از سنطور تا سنتور

تازه ها

از سنطور تا سنتور

نظرات ()



سنتور، يا آنچنان كه استاد ابوالحسن خان صبا گاه مى نوشت: "سنطور " ، در سالهاى پايانى عصر قاجار،سازى تقريباً فراموش شده و رو به نابودى بود. سازهاى اصلى، تار و تنبك و كمانچه بودند و دوره قاجار، در واقع «عصر تار» بود.

 

تعداد كمى سنتور مى نواختند و تعداد كمترى نيز سنتور مى ساختند و مى آموختند.ابوالحسن خان نوجوان، فرزند ابوالقاسم خان كمال السلطنه پزشك دربار مظفرالدين شاه نيز يكى از آن افراد انگشت شمار بود. علاقه هاى شخصى او به كنار، نمى توان به اين نكته نينديشيد كه مشكلات كوك و حمل و نقل و نگهدارى «سنطور» و محدوديت هاى فنى آن در اجراى برخى گوشه ها و دستگاهها، هيچگاه اين ساز را در حد و مرتبه كاربرد تار و كمانچه (و البته بعدها ويولون) مطرح نكرد. صباى جوان هم از اين مسائل آگاه بود و تقدير، او بنا نداشت كه از او نوازنده سنتور بسازد.

 

 

هرچند كه او سرنوشت سازترين چهره موسيقى معاصر در ارتباط با «اين ساز ملى و باستانى» (اصطلاح از استاد صبا) بوده است.اما بين دوره آموزش او نزد على اكبر خان شاهى و دوره توجه مجدد او به سنطور، تا هنگامى كه تبديل به سنتور امروزى شد، حدود پانزده تا بيست سال اختلاف زمان بود. در اين فاصله زمانى، صباى نوجوان عملاً تبديل به دايرة المعارف زنده موسيقى ايران شد.

 

استعداد يادگيرى شگفت انگيز او، قريحه هنرى عالى او و توان اجرايى او، يك مجموعه فرهنگى - انسانى به نام «استاد صبا» را ساخت كه در آستانه سى سالگى، مرجع كامل سنت موسيقى ايرانى شناخته مى شد و به او صلاحيتى برتر از تمام هم نسلانش مى داد. در همين فاصله زمانى ،هنرمند هم نسل او، حبيب سماعى (۱۳۲۵ - ۱۲۸۰) در هنر تك نوازى و بداهه سرايى با سنتور، به مرزهايى فوق انتظار زمانه خود رسيد. ساخت سنتور و كمال فنى آن، با تلاش مهدى ناظمى و راهنمايى هاى استاد سماعى، تحولى ديگر يافت و سنتورهاى هميشه معيوب و بد صداى دوره قاجار كم كم از دور خارج شد.

 

سنتورنوازان عصر قاجار مثل حسن خان، على اكبر شاهى و اسدالله خان اتابكى (كه به گواهى صفحات برجا مانده، نوازندگانى كمابيش در يك رده و هم طراز هستند) پير و شكسته شده و از دنيا رفته بودند. در حالى كه شاگردان حرفه اى و قابلى نداشتند و بزرگترين چهره هنر سنتورنوازى عصر ناصرى و شاگرد ممتازش (حبيب الله سماع حضور، وارث مكتب هنرى محمدحسن خان سرور الملك «رئيس») نيز در ابتداى قرن شمسى حاضر جهان را به درود گفته بودند و تنها مكتب دار، فرزند حبيب الله سماع حضور، حبيب الله سماعى بود كه به سادگى مى گفت: سنتور زدن من ريخت و پاشى است از هنر پدرم. حبيب جوان، نه تنها جانشين پدر، بلكه جانشين تمام هنرمندان بزرگ سنتورنوازى شناخته مى شد.

 

در دو دهه ابتداى قرن شمسى حاضر، حبيب سماعى تنها نوازنده بزرگ و امانتدار هنر سنتورنوازى قدما بود. ولى شغل نظامى داشت. زيرا موسيقيدان حرفه اى نبود. در يك شهر مستقر نبود و از شهرى به شهر ديگر مأموريت مى رفت و شاگرد نيز نمى توانست درس بدهد. شوريدگى روح و فوران خلاقيت او مانع تدريس بود و تنها استادى مسلم چون صبا مى توانست از مطالب او استفاده كند و به آيندگان انتقال بدهد.آشنايى صبا با حبيب سماعى در سالهاى ۱۳۱۶ - ۱۳۱۵ و شنيدن بداهه هاى ظريف و پيچيده او، علاقه به اين ساز، دوباره بيدار كرد. او براى سماعى كلاس سنتور ترتيب داد و با مطالعه هنر نوازندگى او كه دنباله هنر اساتيدى چون سماع حضور و سرورالملك بود، قابليت هاى ديگرى از سنتورنوازى را شناخت كه در روش نوازندگى على اكبر شاهى، حسن خان و اسدالله خان اتابكى نبود.

 

فرهنگى فراموش شده، با اجراى يك هنرمند خلاق، از نو مطرح شد و هنرمندى استاد، آن را پروراند و تا حدى كه شرايط زندگى اش اجازه مى داد، دستاوردهايش را منظم و مدون كرد.


سنتور امروز، حاصل همكارى و هنرآموزى متقابل دو مرد فرهنگساز است: حبيب سماعى و بيش از او، ابوالحسن صبا، كه دوست و دشمن او را به استادى مى شناختند و او در مورد حبيب - به هر دو معنا، هم دوست و هم اسم خاص - مى گفت: «او اعجوبه اى است، ما حالا حالاها بايد بدويم كه به او برسيم!» و جاى ديگر: «غير از حبيب، كسى را «استاد» نديده ام.» البته در اينجا بايد به مسند و معناى خاصى كه اين كلمه - استاد - در ذهن هنرمندى مثل صبا وجود داشته است، توجه كرد، نه به معناى بى مسمايى كه امروزه رواج دارد.بعد از مرگ حبيب سماعى در ۴۵سالگى، صبا، ميراث دار هنر سنتورنوازى و محمل انتقال آن به هنرمندان جوان در نسلهاى بعد شد. اولين شاگرد برجسته مكتب سنتور صبا، فرامرز پايور، سه سال بعد از مرگ حبيب، آموختن را آغاز كرد.

 

در همان سال، اولين جلد رديف هاى سنتور به چاپ رسيد. با اين حال، شاگردى ديگر، حسين صبا (كه جز اشتراك نام با استاد به هيچ وجه نسبت ديگرى نداشت)، درباره ميزان مهارت ابوالحسن صبا در سنتورنوازى مى نويسد: «براى اينكه نوازنده زبردستى شود، كوشش نمى كرد و به همين دليل نبايد اكول Ecole او را زياد مورد توجه قرار داد». با احترام به هنرمند فقيد، حسين صبا، شايد بتوان گفت بحث  روش تدريس، از بحث مهارت در اجرا و نواختن و "ويرتوئوزيته" جداست.بسيارى از تك نوازان بزرگ در صحنه هاى پرجمعيت و تالارهاى عظيم، شاگرد كسانى بوده اند كه گاهى آن توانايى هاى صحنه اى را نداشته اند ولى مسلط به علم موسيقى و داناى روش تدريس و آموزش بوده و با سيستم هاى تربيتى پيشرفته اى كار مى كرده اند تا بتوانند ستارگان درخشان صحنه هاى اجرا را تربيت كنند.

 

صبا، در سازهايى مثل تنبك و نى و سنتور كه تخصص هاى اصلى او نبودند، داننده رموز هنر اجرا، طراح روش هاى آموزشى و عامل انتقال فرهنگى بوده است: حسين تهرانى استاد مسلم تنبك و حسن كسايى نوازنده بى بديل نى، خود را شاگرد مستقيم و پرورده صبا مى دانند.

 

در حالى كه صبا نوازنده حرفه اى تنبك و نى نبود. هرچند كه در كودكى و نوجوانى آنها را تا حدى آموخته بود، در سنتورنوازى و سنتورآموزى هم مى توان چنين انديشيد و با در نظر گرفتن اين نكات، ارزش صبا را بيش از پيش درك كرد.پريشان احوالى ده سال آخر عمر صبا، فرصت تحقق آرزوهاى او را از بين برد. با اين حال، او براى معرفى «سنطور» كوشش هايى ارزنده كرد: مطالب و مضراب هاى حبيب را فراگرفت. نوشت، نواخت و ياد داد.

 

حسين ملك را در روشى كه براى نوازندگى و سنتورسازى انتخاب كرده بود راهنمايى كرد. همچنين منوچهر جهانبگلو را تا حدى يارى داد تا در حد استعداد خود، با سنتور آشنا شود. سلسله مقالاتى درباره ساخت سنتور در مجله موزيك ايران نوشت و بعدها در كنار فرامرز پايور، معروف ترين شاگرد سنتورش، با اجراى برنامه هايى در راديو تهران، انجمن هاى فرهنگى (و يكى دو بار، در خارج از كشور)، گوش و هوش شنوندگان موسيقى ايرانى را دوباره با اين صدا آشنا كرد. داوطلبان آموختن سنتور زياد شدند و نزد او روش صحيح نوازندگى را آموختند.

 

على صبا (برادرزاده بااستعداد او)، محمد حيدرى (نوازنده پرآوازه سالهاى ۱۳۴۰)، منوچهر صادقى (اولين معلم سنتور مجيد كيانى در هنرستان) و... داريوش ثقفى كه استاد صبا او را بسى دوست مى داشت و به مادرش مى گفت: «اين شاگردكوچولو خيلى خوب مى شود و اسم مرا در دنيا زنده مى كند.» شهود استاد، اشتباه نمى رفت و كم سال ترين شاگرد او ، در سالهاى بعد، همان شد كه صبا مى گفت.

 

داريوش ثقفى، موسيقيدان حرفه اى نيست ولى برخورد او با موسيقى، برخوردى حرفه اى بوده است. او سالهاى طولانى معلم سنتور در هنرستان موسيقى تبريز بود، (در دوره رياست آقاى عزيز شعبانى كه با علاقه از تدريس موسيقى ايرانى حمايت مى كرد)، نوازندگان خوبى مانند زنده ياد دكتر احمد بهجت، از شاگردان او بودند. همچون محمدرضا لطفى درباره او مى نويسد: «نوازنده اى پرقدرت و با احساس كه ريزهايش يادآور هنر رضا ورزنده از سويى و تعليمات استاد صبا از سوى ديگر است.

 

داريوش ثقفى در موسيقى ايران، حضورى فروتن و ناپيدا داشته است. فعاليت مادى او در زندگى از راه طبابت بوده است، تأثيرپذيرى او از آموزشهاى صبا، فرامرز پايور (مدتى كوتاه)، نواخته هاى رضا ورزنده و حبيب سماعى، روش شخصى و اصل او را شكل داده است ودر آثار تك نوازى او قابل مطالعه است. صداى زرين سنتور او، بويژه هنگامى كه براى آموزش آن را كوك مى كند و مى نوازد، نماد مكتب سنتورنوازى صبا و نماينده موسيقى اصيل ايرانى است كه اوج خلاقيت و ظرافت آن در هنر اساتيد قديم شنيده شده است.

 

علاوه بر اين، شخصيت والاى انسانى، اصالت مدارى هنرى و رأفت بى حد او به انسانها كه از عشق بى غش او به هستى و ارادت او به معنويت ايرانى برمى خيزد، هم در پزشكى و هم در موسيقى، در شفاى جسم و شفاى جان، خصوصياتى است كه او را از ديگران ممتاز كرده و از او هنرمندى انسان و انسانى هنرمند به تمام معنى ساخته است.

 

 

پی نوشت

 


منبع: ایران