرّار مى‌تواند از چنين امتحان سختى بيرون بيايد؟! زمانى ارزش اين كار مشخص مى‌شود كه بدانيم علي عليه السلام همان كسى است كه در ميدان نبرد، همچون شير ژيان بر دشمن حمله مى‌كرد و پهلوانان و يلان كفر را يكى پس از ديگرى از سر راه بر مى‌داشت، روزى پشت پهلوانى همچون عمر بن عبدود را به خاك مى‌مالد و روزى ديگر فرق سر مرهب يهودى را همراه با كلاه خودش مى‌شكافد.
آن روز فرمان خداوند اين بود كه دشمنان از ترس ذوالفقارش خواب آسوده نداشته باشند؛ ولى روز ديگر فرمان اين است كه همان ذوالفقار در نيام باشد تا اساس اسلام حفظ شود و دشمنان اسلام از نابود كردن آن مأيوس شوند. احتمال شهادت حضرت زهرا عليها السلام هنگام درگيري:
دفاع از ناموس، از مسائل فطرى و مشترك ميان همه انسان‌ها است؛ اما روشن است كه اگر كسى بداند كه قصد دشمن از تعرض به ناموس وى اين است كه او را به واكنش وادار كنند تا به مقصود مهمتر و شوم‌ترى دست يابند؛ انسان عاقل، با تدبير و مسلط بر نفس خويش، هرگز كارى نخواهد كرد كه دشمن به مقصودش برسد.
قصد مهاجمين به خانه وحى اين بود كه اميرمؤمنان عليه السلام را به واكنش وادار كنند و با استفاده از اين فرصت، ثابت كنند كه شخصى همانند علي عليه السلام براى رسيدن به حكومت دنيوى حاضر شد كه افراد زيادى را از دم شمشير بگذراند.
و نيز اگر اميرمؤمنان عليه السلام از خود واكنش نشان مى‌داد و با آن‌ها درگير مى‌شد، ممكن بود كه فاطمه زهرا در اين درگيري‌ها كشته شود، سپس دشمنان شايع مى‌كردند كه علي عليه السلام براى به دست آوردن حكومت دنيايى، همسرش را نيز فدا كرد و در حقيقت او بود كه سبب كشتن همسرش شد؛ چنانچه در باره عمار ياسر، يار وفادار اميرمؤمنان عليه السلام چنين كردند.
هنگام ساختن مسجد مدينه، عمار ياسر برخلاف ديگران كه يك خشت برمى‌داشتند، او دو تا دو تا مى‌آورد، پيامبر اسلام او را ديد، با دست مباركش، غبار را از سر و صورت نازنين عمار زدود و پس فرمود:
وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّار.
عمار را گروه ستمگر مى‌كشند، او آنان را به بهشت مى‌خواند وآنان او را به جهنّم.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 1، ص172، ح436، كتاب الصلاة،بَاب التَّعَاوُنِ في بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، و ج3، ص1035، ح 2657، الجهاد والسير، باب مَسْحِ الْغُبَارِ عَنِ النَّاسِ فِي السَّبِيلِ، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م.
صدور اين روايت از رسول خدا صلى الله عليه وآله در حق عمّار قطعى بود و تمام مردم از آن آگاه بودند و نيز ثابت مى‌كرد كه معاويه و دار و دسته‌اش همان گروه نابكار هستند؛ از اين رو هنگامى كه معاويه شنيد عمار كشته شده و لرزه بر دل بسيارى از مردم انداخته، و اين فرمايش پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله سر زبان‌ها افتاده است، عمرو عاص را به حضور طلبيد و پس از مشورت با او شايع كردند كه علي عليه السلام او را كشته است و اين گونه استدلال كردند كه چون عمار در جبهه علي وهمراه او بوده است و علي او را به جنگ فرستاده است؛ پس او قاتل عمار است.
احمد بن جنبل در مسندش مى‌نويسد:
مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ حَزْمٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ لَمَّا قُتِلَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ دَخَلَ عَمْرُو بْنُ حَزْمٍ عَلَى عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ فَقَالَ قُتِلَ عَمَّارٌ وَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ فَقَامَ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ فَزِعًا يُرَجِّعُ حَتَّى دَخَلَ عَلَى مُعَاوِيَةَ فَقَالَ لَهُ مُعَاوِيَةُ مَا شَأْنُكَ قَالَ قُتِلَ عَمَّارٌ فَقَالَ مُعَاوِيَةُ قَدْ قُتِلَ عَمَّارٌ فَمَاذَا قَالَ عَمْرٌو سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ فَقَالَ لَهُ مُعَاوِيَةُ دُحِضْتَ فِي بَوْلِكَ أَوَنَحْنُ قَتَلْنَاهُ إِنَّمَا قَتَلَهُ عَلِيٌّ وَأَصْحَابُهُ جَاءُوا بِهِ حَتَّى أَلْقَوْهُ بَيْنَ رِمَاحِنَا أَوْ قَالَ بَيْنَ سُيُوفِنَا.
ابو بكر بن محمد بن عمرو بن حزم از پدرش نقل مى‌كند كه گفت: هنگامى كه عمار ياسر به شهادت رسيد، عمرو بن حزم نزد عمرو عاص رفت و گفت: عمار كشته شد، رسول خدا صلى الله عليه وآله فرموده است: گروه ستمگر، عمار را مى‌كشند، عمرو عاص ناراحت شد و جمله «لا حول ولا قوة الا بالله» را مى‌گفت تا نزد معاويه رفت،‌ معاويه پرسيد: چه شده است؟ گفت: عمار كشته شده است. معاويه گفت:‌ كشته شد كه شد، حالا چه شده است؟ عمرو گفت: از رسول خدا صلى الله عليه وآله شنيدم كه مى‌فرمود: عمار را گروه باغى وستمگر خواهد كشت، معاويه گفت: مگر ما او را كشته‌ايم، عمار را علي و يارانش كشتند كه او را همراه خويش وادار به جنگ كردند و او را بين نيزه‌ها و شمشيرهاى ما قرار دادند.
الشيباني، أحمد بن حنبل أبو عبدالله (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج4، ص199، ح 17813، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر؛
البيهقي، أحمد بن الحسين بن علي بن موسى أبو بكر (متوفاي 458هـ)، سنن البيهقي الكبرى، ج8، ص189، ناشر: مكتبة دار الباز - مكة المكرمة، تحقيق: محمد عبد القادر عطا، 1414 - 1994؛
الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 1، ص 420 و ص 426، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.
هيثمى پس از نقل روايت مى‌گويد:
رواه أحمد وهو ثقة.
الهيثمي، علي بن أبي بكر (متوفاي 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج7، ص242، ناشر: دار الريان للتراث/‏ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت – 1407هـ.
و حاكم نيشابورى پس از نقل روايت مى‌‌گويد:
هذا حديث صحيح على شرط الشخين ولم يخرجاه بهذه السياقة.
اين حديث با شرائطى كه بخارى و مسلم قبول دارند، صحيح است؛‌ ولى آن‌ها به اين صورت نقل نكرده‌اند.
الحاكم النيسابوري، محمد بن عبدالله أبو عبدالله (متوفاي 405 هـ)، المستدرك على الصحيحين، ج2، ص155، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م.
مناوى به نقل از قرطبى مى‌نويسد:
وهذا الحديث أثبت الأحاديث وأصحّها، ولمّا لم يقدر معاوية على إنكاره قال: إنّما قتله من أخرجه، فأجابه عليّ بأنّ رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم إذن قتل حمزة حين أخرجه.
قال ابن دحية: وهذا من على إلزام مفحم الذي لا جواب عنه، وحجّة لا اعتراض عليها.
اين حديث از محكم‌ترين و صحيح‌ترين احاديث است و چون معاويه قدرت بر انكارش نداشت، گفت: عمار را كسى كشت كه او را همراه خود آورده است و لذا علي (ع) در پاسخش فرمود: پس بنابراين حمزه را هم در جنگ احد پيامبر كشته است؛ چون آن حضرت بود كه حمزه را همراه خودش آورده بود.
ابن دحيه مى‌گويد: اين پاسخ علي چنان كوبنده است كه حرفى براى گفتن باقى نمى‌گذارد ودليلى است كه انتقادى بر آن نيست.
المناوي، عبد الرؤوف (متوفاي: 1031هـ)، فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج 6، ص 366، ناشر: المكتبة التجارية الكبرى - مصر، الطبعة: الأولى، 1356هـ چرا امير المؤمنين در هيچ جنگي در زمان خلفاء شركت نكرد؟
اين كه اميرمؤمنان عليه السلام شجاعترين فرد زمان خودش بود، هيچ شك و شبهه‌اى در آن نيست؛ آن قدر شجاع و دلاور بود كه شنيدن نامش خواب را از چشمان پهلوانان دشمن مى‌پراند؛ تا جايى كه عمر بن خطاب مى‌گفت:
والله لولا سيفه لما قام عمود الاسلام.
به خدا سوگند! اگر شمشير علي عليه السلام نبود‌، عمود خيمه اسلام استوار نمى‌شد.
إبن أبي الحديد المدائني المعتزلي، أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاي655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج 12، ص 51، تحقيق محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.
حتى در زمانى كه تمام ياران بي‌وفاى رسول خدا صلى الله عليه وآله در جنگ احد و حنين آن حضرت را رها و از معركه گريختند، امام علي عليه السلام پروانه وار اطراف شمع وجود پيامبر گرامى چرخيد و از او دفاع مى‌كرد.
اما چرا همان علي عليه السلام در هيچ يك از جنگ‌هاى زمان خلفاء شركت نكرد؟
همان كسى كه در زمان رسول خدا صلى الله عليه وآله در تمام نبردهاى مسلمانان عليه كفار، يهوديان و... شركت فعال داشت و پيشاپيش تمام سربازان پرچم اسلام را به دوش مى‌كشيد و پهلوانان دشمن را يكى پس از ديگرى بر زمين مى‌كوبيد، چه اتفاقى افتاده بود كه در زمان