گاهی خوابت را میبینم ...

تازه ها

گاهی خوابت را میبینم ...

نظرات ()

  گاهي خوابت را مي‌بينم

بی‌ صدا

بی‌ تصوير

مثلِ ماهی در آب‌های تاريک

که لب می‌زند و

معلوم نيست

حباب‌ها کلمه‌اند

يا بوسه‌هايی از دلتنگي...

 

 

باریدن برف در تابستان

هوای شرجی در زمستان

بوسه برجام شوکران

دوستی گرگ و بره

هیچ کدام مرا شگفت زده نمیکند

مدهوش نمیکند

فقط

تو

 

دکمه هایت را ببند

 

 

ﻧــــــــــــﻪ !


ﻫﻮﺍ ﺳﺮﺩ ﻧﯿﺴﺖ !


ﺳﺮﻣﺎﯼ ﮐﻼﻣﺖ ، ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﻡ ﻣﯿﮑﻨﺪ


ﺑﯽ ﺭﺣﻢ !


ﺷﻮﻕ ﻧﮕﺎﻫﻢ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪﯼ ؟


ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺷﻮﻕ ﺩﯾﺪﻧﺖ ، ﭘﺮ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪ


ﻭﻟﯽ . . .


ﻫﻤﺎﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﺑﯽ ﺗﻔﺎﻭﺗﺖ


ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﮔﯿﺮ ﺷﺪﻧﻢ ﮐﺎﻓﯽ ﺑـــــﻮﺩ !

 

 

 

  

مادرم میگوید



خودت را هم بُکُشی



ردّ این غم ِمشکوک



پشت ِشیطنت های دائمی نگاهت



گم نمی شود . . !



تنها اوست که می فهـمد

  

  

 

مهم نیست اكنون زندگی ام چگونه میگذرد ،
عاشق آن خاطراتی هستم که تصادفی از ذهنم عبور میکنند

و باعث لبخندم میشوند  

 

 

 

 

 

تو می گفتی نمی شکنم ..

 

اما شکستن آسان بود ..

 

سنگ نمی خواست .. !

 

گم کردن دستانت ..

 

ندیدن انتظار چشمانت ..

 

و خاطره شدن گرمای بوسه هایت ..

 

کافی بود ..

 

برای شکستن ..

 

برای تمام شدن ..

 

 

تو قرار من باش تا من مَدارت شوم !

 

چه قرار و مداری بهتر از ما...